بقایای پیکر میگل آنخل آستوریاس نویسنده‌ گوتمالایی برنده‌ جایزه‌ی نوبل ادبیات پس از نیم قرن به کشورش باز گردانده خواهد شد.

میگل آنخل آستوریاس

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، میگل آنخل آستوریاس در ۹ ژوئن ۱۹۷۴ در پاریس درگذشت در حالی که از سال ۱۹۵۴ با سلب تابعیتش مجبور به جلای وطن و مهاجرت به فرانسه شد. این نویسنده‌ گواتمالایی با نگارش سه‌گانه‌ «جمهوری موز» («آقای رئیس‌جمهور»، «چشمان بازمانده در گور» و «باد سهمگین») نقش مهمی در شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین و شناسایی فرهنگ بومی این مرز و بوم به مردم جهان داشت.

فرزند برنده‌ جایزه‌ی نوبل، میگل آنخل آستوریاس آمادو، در مراسمی که برای پنجاهمین سالمرگ پدرش در گواتمالا برگزار شد، گفت: «دو دولت اخیر گواتمالا پیشنهاد بازگرداندن بقایای جسد پدرم را به زادگاهش مطرح کردند. شدیدا مخالفت کردم زیرا این دولت‌ها بخشی از «معاهده فاسدان» هستند که پدرم با آنها موافقت نکرده بود».

آستوریاس آمادو در این مراسم بزرگداشت وعده داد تا بقایای جسد پدرش به گواتمالا منتقل شود و برای همیشه در کشور «مردان ذرت» آرام بگیرد.

«معاهده‌ی فاسدان» اشاره به دولت‌های «جیمی مورالس» و «آلخاندرو گایماتی» دارد که از سال ۲۰۱۶ تا سا ۲۰۲۴ بر راس قدرت بودند. کابینه‌ آنها متشکل از سیاستمدارن، صاحبان کسب‌وکار، وکلا و صاحب‌منصبان پیشین بود که با هم در یک چیز مشترک بودن و آن همکاری در فساد بود.

سلب تابعیت گواتمالایی
میگل آنخل آستوریاس در سال ۱۹۵۱ از طرفداران سرسخت دولت «خاکوبو آربنز» بود که در انتخاباتی آزاد و با شعار حمایت از مردم و دریافت مالیات از شرکت‌های خصوصی به قدرت رسید. اما به قدرت رسیدن این مردی که سودای استقلال کشورش را داشت و می‌خواست از شرکت‌های خارجی برای بهره‌برداری از منابع کشورش مالیات دریافت کند به مذاق گرینگوها (آمریکایی‌ها) خوش نیامد و سرانجام او را در کودتایی در سال ۱۹۵۴ از قدرت برکنار کردند و یک نظامی به نام «کارلوس کاستیو آرماس» را به قدرت رساندند که دست‌نشانده‌ی گرینگوها بود. «کاستیو آرماس» پس از به قدرت رسیدن دستور داد تابعیت آستوریاس از او سلب شود و به همین دلیل از کشور اخراج شد. او مدتی در آرژانتین و شیلی بسر برد و سپس به اروپا رفت. آخرین سال‌های عمرش را در مادرید سپری کرد و به دلیل ابتلا به سرطان درگذشت.

نباید فراموش کرد که دهه‌ پنجاه قرن بیستم دوران ترک‌تازی برادران «دالس» در آمریکا بود، ایامی که بسیاری از شهروندان این کشور به اتهام حمایت از آرمان‌های چپ از کشور اخراج شدند. روزگاری که انگ چپ‌گرایی بر پیشانی بازیگری همچون «چارلی چاپلین» خورد و او را از بازگشت مجدد به آمریکا محروم کردند.

دیگو ریبرا، نقاش معروف مکزیکی و همسر فریدا کالو روایت ماجرای کودتا را به خوبی در نقاشی معروفش با عنوان «پیروزی باشکوه» با عنوان اصلی «Victoria Gloriosa» ترسیم کرده است. نقاشی بی‌بدیلی که در آن تمام شخصیت‌هایی را در این کودتا علیه دولتی مردمی حضور داشتند به تصویر کشیده است.

تقریبا هفت دهه پس از این ماجرا، ماریو بارگاس یوسا نویسنده‌ پرویی و همچنین برنده‌ جایزه‌ نوبل کتابی با عنوان «روزگار سخت» منتشر کرد که روایت کودتای آمریکایی‌ها را به تصویر کشیده است و به نظرش این حادثه نقطه‌ عطفی در تاریخ آمریکای لاتین شد.

دومین نویسنده‌ لاتین تبار برنده‌ی نوبل
میگل آنخل آستوریاس در سال ۱۹۶۷ برنده‌ جایزه‌ی نوبل شد. پیش از او گابریلا میسترال در سال ۱۹۴۵ توانست به دریافت این جایزه نائل شود. پس از او پابلو نرودا سومین فردی بود که جایزه‌ نوبل ادبیات را دریافت کرد.

گابریل گارسیا مارکز و ماریو بارگاس یوسا نیز به ترتیب در سال‌های ۱۹۸۲ و ۲۰۱۰ توانستند برنده‌ این جایزه‌ی ادبی مهم باشند.

مهدی سرائی، مترجم زبان اسپانیایی که متن این گزارش را در اختیار ایسنا قرار داده، آثاری همچون «روزگار سخت»، «مسند عقاب»، «ادبیات آتش است» و «بادها» ترجمه کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...