• 22 آبان 1401

    عباس-معروفی-رفتم-که-خودم-صلیبم-را-بر-دوش-بکشم

    داستان‌های چخوف را کپی می‌کردم... نفر اول کنکور شدم... نوشتن «سمفونی مردگان» چهار سال و هفت ماه طول کشید... معلم ادبیات فارسی و عربی بودم... بخشی از عمرم صرف خنثی‌سازی توطئه شد... اولین کنسرت‌های رسمی بعد از انقلاب را به صحنه بردم... بی‌دلیل اخراج شدم... دادستانی انقلاب حکم مرا اعلام کرد: «اعدام.»... آنقدر کتکم زدند که پنج دندان خرد شد... در یک هتل استخدام شدم... خودشان زمانی عمله‌ی سانسور بودند... هر هنرمندی تاریخ مصرف اثرش را خودش امضا می‌کند... اگه می‌خواستم بفروشم توی کشورم می‌فروختم ...

Loading
انتقالِ اندیشه نیاز به مجوز ندارد و ما آن‌قدر آدم‌های خوبی بودیم که برای نشریات‌مان رفتیم مجوز گرفتیم... عده‌ای از نویسندگان با یک کتاب زندگی می‌کنند... از تونلِ درد و رنج می‌گذرد و شرایط اجتماعی روی او تاثیر می‌گذارد. نوشته‌ این‌جور نویسنده‌ها مثل اشک می‌ماند. یک جور گریه... ما گاهی در بیداری خواب می‌بینیم. این را باید بنویسیم... ما جامعه‌شناس و روان‌شناس و فیلسوف و سیاستمدار نیستیم. ما نویسنده‌ایم... پر از امید هستم... زندگی در تبعید، زندگی نیست، فقط نوعی زنده‌بودن است ...
حکم اعدام را برداشتم و به طرف سازگارا راه افتادم. چند روز بعد او به من خبر داد که روزهای سه‌شنبه حجت‌الاسلام ابراهیم رئیسی، دادستان انقلاب، بار عام دارد و قرار شد که من از ساعت شش صبح سه‌شنبه آنجا باشم... در کامپیوتر پرونده‌ام را نگاه کرد و گفت: «عجیبه! خیلی عجیبه! لک توی پرونده‌ات نیست.» گفتم: «می‌دونم. من حتی سمپات کسی یا چیزی نبوده‌ام.» با حیرت خیره‌ام شد: «حتی خانم‌بازی هم نکرده‌ای؟» ...
در حال بارگزاری ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...