Loading
47شیوه روایت داستانی... شیوه آشنایی‌زدایی، شیوه بازگشت به گذشته، شیوه پروستی، شیوه تكه‌گذاری (كولاژ)، شیوه حقیقی و مجازی، شیوه داستان خطی و غیرخطی، شیوه خودگویی، شیوه داستان در داستان، شیوه رمزی، شیوه ضدداستان، شیوه ضمنی، شیوه طنزآمیز... رمان‌های فارسی نیز چون شوهر آهوخانم، سووشون، كلیدر، همسایه‌ها و درازنای شب به شیوه خطی روایت شده‌اند... ...
سنگ بزرگ علامت نزدن است. اولین بار نمی توان راه درازی را یک شبه پیمود... نوشتن نوعی ایثار است و همه چیز خود را باید برای آن داد... به تخیل‌تان برای غنا بخشیدن به رمان، بال و پر بدهید... ویژگی های روانشناختی شخصیت ها متفاوت است، قشرها و طبقه های اجتماع و... به طرحی فکر کنید که از تجربه ها و مشاهده های شما سرچشمه گرفته باشد. ...
مهدی چند روز پس از دستگیری و دیدن شکنجه، آزاد شده و در بیمارستان بستری است... مهدی در بیمارستان می‌میرد. دوستان و خانواده او، در حالی که نفرت شدیدی از دستگاه حاکم سراسر وجودشان را گرفته، تصمیم می‌گیرند، هر یک به گونه‌ای، راه مهدی را ادامه دهند... روشنفکران کافه نشین و ترس‌خورده، همگی پس از مرگ مهدی، متحول می‌شوند و آتشی که در وجود مهدی شعله کشیده بود،‌ جان آن‌ها را نیز به آتش می‌کشد. ...
در حال بارگزاری ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...