شبکه‌های تلویزیونی روسیه روز گذشته از تخریب آرامگاه یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های ادبی این کشور به‌دست خراب‌کاران ناشناس خبر دادند.

بوریس پاسترناک

به‌گزارش ایسنا، شبکه‌ی NTV و شبکه‌ی ملی روسیه اعلام کردند، سنگ قبر بوریس پاسترناک ـ خالق کتاب «دکتر ژیواگو» از سوی افراد ناشناس تخریب و حلقه‌ی گل روی آن به آتش کشیده شده است و حتا نوشته‌های روی سنگ قبر نیز از بین رفته‌اند.

مقبره‌ی پاسترناک در منطقه‌ی «پردی‌کینو»، که مخصوص به خاک‌سپاری نویسندگان بزرگ روسیه است، قرار دارد.

شهرت عمده‌ی پاسترناک در شعرها و همچنین داستان معروف او ـ «دکتر ژیواگو» ـ است که در سال 1957 منتشر شد، اما از سوی دولت شوروی سابق، خرید و حضور‌ آن در بازار کتاب ممنوع اعلام شد. پاسترناک حتا تحت فشار دولت از قبول جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال 1958 خودداری کرد.

وی همچنین در زمینه‌ی ترجمه فعالیت داشت و تعداد زیادی از آثار شکسپیر توسط او به‌زبان روسی ترجمه شده‌اند.

بوریس پاسترناک که سال‌های پایانی عمر را در انزوا می‌گذراند، سال 1960 از دنیا رفت.

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...