همه میخواهند بشریت را تغییر دهند، اما هیچکس به تغییر دادن خودش فکر نمیکند!... اسبها خیلی خوشبختند، چون اگرچه آنها هم مثل ما جنگ را تحمل میکنند، اما لااقل کسی از آنها نمیخواهد ثبتنام کنند و یا وانمود کنند که به کارشان ایمان دارند. اسبهای بیچاره، ولی آزاد! افسوس که شور و اشتیاق کثافت فقط برای ماست... بهترین کتابی است که در دو هزار سال گذشته نوشته شدهاست!
...
نویسندگانی در نوشتن اتوبیوگرافی و به ویژه رمان اتوبیوگرافیک موفق ترند که بهتر روی مرز صدق و کذب حرکت می کنند؛ آنها که در کارشان راست و دروغ را نمی شود از هم تشخیص داد. همچنانکه در کار سلین نیز چنین تشخیصی دشوار است چون سلین راست و دروغ را بی محابا به هم می آمیزد... جایی که همه تشنه به خون هم در کمین یکدیگر نشسته اند و از فرط قحطی، لقمه از دهان هم می گیرند و آماده اند به دریدن یکدیگر
...
کشیشی او را به ناخدای یک کشتی تجارتی میفروشد. تا امریکا پارو میزند و مخفیانه از کشتی پیاده میشود. در کارخانه فورد به کار در خط تولید زنجیرهای میپردازد. با زنی روسپی به نام مولی آشنا میشود و بسیار زود «احساس اعتماد خاصی که در موجودات نگران جای عشق را پر میکند» نسبت به او پیدا میکند. این مولی، برخلاف زنان دیگری که شناخته است و سلین بیرحمانه خودخواهیشان را متذکر میشود، هیچ چشمداشتی ندارد.
...
پدر و مادرش و سپس کارفرمایانش بیامان درگیر این مشغولیت پیش پا افتادهاند: اینکه چگونه با عایدی مختصر بسازند... انسان برای انسان مثل گرگ است. فردینان کمکم این را درمییابد. و هرگز فراموش نمیکند... خشمی کور آن نوجوان را از خود بی خود می کند. زنجیر می گسلد. پدر را به شدت می زند و خفه میکند، له میکند. بالاخره، همسایهها مهارش میکنند و پشت در بسته نگاهش میدارند. جای هیولا توی سوراخ است.
...
در حدود ده مرد، در اجرای اوامر دو درجهدار خرفت و میخواره که مدام ناسزا نثار آنان میکنند، بارها و بارها دور حیاط بزرگ غمافزایی که درست سنگفرش نشده است و باد و باران در آن هیاهو به راه انداختهاند، میدوند. چون سرجوخه رهایشان میکند، به اسطبلی پناه میبرند. و پس از آنکه خیس و سراپا گلآلود، سرانجام به دسته قراولان میرسند، دیگر وقت بیدارباش است.
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
آثاری از این دست فقط ما را عالمتر یا محققتر نمیکنند، بلکه حال ما را خوشتر و خوبتر میکنند... میگوید مفاهیم اخلاقی 8 تاست... ما نخست قهرمانان اخلاقی و قدیسان اخلاقی و فرزانگان اخلاقی (به صورت خلاصه اسوههای اخلاقی) را تشخیص میدهیم، سپس میگوییم هر چه در اینها هست، از نظر اخلاقی خوب یا درست یا فضیلت است... اما ما نمیتوانیم به احساسات و عواطف صرف تکیه کنیم... ممکن است کسی از یک جنبه الگو باشد و از جنبههای دیگر خیر... پس ما معیاری مستقل از وجود الگوها یا اسوهها داریم!
...
شناخت ما از خودمان را معطوف به نوشتههای غیرایرانی کردند... سرنوشت تاسیس پارلمان در ایران با مشاهدات سفرنامهنویسان گره خورده... مفهوم و کارکرد پارلمان در اواخر دوره ناصری... مردم بیشتر پیرو و تابع بودند، یعنی متابعت و اطاعت از دالِّ سیاسی مرکز قدرت، امری پذیرفته شده تلقی میشده ... مشورت برای نخبگان ایرانی اغلب جنبه تاسیسی نداشته و تنها برای تایید، همفکری و یاریدهندگی به شاه مورد استفاده قرار میگرفته... گفتوگو و تعاملی بین روشنفکران ملیگرا و روحانیون مشروطهخواه
...
با خنده به دنیا آمده است... به او لقب سفیر شادی، خنده و گشادهرویی میدهند... از لرزش بال حشرهای تا آه زنی در حسرت عشق را میتواند بشناسد و تحلیل کند... شخصیتی که او بهعنوان معجزهگر در روابط انسانی معرفی میکند و قدرتاش را در برقراری و درک ارتباط با آدمها و سایر موجودات بهتفصیل نشان میدهد، در زندگی شخصی خود عاجز از رسیدن به تفاهم است
...
سرچشمههای ایراندوستی متعدد هستند... رفتار دوربین شعیبی در مکان مقدسی مثل حرم، رفتاری سکولاریستی است... جامعه ما اما جامعه بیماری است و این بیماری عمدتا محصول نگاه سیاسی است. به این معنا که اگر گرایشهای دینی داری حتما دولتی و حکومتی هستی و اگر میخواهی روشنفکر باشی باید از دین فاصله بگیری... در تاریخ معاصر همین روسها که الان همه تکریمشان میکنند و نباید از گل نازکتر به آنها گفت، گنبد امام رضا (ع) را به توپ بستند اما حرم امن ماند
...
با بهرهگیری از تکنیک کاتآپ و تکهتکه کردن روایت، متنهایی بهظاهر بریده و بیربط را نوشته است، تکههایی که در نهایت همچون پازلی نامرئی خواننده را در برابر قدرت خود مبهوت میکند... با ژستی خیرخواهانه و گفتاری مبتنی بر علم از هیچ جنایتی دریغ نمیکند... مواد مخدر به نوعی تسلط و کنترل سیستم بدن ِفرد معتاد را در دست میگیرد؛ درست مانند نظام کنترلی که شهروندان بدون آن احساس میکنند ناخوشاند، شهروندانی محتاج سرکوب امیالشان... تبعیدگاهی پهناور است که در یک کلمه خلاصه میشود: مصونیت
...