گزیده گفتوگوهای نشریه پاریس ریویو با 12 نویسنده... علاقه رماننویسان به مطالعه زندگینامه بسیار عجیب و جالب توجه است... وقتی 13 ساله بودم دو کتابخانه هارلم را سرتا پا خوانده بودم... کرم روزنامه خواندن دارم... منتقدان را به اندازه خودشان جدی بگیرید... صفحه آخر کتاب را ۳۹ بار بازنویسی کردم... برای نویسنده شدن باید «بنویسید»... من نویسندهای کاملا افقیام. اگر درتختخواب یا روی نیمکتی دراز نکشم و سیگار و قهوه کنارم نباشد نمیتوانم فکر کنم
...
گیاهشناسی که شهرت جهانی دارد و پس از پانزده سال بیوگی و ماجراهای عاشقانه قصد ازدواج میکند... جذبه بن در برابر شانههای مردانه لایامون، تصور همسر آیندهاش در لباس مردانه، مانند آنتونی پرکینز، در روح است؛ صحنهای در رستورانی که گویی بن پذیرفته است نقش زن را ایفا کند، نوع این تمایلات را آشکار میسازد.
...
زن، شکارچی زیبا را مأیوس میکند. تئا، که در ابتدا جوهر زنانگی معرفی شده است، به تدریج سخت و مردانه میشود... اوجی، پس از سفر پرماجرای مکزیک، دیگر آن پیکارو [ماجراجو]ی بیقید نیست. زمان استراحت و تأمل جای ماجراجویی و حرکت را میگیرد. اوجی یتیم، با دست کشیدن از مشارکت در طرح دیگران، میخواهد طرح خود را محقق کند: گردآوردن کودکان و مادرانی که پدرها رهایشان کردهاند.
...
رمان پنج روز از زندگی هرتسوگ را نقل میکند: سفرش به مارتاز واینیارد، بازگشت به نیویورک، شبی هواجویانه با رامونای هوسانگیز، ملاقات با وکیل خود سیکین در دادگاه، سفر به شیکاگو، حادثه اتومبیل، اقدام به قتل و خلوت گزیدن در لودیویل. اما بخش عمده ماجرا در دنیای بسته وجدان او میگذرد: صحنههای فاجعهبار نزاع با همسرش، حرکات مضحک رقیب، بدبختیهای پدرش در امریکا و دورتر از آن تصویر پدربزرگش که در روسیه برجا گذاشتهاند.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
داستان خانواده ششنفره اورخانی... اورهان، فرزند محبوب پدر است چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه شبیه اوست... او نمیتواند عاشق شود و بچه داشته باشد. رابطه مادر با او زیاد خوب نیست و از لطف و محبت مادر بهرهای ندارد. بخش عمده عشق مادر، از کودکی وقف آیدین میشده، باقیمانده آن هم به آیدا (تنها دختر) و یوسف (بزرگترین برادر) میرسیده است. اورهان به ظاهرِ آیدین و اینکه دخترها از او خوششان میآید هم غبطه میخورد، بنابراین سعی میکند از قدرت پدر استفاده کند تا ند
...
پس از ۲۰ سال به موطنشان بر میگردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس میکنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفتههایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسشهایی هستند
...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بیخرده شیشه و «نایس». دقیقهبهدقیقه میشود مچش را گرفت که تو بهعنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمونوخطا پیدا میکند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یکبار و برای همیشه
...
همه انسانها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپارهای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها باارادهترینها به آنچه روباه میداند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد»... عظمت خارپشت در این است که محدودیتها را نمیپذیرد و به واقعیت تن نمیدهد
...
در کشورهای دموکراتیک دولتها بهطور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثباتبخش حمایت میکنند، در صورتی که رژیمهای خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایههای حکومت خود میدانند... نظامهای اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده میکنند... آنها نه دموکراسی را برقرار میکنند و نه بهطور منظم به سرکوب آشکار متوسل میشوند، بلکه با برگزاری انتخابات دورهای، سعی میکنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند
...