مادام رزا، روسپی سابق، یک بازماندهی یهودی چاق و شجاع از ماجرای هولوکاست است که مهدکودکی مخفی برای بچههای حرامزاده در طبقهی هفتم دارد... بزرگترین ترس او این است که مومو یا محمد را از او بگیرند... مومو مشتاق و آماده غواصی در دنیای واقعی است اما خانم رزا در تلاش برای فراری دادن خود و مومو از جهان واقعی... جنگ فقط در جبههها نیست... رزا به مخدر پناه میبرد تا زشتیها را فراموش کند و مومو، باید از او مراقبت کند تا دوباره به زندگی بازگردد
...
چهره افسانهای جنبش کارگری تبدیل به یک شوخی شده و در فکر ساختن خانه فرهنگ است و کمونیسم برایش شیء هنری بیخطری شده است. حالا او موجود بیخطری است که مبارزات سابقش را توحش میداند و تنها به فکر آثار هنری انتزاعیاش است... او حالا لاکپشتی است که دیگر نمیتواند در راس تشکیلات وزارت دفاع آمریکا بماند و میخواهد که سرش را توی لاکش کند و تنها بماند!
...
سی سال اول زندگی او را شامل میشود... دوران کودکی در فقر، دایر شدن نمایشگاه مُد به دست مادرش نینا، توصیف عشقهای کودکی، کشف غریزه جنسی، اولین مطالعات، جستجوی استعداد هنری، و سرانجام عزیمت به فرانسه... مادرش که در تمام طول مدت جنگ با او نامهنگاری کرده بود، سالها پیش مرده است. نینا، که تشخیص داده بود رومن بدون عشق او نمیتواند زندگی کند، از پیش نامههایی نوشته بود و...
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
ما خانوادهای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانهستیزی عراقیها و تحریکات دولت تازه تأسیسشدهی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایتبخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربهدری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم
...
رومر در میان موج نوییها فیلمساز خاصیست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلمهای ارزان قیمت، صرفهجویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفهای انتخاب میکند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوهی رفتار مردم معمولی میگیرد که در دورهای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کمحادثه، اما با گفتوگوهایی سرشار از بارِ معنایی میسازد... رومر در جستوجوی نوعی «زندگیسازی» است
...
درباریان مخالف، هر یک به بهانهای کشته و نابود میشوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را میزنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائممقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن میکنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا بهظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز میزند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول میکند
...
مردم ایران را به سه دستهی شیخی، متشرعه و کریمخانی تقسیم میکند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دستهی «ترک» و «فارس» تقسیم میکند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانههای کتاب حتی به مورد «شمالیها» و «جنوبیها» میرسد... اصرار بیشاز اندازهی نویسنده به مطالبات قومیتها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خستهکننده و ملالآور میشود و به نظر چنین میآید که خواستهی شخصی خود اوست
...
بیفایده است!/ باد قرنهاست/ در کوچهها/ خیابانها/ میچرخد/ زوزه میکشد/ و رمههای شادی را میدرد./ میچرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشکهایم میشویم/ پاک نمیشود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف میشد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیدههای آن، ورای نظام موسیقایی، لازمههای شعری فاخرند
...