• 24 شهریور 1400

    دکتر-ژیواگو-به-روایت-دیوید-لین-فیلم

    آمده است تا ظاهرا «کمک» کند به فرار یوری، اما در واقع دندان تیز کرده است برای کامجویی دوباره از تن لاریسا... ژیواگو حیرت‌زده می‌پرسد: مگر بولشویک‌ها [انقلابیون] به تو اعتماد دارند؟! و کاماروفسکی که قرار است به عنوان وزیر «عدالت و توسعه» منصوب شود! می‌گوید: «به هیچ کس اعتماد ندارند؛ ولی مرا مفید تشخیص دادند.» ... انقلابیون تشخیص داده‌اند که «قدرت»ِ فرد زن‌باره، طماع و بی‌هویتی مثل کاماروفسکی برای رسیدن به اهداف والای انقلاب و حفظ «ارزش‌های مقدس انقلابی»، مفید است!... کام کاماروفسکی‌‌ها پر شکر ...

  • 24 اسفند 1384

    بوریس-پاسترناک

    در آغاز به موسیقی روی آورد، اما آن را رها کرد و تحصیلاتش را در رشته فلسفه در دانشگاه مسکو ادامه داد و با شاعرانی چون راینر ماریا ریلکه و مایاکوفسکین دوستی یافت... در 1956 ناشری در ایتالیا دکتر ژیواگو را منتشر کرد و موجب برانگیختن بحث‌های شدید در شوروی و کشورهای دیگر گشت. پاسترناک از طرف انجمن نویسندگان شوروی مورد سرزنش قرار گرفت که در برابر وقایع مهمی که کشورش را زیر و رو کرده است، بی­‌اعتنا مانده و ارزش واقعی انقلاب را نادیده گرفته است. ...

Loading
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
علی‌رغم اینکه دور از انقلاب به سرودن شعرهای عاشقانه پایبند ماند، دارایی‌اش را از دست داد، مهاجرت کرد، دختر کوچکش را فقر و گرسنگی بلیعد و دختر بزرگش به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد، همسرش تیرباران شد و از خانواده‌اش تنها یک نفر باقی‌ماند... شاعر ذاتا مهاجر است، حتی اگر در روسیه باشد، مهاجری از ملکوت آسمان و از بهشت زمینی طبیعت... نه مردم مصیبت‌اند و نه توقع‌شان. چیزی که توقع مردم را مصیبت‌بار می‌کند این است که همیشه در آن امر و نهی هست ...
تحصیلات پزشکی را در دوران جنگ جهانی اول تمام کرده است... تصویرهای انقلاب 1917، سال‌های گرسنگی، ازدواج دکتر ژیواگو و فرار او و همسرش به سیبری... معشوق لاریسا می‌شود اما این وضعیت نادرست بر او سنگینی می‌کند و تصمیم می‌گیرد همه چیز را نزد همسرش که هنوز دوستش می‌دارد اعتراف کند... خانواده‌اش را به نام عناصر ضدشوروی به خارج از کشور رانده‌اند... هیچ انتشاراتی در مسکو حاضر به چاپ آن نشد... از پذیرش جایزه‌ی نوبل خودداری کرد ...
تا زمانی که جنگ سرد ادامه داشت، سازمان سیا چیزی حدود ده میلیون نسخه کتاب و مجله را مخفیانه پشت این پرده آهنین توزیع کرد... کتاب نمی‌توانست در غرفه آمریکا به نمایش گذاشته شود، اما سیا هم‌دست نزدیکی برای این کار داشت: واتیکان... آن‌ها که دست‌شان به کتاب رسید، جلد کتاب را پاره کردند، صفحه‌ها را قسمت کردند و آن‌ها را در بخش‌های مختلف لباس‌شان جاسازی کردند تا راحت‌تر بتوانند پنهانش کنند... عوامل ک‌گ‌ب، تمام مدت این دانشجوها را زیر نظر داشتند ...
در حال بارگزاری ...
که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...