• 19 بهمن 1384

    رومن-رولان

    در دبیرستان لوئی لوگران Louis-le-Grand با شیفتگی فراوان آثار نویسندگان بزرگ مانند شکسپیر و ویکتورهوگو را شناخت... در بیست و سه سالگی در رشته تاریخ از دانشسرای عالی فارغ‌التحصیل شد، پس از آن در 1889 به ایتالیا رفت و در رشته باستان‌شناسی در رم به تحصیل پرداخت... با مالویدا فون مایزنبوگ دوست واگنر و نیچه، آشنا شد که رولان را با فرهنگ آلمان و بزرگان دنیای هنر آشنا ساخت... چنان شیفته موسیقی شد که موضوع پایان‌نامه تحصیلی را «تاریخ اپرا در اروپا» قرار داد. ...

Loading
من غم­نامه‌­ی نسلی را که روی در زوال دارد نوشتم. من هیچ نکوشیدم که عیبهایش را و هنرهایش را، اندوه سنگینش را و غرور آشفته‌­اش را، تلاشهای قهرمانانه‌­اش را و درماندگی­‌هایش را پنهان کنم... مردان امروز، جوانان، ما را زیر پا لگدمال کنید و پیش بروید. بزرگ­تر از ما و نیکبخت­تر از ما باشید... ژان مظهر نبوغی است که با همه‌­ی اشکال حقارت انسانی مبارزه می­‌کند و برای پیش بردن موفقیت آمیز مقصود، همه گونه رنج و از خود گذشتگی را می­‌آفریند ...
در پیرامون چهره­‌ی رنج کشیده­‌ی بوثوتاروتی، ایتالیای قرن شانزدهم با تعارضها و کشمکشهایش نمودار می‌­شود که در زمینه­‌ی مذهبی، جنبش ضد اصلاح کلیسا و در زمینه­‌ی هنری سبک «باروک» و در زمینه‌­ی سیاسی انهدام آزادی را تدارک می‌­بیند... رنج و خدا و مرگ تصوراتی‌­اند که پیری توأم با تنهایی این پیروز شکست خورده را به خود مشغول می­‌‌دارند. میکلانژ و بتهوون دو جانب متضاد سرنوشت آدمی‌­اند. و رولان می­کوشد تا دوستی نسبت به این دو را در دلها به وجود آورد. ...
زندگی مردی بیان شده که همواره رنج برده است: از کودکی غم‌­انگیز فقیرانه‌­اش تا بیماری درازی که او را به پای مرگ کشاند. این زندگی گویی داستانی از آرزوی شادمانی است که سرنوشتی متناقض، سرسختانه بدان خیانت ورزیده است؛ سرنوشتی که با بیمارهای مداوم و بی رحمانه، با آن ناشنوایی که در بیست و پنج سالگی او را مبتلا ساخت و تا پایان عمر شکنجه‌اش داد، روی نمایاند... تنها کسانی را قهرمان می­‌نامم که گشاده دل­اند. ...
در حال بارگزاری ...
که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...