در گوشهای وحشی و فلاکتبار از ناحیه آبروتسی، چند خانواده از دیرباز صاحب زمیناند که یگانه شکل ثروت است. این خانوادهها از راه خشونت و ریا و با همکاری حکومتهای پی در پی، طی قرون و اعصار، استیلای خود را بر کشاورزان فقیر، یعنی «کافونی»ها که طبقهای جدا را تشکیل میدهند، حفظ کردهاند.
...
در تماس با مردان خاک خود و دختر جوانی به نام کریستینا که میخواهد راهبه شود، در مییابد که اعتقادش به انقلاب به دلیل وفاداری به جوهر اخلاقی مسیحیت است... به دیدن استاد قدیم خود دون بندتو، انساندوست پیر و مسیحی آشتیناپذیر میرود، سپس با دانشجوی فقیری به نام مورچا آشنا میشود، و سرانجام دوست و راهنمای کارگران و روستاییان و گروه کوچکی از جوانان میشود که در جستجوی آرمانهای اصیلاند.
...
اولین حرکت او عصیان بوده است و دومین حرکت ترحم... مالکی روستایی سگ خود را به سوی دخترک خیاطی کیش میدهد و سگ در میدان جلوی کلیسا دخترک را در برابر چشمان شاهدانی که جرئت نمیکنند از او حمایت کنند، پاره پاره میکند... همه چیزهایی را که در مدرسه و در کتاب شرعیات به او میآموزند، با مقیاس این حادثه مبتذل اندازهگیری میکند.
...
دو امریکایی، به منظور بررسی علمی درباره دیکتاتورها، به اروپا میآیند تا رژیمی خودکامه را در ایالات متحد امریکا مستقر کنند... در حین توقف در شهر زوریخ، با یک پناهنده سیاسی و ضد فاشیست ایتالیایی برخورد میکنند که به تومازو لاابالی معروف است. تجربه این شخص به نظرشان جالب میآید، و هر سه روزها درباره هنر سیاست به بحث مینشینند.
...
یک جوان روشنفکر ایتالیایی به نام پیترو اسپیرا از خاندان مشهور آبروتسی، سعی در مخالفت با فاشیسم دارد. پس از اینکه مدتها در زیرزمینی پنهان میشود، ناگزیر از رفتن و مخفی شدن در روستای موطن خود میگردد. اما اندک زمانی بعد، به سبب احساس خطر، دوباره فرار میکند.
...
در حال بارگزاری ...
بهعنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده والمارت کار کرد. او بهزودی متوجه شد که حتی «پستترین» مشاغل نیز نیازمند تلاشهای ذهنی و جسمی طاقتفرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل میشوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانههای نامرغوب زندگی میکنند تا خانههای دیگران بینظیر باشند
...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالیاش اخراج و خانههایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانوادهاش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت میکند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی میرود... شخصیت کوچدادهشده یکی از ویژگیهای بارز جهان ما به شمار میآید
...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان میدهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاههای خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظرههای بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتابهایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیتهای تعیینشده فقها فراتر میرفت
...
داستان خانواده ششنفره اورخانی... اورهان، فرزند محبوب پدر است چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه شبیه اوست... او نمیتواند عاشق شود و بچه داشته باشد. رابطه مادر با او زیاد خوب نیست و از لطف و محبت مادر بهرهای ندارد. بخش عمده عشق مادر، از کودکی وقف آیدین میشده، باقیمانده آن هم به آیدا (تنها دختر) و یوسف (بزرگترین برادر) میرسیده است. اورهان به ظاهرِ آیدین و اینکه دخترها از او خوششان میآید هم غبطه میخورد، بنابراین سعی میکند از قدرت پدر استفاده کند تا ند
...
پس از ۲۰ سال به موطنشان بر میگردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس میکنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفتههایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسشهایی هستند
...