دختر محمدحسین شهریار، شاعر ایرانی، نسبت به وضعیت نگهداری دست‌نوشته‌های پدرش در موزه ادبی شهریار ابراز نگرانی کرد. 
  
مریم بهجت تبریزی به خبرنگار فارس، گفت: بارها به فکر جمع‌آوری دست‌نوشته‌های شهریار افتاده‌ایم ولی تاکنون این مسأله بنا به دلایلی محقق نشده است. دختر شهریار می‌گوید: «بارها پیشنهاد انتقال دست‌نوشته‌های پدرم به سازمان اسناد ملی را داده‌ایم تا در آنجا بهتر نگهداری شوند.»

به گفته وی، مسؤلیت نگهداری دست‌نوشته‌های شهریار طبق قاون حمایت از حقوق مؤلفان و مصنفان ایران تا 30 سال پس از درگذشت شهریار بر عهده خانواده وی است. بهجت تبریزی همچنین می‌گوید: «دست‌نوشته‌هایی را که زمان افتتاح موزه ادبی شهریار به صورت امانی در اختیار این موزه قرار داده هنوز پس نگرفته است.»

موزه ادبی شهریار پس از درگذشت وی توسط شهرداری تبریز و در محل منزل مسکونی شهریار تأسیس شد. دختر شهریار اصرار دارد بنیادی با حمایت دولت تشکیل شود تا نسبت به نگهداری و انتشار دست‌نوشته‌ها و آثار شهریار اهتمام ورزد.

سیدمحمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار 27 شهریور سال 1367 درگذشته است. «حیدر بابایه سلام» و «کلیات محمدحسین شهریار» دو اثر وی هستند که حق انتشار آن‌ها تنها در اختیار انتشارات نگاه است.

با این حال هنوز هم برخی از اشعار شهریار در ایران منتشر نشده و به گفته دخترش بسیاری از این اشعار نزد دوستان و بستگان نزدیک شهریار است.

بهجت تبریزی همچنین می‌گوید: «برخی از این اشعار ممکن است در دست‌نوشته‌های وی نیز باشند که تنها از طریق تطبیق دیوان شهریار با این دست‌نوشته‌ها مشخص می‌شود.»

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...