به گزارش همشهری آنلاین به نقل از گاردین، پائولو کوئیلو  می‌گوید کوبی برایانت از طرفداران کتاب «کیمیاگر» بود و او با همراهی برایانت داشت یک کتاب کودکان می‌نوشت.

کوئیلو گفت پس از سقوط بالگرد حامل برایانت، قهرمان افسانه‌ای بسکتبال آمریکا که باعث مرگ او، دخترش و هفت نفر دیگر شد، پیش‌نویسی را که آن دو رویش کار کرده بودند، پاک کرده است.

کوئیلو در حساب اینستاگرامش نوشت: «کوبی برایانت عزیز، تو فقط یک بازیکن بزرگ نبودی. من در مصاحبت با تو چیزهای بسیاری آموختم. من این پیش‌نویس را پاک خواهم کرد، دیگر دلیلی برای نوشتن این کتاب نمانده است.»

کوئیلو به آسوشیتدپرس گفت برایانت، پنج بار قهرمان لیگ بسکتبال حرفه‌ای آمریکا و دو بار برنده مدال طلای المپیک، از او خواسته بود این کتاب درباره کودکان محرومی باشد که از راه ورزش بر ناملایمات زندگی‌شان غلبه می‌کنند. برایانت از طریق گرانیتی استودیوز، شرکت چندرسانه‌ای‌ای با گروهی از نویسندگان برای انتشار رشته‌ای کتاب‌های کودکان با موضوع جادو و ورزش کار می‌کرد.

کوئیلو گفت که برایانت «همواره دلبسته انتشار کتابی بود که سرمشق مثبتی برای کودکان به خصوص کودکان خانواده‌های فقیرتر باشد.»

کوئیلو افزود شاید روزی «درباره چیزهایی که از کوبی یاد گرفتم و اینکه او چه شخص یگانه‌ای بود، بنویسم»، اما نوشتن کتاب کودکان دیگر معنایی ندارد.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...