راهآهن تبریز-جلفا، کاملا در دست روسها بود، ولی بعد از انقلاب اکتبر، لنین دستور فسخ قراردادهای استعماری روسیه تزاری را داد و راهآهن هم به ایران داده شد... نقدی در مجله نوشتم مبنی بر اینکه آلاحمد فرانسه را درست بلد نیست و داریوش هم که اصلا مترجم انگلیسی بود. خلاصه با تطبیق ترجمه با متن اصلی، نشان دادم که ترجمه آنها پر از ایراد است. این نقد مثل بمب ترکید
...
«زیسته»های او از صحنههای حقیقی یا خیالی شفاف یا کدر تشکیل شده است که او را به شدت تحت تأثیر قرار دادهاند. گودال تانکها، حمله با گاز در «ویستول»، دقیقاً مثل تجارب واقعی، مثل زندان تولوز یا ملاقات با مائو به حساب میآیند. این «من» از نوع «منِ» انواع اعترافات یا خاطرات سنتی نیست... آیا حل معما را، نویسنده ضد خاطرات از آن مردان تاریخ، یعنی دو گل، نهرو و مائو، میپرسید؟
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارتها» نبود... سیستم آموزشی دولتهای مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا تودهها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که تودههای «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و بهعلاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت میکنند
...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی میپردازد که در آنها قضاوتها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیتهای قبل از فرآیند تصمیمگیری حتی اگر کاملاً بیربط باشند، میتوانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیرگذار باشند... یکی از راهحلهای اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوتهای انسانی با قوانین یا همان الگوریتمهاست
...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوههای مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماقکشی و کلاهبرداری امرار معاش میکند... لمپن امروزی میتواند فرزند یک سرمایهدار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپنها را ذخایر انقلاب» نامید
...
نقدی است بیپرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بیمعنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسندهی کتاب میتازد و او را کاملاً بیاطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف میکند... او در این کتاب بیاعتنا به روایتهای رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است
...
بهعنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده والمارت کار کرد. او بهزودی متوجه شد که حتی «پستترین» مشاغل نیز نیازمند تلاشهای ذهنی و جسمی طاقتفرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل میشوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانههای نامرغوب زندگی میکنند تا خانههای دیگران بینظیر باشند
...