آدم‌ها یا بلدند به یکی بزرگتر از اندازه‌های خودشان سلام کنند یا بلد نیستند یا بلدند با یک روح بزرگ نجوا کنند یا بلد نیستند. خوبی‌اش این است که اصلا به قیافه و ادا و حرف نیست. بعضی‌ها که خیلی حرفش را می‌زنند؛ خیلی قیافه‌اش را می‌آیند و زورش را می‌زنند از پس این سلام ساده بر نمی‌آیند و ساختگی بودن ادایشان به راحتی لو می‌رود. بعضی‌ها که اصلا بهشان نمی‌آید آن قدر نرم و سبک از پس این رویارویی بر می‌آیند که تماشایش از بیرون مثل لذت ایستادن روبروی تابلویی شاهکار است.

زیارت، قیامت کوچکی است. باورها و شک‌هایمان را عریان می‌کند. تجربه‌ی ساده‌تری است از حضور که به پیچیدگی رویارویی روز بزرگ نیست، ولی آزمایش ساده‌ی همان لحظه است. درست مثل همان روز بزرگ، دو حالت بیشتر ندارد. یا حضور کسی را در آن روبرو حس می‌کنی یا نمی‌کنی. همین. همین ما را به دو گروه تقسیم می‌کند. دو حالت و دو گروه. یک تقسیم ساده.

در آوردن ادای زیارت یکی از سخت‌ترین اداهاست. زود معلوم می‌شود چه کاره‌ای. مردمی آن جا هستند که ساده‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین آرزوهایشان را جوری می‌گویند که انگار نه و آره‌اش را همان لحظه می‌گیرند. انگار اشارات سر و چشم روح بزرگ را می‌بینند.

کنار اینها، ادا در آوردن خودش را زود معلوم می‌کند. تصنعی بودن سلام آنهایی که باور ندارند توی چشم می‌زند. ادای ملاقات در آوردن کار راحتی نیست.

هر زیارت، قیامت کوچکی است که پاهایمان را می‌لرزاند. یعنی این بار حضورش را باور می‌کنم یا از دسته‌ی دوم می‌شوم؟ می‌رویم زیارت تا این آزمایش ساده را از خودمان بگیریم و ترس دارد اینکه نتیجه‌ی آزمایش منفی باشد. 

مشهد خوبیش این است که آزمایش قیامت را در ساده‌ترین حالتش از خودت می‌گیری. تست حضور را اگر با کسی که اسمش رضا است از خودت بگیری، معلوم است که خیلی راحت‌تر جواب می‌دهد. یکی آن جاست که خیلی زود راضی می‌شود به تو مزه‌ی ملاقات بچشاند. مشهد خوبیش همین است. ترس آدم را می‌ریزد. با رویی از خدا روبرو می‌شوی که روی راحت راضی شدن اوست. مشهد رفتن، خودش زرنگی است. آدم باید بلد باشد که با خدا از کدام در وارد شود.

گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...