• 28 اسفند 1384

    الکساندر-سولژنیتسین

    به وسیله مکاتبه در انستیتوی تاریخ و فلسفه و ادبیات مسکو به ادامه تحصیل پرداخت. در جنگ دوم جهانی در صنف توپخانه خدمت کرد و چندین بار به دریافت نشان نایل آمد و به درجه سرهنگی رسید. در 1945 در جبهه پروس شرقی، به سبب آنکه در نامه‌ای از استالین با لحنی دور از ادب یاد کرده بود، توقیف شد. پس از آنکه هشت سال را در اردوی کار گذراند، به قزاقستان تبعید شد و سه سال در آنجا تدریس کرد... نامه سرگشاده‌ای به چهارمین کنگره دولتی نویسندگان شوروی فرستاد و درخواست کرد که به سانسورهای سخت پایان داده شود. ...

Loading
هرچه او سماجت بیش‌تری در به تصویر کشیدن ابعاد تاریک و مخوف حکومت استالین به خرج می‌داد، فشارهای سیستماتیک برای سرکوب او شدت بیش‌تری می‌گرفت... در پی آزادی او از اردوی آلمان‌ها، ارتش شوروی او را به اتهام جاسوسی به زندان می‌اندازد... آنها باید در هر حالی کار کنند و فقط وقتی دست بکشند که مرده باشند... جوخه‌ی صدوچهارنفره‌ی آنها گویی تنی واحد است که برای تغذیه‌ای ناچیز و زنده ماندن می‌کوشد ...
یکی از چهار رمان بزرگ قرن بیستم... ملاقات تروریست و سناتور با یکد‌‌‌‌یگر همراه با همد‌‌‌‌رد‌‌‌‌ی رقت‌انگیز و د‌‌‌‌رخور... روابط ناپاید‌‌‌‌ار پد‌‌‌‌ر با پسر مسلم به‌نظر می‌رسد‌‌‌‌... شبیه د‌‌‌‌و د‌‌‌‌ریچه سیاه هواکش بود‌‌‌‌ند‌‌‌‌ که روبه‌روی هم می‌چرخید‌‌‌‌ند‌‌‌‌ و به‌واقع ورطه‌ای ایجاد‌‌‌‌ می‌شد‌‌‌‌... چند‌‌‌‌ین‌بار شخصیت‌های مختلف از سیر تا پیاز توصیف شد‌‌‌‌ند‌‌‌‌ که «گسترش بی‌اند‌‌‌‌ازه موضوعات» است... تروریسم را از یک پد‌‌‌‌ید‌‌‌‌ه مهلک اجتماعی به یک انحراف شخصی سوق د‌‌‌‌اد‌‌‌‌ ...
زمانی بود که ما حتی جرات پچ پچ کردن هم نداشتیم... غرور ناخواسته‌ای از دستیابی به کهکشان‌ها داریم؛ در حالی که فقر و بدبختی هم در کشورمان داریم... ما فقط از این می‌ترسیم که نکند از گله عقب بمانیم... ما متهم هستیم، فقط ما... ساده ترین و قابل دسترس‌ترین کلید برای آزادی در این نکته قرار دارد، در عدم مشارکت شخصی در دروغ... این مسیر خیلی آسان‌تر از اعتصاب غذا یا شورش است. ...
در حال بارگزاری ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...