روسها خارج از مدارهای دولتی نمیتوانند فکر کنند و رفتار آنها قابل پیشبینی نیست... نیاز ذاتی دارند که بر آنها حکومت شود و مهم هم نیست توسط چه کسانی... از رعایایی میگوید که هیچکدام حاضر نیستند تغییر کنند... از بیهدفبودن نسل خودش، عدم پذیرش مسئولیت اجتماعی، غرقبودن در منافع و افکار شخصی میگوید... فقر و محرومیت، روانشناسی دروغ و دزدی را شکل میدهد... سیستم میخواهد عموم را زیرِ متوسط، عوام، ضعیف و ناامید کند
...
به همراه دوست خود، به تصادف به خانه ییلاقی زنی به نام لازونسکایا میرسد. زن با کلمات سحرآمیزش میهمانان خود را مسحور خود میسازد... با آنکه بنا بود تنها یک شب در خانه او بگذراند، چندین ماه مهمان او میشوند... رودین همچنان یکی از بارزترین نمایندگان افراد «عاطل» و «سربار جامعه» است
...
یک کمدی از انسان حقیقی است... بیست داستان که پیوند ظاهری دیگری جز شخصیت راوی داستان ندارند و جهان روستایی را توصیف میکنند... گاه توصیف ساده یا با شکوه مناظر است. گاه گفتگوهایی است که در خم بیشهای شنیده میشود، گاه ضبط چهرهای نوعی است و گاه مصیبتهایی واقعی... این کتاب در الغای بردگی سهم داشت.
...
بازاروف، نیهیلیست است «از این رو که در برابر هیچ مرجع قدرتی سر فرود نمیآورد و هیچ اصلی را بیبررسی نمیپذیرد»... عشق او درست از همان عشقهایی است که آماج تمسخر و ریشخندش بوده اند. «شکار» از چنگش به در میرود. از آن پس، زندگی او بی دورنما میشود، گویی در این جهان خاکی هیچ کاره است. سرانجام، به نزد پدر و مادرش بازمیگردد و میکوشد تا تجربیات علمی پیشین خود را از سر گیرد و از این راه خود را بازیابد.
...
سانین، جوان اصیلزاده روس که موقتاً به فرانکفورت آمده است، به جمّا، دختر جوان و شایسته ایتالیایی دل میبازد. این دختر نامزد یک آلمانی ثروتمند و کمشعور است. به دنبال دوئل قهرمانانهای که سانین برای آبروی دختر جوان به آن تن میدهد، جمّا نیز به نوبه خود عاشق او میشود... محتاج پول میشود. سانین راه ویسبادن نزدیکترین شهر را در پیش میگیرد تا یکی از املاکش را به زن روس پولداری که در آنجا به سر میبرد بفروشد. این زن زیبای هوسباز شیفته سانین میشود و ...
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
«خرد»، نگهبانی از تجربههاست. ما به ویرانسازی تجربهها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامهنگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاطخلوت منتظر میماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!»
...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارتها» نبود... سیستم آموزشی دولتهای مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا تودهها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که تودههای «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و بهعلاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت میکنند
...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی میپردازد که در آنها قضاوتها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیتهای قبل از فرآیند تصمیمگیری حتی اگر کاملاً بیربط باشند، میتوانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیرگذار باشند... یکی از راهحلهای اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوتهای انسانی با قوانین یا همان الگوریتمهاست
...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوههای مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماقکشی و کلاهبرداری امرار معاش میکند... لمپن امروزی میتواند فرزند یک سرمایهدار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپنها را ذخایر انقلاب» نامید
...
نقدی است بیپرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بیمعنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسندهی کتاب میتازد و او را کاملاً بیاطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف میکند... او در این کتاب بیاعتنا به روایتهای رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است
...