• 27 اسفند 1398

    تحلیل-روانشناختی-وقتی-نیچه-گریست-محمود-رضایی

    فروید‌، شاعران‌ و نویسندگان‌ را بیماران روان رنجوری تلقی می‌کرد که به دلیل ناتوانی در‌ ارضای‌ غریزه‌ی جنسی خود، با آفرینش‌های هنری، تخلیه‌ی روانی می‌شوند که البته یونگ با این دیدگاه‌، مخالف‌ بود‌...نیچه، چون در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده، نمی‌تواند عشق را برتابد، از این‌ رو‌ از پل می‌خواهد که برای او از سالومه خواستگاری کند... دختری زیباروی‌، سرکش‌ و رهاست که به هیچ روی حاضر نمی‌شود با ازدواج، آزادی‌اش را محدود کند... فکر برتا حتی در خواب او را‌ رها نمی‌کرد ...

Loading
تنهایی بین‌فردی، تنهایی درون‌فردی و تنهایی اگزیستانسیال... تجربه تهی‌ بودن، گم ‌شدن و محرومیت، جایی بیرون از ما نیست بلکه در درون ماست... باید بیاموزد با دیگری ارتباط برقرار کند بی‌آنکه او را تا سطح ابزاری برای دفاع در برابر تنهایی پایین بیاورد... ما نباید فکر کنیم وقتی گرد هم می‌آییم، از تنهایی بیرون آمده‌ایم... برای کسی که عافیت و امنیت مهم‌ترین چیز است، رحم مادر یا گور بهترین مکان است... عاشق دیگر نمی‌تواند به تنهایی تصمیماتی بگیرد ...
در هم آمیختگی «من و تو»، «ما» نمی‌شود! اصلا یکجا نیستیم. من در عالم خودم هستم و تو هم در عالم خودت... جینی دختر شرقی بیست و چهار ساله دانشجوی رشته‌ی زبان های خارجی دانشگاه استنفورد که یک سال و نیم در گروه درمانی دکتر یالوم شرکت کرده است و هیچ گونه بهبودی نداشته، بهانه‌ی خلق این اثر می‌‎شود... خواننده هر روز یک قدم نزدیکتر شدن جینی با خود مطلوبش را می‌‎بیند، شاهد خودافشایی‌گری‌های دکتر یالوم می‌‎شود و طعم یک روان درمانی اصیل را می‌‎چشد. ...
رابطه‌ی بالا به پایین درمانگر- بیمار را قبول ندارد و به نظرش آن طور که باید کار نمی‌کند. مطلوب او رابطه‌ی شانه به شانه است، نه سایه به سایه. کیمیای درمان چیزی نیست جز، ارتباطی بین بیمار و درمانگر... دو داستان را توأمان پیش می‌برد... آیا می‌توان معنای زندگی را در مواجهه‌ی با مرگ بازآفرید؟... خط داستانی دوم روایتی‌ست از زندگی شوپنهاور... درمان از شهامت رویارویی با اوج درد آغاز می‌شود... دیگر بس است زندگی نمایشی ...
چگونه یالوم، یالوم شد... هنگامی که پانزده ساله بود، عاشق دختری به نام مریلین می‌شود و بسیاری از مشکلاتش حل می‌شود و در عوض مشکلات جدیدی برای او به‌وجود می‌آید... عاشق کافکا شدم ... از نظر او دوچرخه‌سواری تجربه تعمق و رهایی است؛ نوعی مدیتیشن. یالوم عاشق غواصی در کف اقیانوس‌هاست و به درختچه بونسای باغچه دفتر کارش هم عشق می‌ورزد ...
در حال بارگزاری ...
محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...
اباصلت هروی که برخی گمان می‌کنند غلام امام رضا(ع) بوده، فردی دانشمند و صاحب‌نظر بود که 30 سال شاگردی سفیان بن عیینه را در کارنامه دارد... امام مثل اباصلتی را جذب می‌کند... خطبه یک نهج‌البلاغه که خطبه توحیدیه است در دربار مامون توسط امام رضا(ع) ایراد شده؛ شاهدش این است که در متن خطبه اصطلاحاتی به کار رفته که پیش از ترجمه آثار یونانی در زبان عربی وجود نداشت... مامون حدیث و فقه و کلام می‌دانست و به فلسفه علاقه داشت... برخی از برادران امام رضا(ع) نه پیرو امام بودند؛ نه زیدی و نه اسماعیلی ...