«من با نوشتن نخستین جمله زندگی ناپلئون نوعی تأثر مذهبی در خود احساس میکنم.» ... استاندال با احساسات شورانگیزی به توصیف ناپلئون باز میگردد، شاید به سبب آنکه در او بخشی از گذشته خود را میبیند... او تنها به تعقیب گام به گام شرح زندگی ناپلئون در یادنامه سنت هلن اکتفا میکند، و «گزارش معقولی» از وقایع به سبکی ساده مانند گزارش خاطرهنویسان قرن هفدهم به دست میدهد.
...
ژینای بسیار زیبا که بیوه مانده است، با نخستوزیر شاهزاده پارم، آشنایی پیدا کرده و برای حفظ ظاهر، با دوک دو سانسورینای پیر ازدواج کرده است ... فابریس جوان، اکنون که راه افتخار نظامی به رویش بسته شده است، در چنین محیطی، برای همراهی جاهپرستی عمهاش، آماده پیش گرفتن راه کشیشی میشود و معاون اسقف پیر میگردد... پارم، تصویر کوچک بشریتی دستخوش فتنه و نفاق است.
...
دختر در صومعه کاسترو، که در قلمرو خانواده اوست، زندانی شده است. و ژول بیهوده درصدد ربودنش برمیآید. مادر هلن، با نیرنگهای بسیار، با قبولاندن این معنی به هلن که ژول بر اثر جراحت ناشی از سعی در ربودن او مرده است و با باوراندن این معنی به ژول که هلن دیگر شوهر کرده است، آن دو را از یکدیگر جدا میکند.
...
«دشمن تا وقتی که مایه هراسش باشم مطیع من خواهد بود، آن وقت جرئت تحقیر من را نخواهد داشت». ماتیلد پی می برد که آبستن شده است. از آن دم با تهور رفتار می کند. نامهای به پدرش می نویسد و او را از این امر آگاه میکند. مارکی سخت به خشم میآید... هنگام قداس روانه کلیسا میشود و پشت سر مادام دو رنال جای میگیرد و به هنگامی که راهب نان و شراب را بالا میبرد، دو تیر به سوی وی شلیک میکند.
...
در حال بارگزاری ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی میپردازد که در آنها قضاوتها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیتهای قبل از فرآیند تصمیمگیری حتی اگر کاملاً بیربط باشند، میتوانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیرگذار باشند... یکی از راهحلهای اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوتهای انسانی با قوانین یا همان الگوریتمهاست
...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوههای مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماقکشی و کلاهبرداری امرار معاش میکند... لمپن امروزی میتواند فرزند یک سرمایهدار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپنها را ذخایر انقلاب» نامید
...
نقدی است بیپرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بیمعنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسندهی کتاب میتازد و او را کاملاً بیاطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف میکند... او در این کتاب بیاعتنا به روایتهای رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است
...
بهعنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده والمارت کار کرد. او بهزودی متوجه شد که حتی «پستترین» مشاغل نیز نیازمند تلاشهای ذهنی و جسمی طاقتفرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل میشوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانههای نامرغوب زندگی میکنند تا خانههای دیگران بینظیر باشند
...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالیاش اخراج و خانههایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانوادهاش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت میکند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی میرود... شخصیت کوچدادهشده یکی از ویژگیهای بارز جهان ما به شمار میآید
...