نیمی بیشتر از کتابهای مجموعهی اوّلم را به شاگردانم فروختم. بازنشسته نشده بودم و این امکان برایم بود و آن روزها کتاب، نسبت به امروز، خیلی ارزان بود... لاجرم باقی کتابها را برداشتم آوردم خانه و حالا آن بالای کمد، در گوشهی انزوا سیزده سال است که خوابیدهاند و پیر شدهاند و دیگر نای آمدن به بازار را ندارند... وقتی کتاب «تا روشنایی بنویس» احمد اخوت ، فقط 550 نسخه چاپ میشود، دیگر جای گلایهای باقی نمیماند...
...
روایتی است از ایران 1332 و آغاز بیداری مردم ایران با بیرق "نهضت ملی شدن صنعت نفت" که البته همه اینها در پیرنگ داستان دیده میشود و هیچگاه از عمق و "سایه" به سطح نمیآید. بیگدلی با تعلیقی خاص و روایت خوابی سفید اما تلخ، خواننده را برای حل معمایی تاریخی با خود همراه میکند. "خواب میبینم که اسحاق هنوز پنج سالش است و من پیر و شکسته شدهام آن وقتها همسال بودیم ما. و زمان بر من چه سخت گذشته خواب میبینم؛ دستش توی دست من است. راه میرویم در خیابان های سنگفرش.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوههای مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماقکشی و کلاهبرداری امرار معاش میکند... لمپن امروزی میتواند فرزند یک سرمایهدار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپنها را ذخایر انقلاب» نامید
...
نقدی است بیپرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بیمعنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسندهی کتاب میتازد و او را کاملاً بیاطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف میکند... او در این کتاب بیاعتنا به روایتهای رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است
...
بهعنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده والمارت کار کرد. او بهزودی متوجه شد که حتی «پستترین» مشاغل نیز نیازمند تلاشهای ذهنی و جسمی طاقتفرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل میشوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانههای نامرغوب زندگی میکنند تا خانههای دیگران بینظیر باشند
...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالیاش اخراج و خانههایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانوادهاش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت میکند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی میرود... شخصیت کوچدادهشده یکی از ویژگیهای بارز جهان ما به شمار میآید
...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان میدهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاههای خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظرههای بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتابهایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیتهای تعیینشده فقها فراتر میرفت
...