• 19 بهمن 1384

    آرتور-کانن-دویل

    تحصیلات پزشکی را در دانشگاه ادینبورگ به پایان رساند، سپس در سمت پزشک نیروی دریایی به دریاهای شمال و سواحل افریقا سفر کرد، در اردوی سودان در افریقا و پس از آن در جنگ جهانی اول شرکت کرد و در ضمن به نویسندگی روی آورد و به نوشتن داستان‌های جنایی پرداخت... او میهن‌­پرستی واقعی بود و نوشته‌هایی در تبلیغ حس میهن‌پرستی نیز انتشار داد، از جمله «علل و رهبری جنگ جهانی» که موجب شد به دریافت لقب سر Sir و مقام نجیب‌زادگی مفتخر شود. ...

Loading
باسکرویل جوان دلباخته خواهر استاپلتون می­‌شود؛ زنی دلربا که در آن اطراف ساکن است... همین که ساعت مرگ به صدا درمی‌­آید، شیطانی با شمایل سگی عظیم‌­الجثه بر آنان ظاهر می­‌شود... پسر برادر اوست که به دلیل عادات غیراخلاقی‌­اش از طرف خانواده طرد شده... دو زن به همراه دارد که هر دو به یک اندازه دلباخته او هستند و ناخواسته با او همدست شده‌­اند... سرخورده از عشق، از مهلکه جان به در می­‌برد ...
با پدری دائم‌الخمر، مادری کاردان و خواهران و برادران نسبتاً پرشمار زندگی را می‌گذراند... پدرش، هر چند از خانواده‌ی پرسابقه‌ی زرتشتیان پارسی هند است اما سال‌ها پیش به انگلستان مهاجرت کرده، در آن جا درس خوانده و تحت نظر کلیسای انگلستان تعلیم دیده است... اما مهاجر همواره مهاجر است... سفری است و مقصدی: به همین نحو برای درک زندگی آموزش دیده است. در خانه، مقصد قلمرو بهشت است: در دفتر، مقصد عدالت است ...
کارآگاه شرلوک هولمز یادآور نخستین کارآگاه رمان‌های بزرگ پلیسی در ادبیات مدرن، یعنی اوگوست دوپن، زاده ادگار آلن پو است... این ماجراها را دکتر واتسون نقل کرده است که در کنار هولمز زندگی می‌کند تا او را از زیاده‌روی در مصرف داروهای مخدر در امان نگه دارد. نقش مهمی هم برای شخص خائن، پروفسور موریارتی،‌ در نظر گرفته شده است؛ جنایتکار نابغه و نیرنگ‌بازی که از هر نظر در خور مقایسه با هولمز است. ...
همین که ساعت مرگ به صدا درمی‌­آید، شیطانی با شمایل سگی عظیم‌­الجثه بر آنان ظاهر می­‌شود... سر هنری باسکرویل، برادرزاده و تنها وارث شخص متوفی که از کانادا آمده است، در بدو ورودش به لندن، تهدید به خطر بزرگی شده است... باسکرویل جوان دلباخته خواهر استاپلتون می­‌شود؛ زنی دلربا که در آن اطراف ساکن است. مراقبت پی در پی باعث خشم سرهنری می­‌شود. ...
در حال بارگزاری ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...