علیه فراموشی | آرمان ملی


کورا 16 ساله است شاید هم 17ساله، دقیق مطمئن نیست. نقش اول داستان کولسون وایتهد [Colson Whitehead] در رمان «راه آهن زیرزمینی» [The Underground Railroad] برده‌‌ای در یک مزرعه‌‌ است، مزرعه‌‌ای که در آن مادربزرگش، آجاری، درحال چیدن پنبه از دنیا رفت، و مادرش میبل سال‌‌ها قبل از آنجا گریخته بود. در آن زمان در رندال مزرعه‌‌ای در جورجیا، کورا تا سرحد بیماری، ضرب‌وشتم و تجاوز کار می‌‌کرد و در کنار اینها ناگزیر به دیدن صحنه شکنجه دیگر برده‌‌ها تا حد مرگ بود. کورا هر واقعه ناگواری را به‌خاطر می‌‌آورد خصوصا آنهایی را که قصد فراموشی‌‌شان را داشت.

راه‌‌آهن زیرزمینی The Underground Railroad  کولسون وایتهد [Colson Whitehead]

زمانی که کورا با پیشنهاد فرار سزار، برده دیگر مزرعه مواجه‌‌ می‌‌شود، در ابتدا تردید می‌‌کند: «مرد سفید هر روز گاه به آرامی، گاه به سرعت، سعی در کشتن تو دارد؛ چرا سعی داری این کار را برای او آسان کنی؟ این کاری بود که می‌‌توانستی آن را رد کنی.» اما پس از حمله بی‌‌رحمانه کشاورز سادیست، با سزار برای ترک مزرعه در تاریکی به مقصد ایستگاه راه‌‌آهن زیرزمینی به توافق می‌‌رسد.

زمانی که کورا و سزار نخستین‌بار راه‌‌آهن را می‌‌بینند شگفت‌زده می‌‌شوند. تونلی واقعی به درازای مایل‌‌ها از هر طرف که فقط خدا انتهای آن ‌‌را می‌‌دانست. سوار قطار شدند، بدون اینکه بدانند مقصد کجاست، سرانجام به کارولینای جنوبی می‌‌رسند، ایالتی که در مقایسه با همسایگان خود گرایش روشنفکرانه‌‌تری نسبت به نژادپرستی دارد و به آن مفتخر است. آنجا برده‌‌های سابق دیگری را ملاقات می‌‌کنند که هر کدام به خاطر زندگی گذشته‌‌شان همچون جن‌‌زدگان هستند...

با پایان رمان «راه‌آهن زیرزمینی»، کورا به ایالت‌‌های مختلفی سفر کرد؛ گاه به تنهایی و گاه با دیگران. او شاهد روح‌‌های مهربانی است که به دلیل بردباری‌‌شان مورد ظلم و جور قرار می‌‌گیرند و دیوسیرت‌هایی که به دلیل وحشی‌‌گری پاداش می‌‌گیرند. ایمانش را از دست نمی‌‌دهد؛ زیرا مشخص نیست که آیا از ابتدا ایمانی داشته است.

وایتهد فصل‌‌هایی از کتاب را که با سفر کورا همراه می‌‌شود با بخش‌‌های کوچکی که مواجه‌شدن او را با افراد دیگر در مرکزیت قرار می‌‌دهد، ترکیب می‌‌کند: متخصص نبش قبر، همسر یکی از حامیان الغای برده‌‌داری و سزار، همدست او در فرار. رعب‌آورترین مساله، وجود صیاد برده‌‌ای ستمگر به نام ریجوی است، فردی با نگرش مشترک بسیاری از سفیدپوست‌‌ها در آن زمان: «اگر سیاه‌پوست‌‌ها از آزادی برخوردار بودند، در زنجیر نبودند. اگر سرخ‌‌پوست‌‌ها می‌‌خواستند از زمین خود نگهداری کنند، همچنان آن را در اختیار داشتند. اگر سفیدپوست‌‌ها مقدر نبود دنیای جدید را بگیرند، حالا دیگر مقدر نخواهند بود.»

«راه‌آهن زیرزمینی» رمانی در برابر فراموشی است، و به آنجا می‌‌رسد که گویا حافظه جمعی کشور در مورد برده‌‌داری و تنش نژادی کمرنگ می‌‌شود. زمانی که میشل اوباما در مجمع ملی حزب دموکرات به حضار اعلام کرد: «هر روز صبح در خانه‌‌ای بیدار می‌‌شوم که برده‌‌ها آن را ساخته‌‌اند.» بسیاری با تعجب واکنش نشان دادند، چراکه تاریخ مشهورترین عمارت این کشور را فراموش کرده‌اند.

در رمان «راه‌‌آهن زیرزمینی»، وایتهد تصویری از پیش از جنگ داخلی آمریکا را مجسم می‌‌کند و در آن از رفتار غیرانسانی که این کشور را جریحه‌دار کرده پرهیز نمی‌‌کند، رفتارهایی مرگ‌‌بار که جراحت آن همچنان التیام نیافته است. وایتهد بار دیگر ثابت می‌‌کند که استاد زبان است. سخن هجوی در کتاب دیده نمی‌‌شود و آشکار است که هر جمله با دقت بالا خلق شده است.

در مورد کورا، وایتهد شخصیتی ساخته است که احتمالا در خاطر نسل‌‌های بعد جاودان خواهد شد. کورا رنج‌‌های کشنده‌‌ای را تحمل می‌‌کند و به هر آزار واکنش متفاوتی نشان می‌‌دهد: گریه، مزاح، بی‌‌خیالی، خشم، ترس. کورا کاملا منحصربه‌فرد است. انسانی سرسخت در کشوری که مصمم است شخصیت او را برُباید.

با این رمان، کولسون وایتهد ثابت می‌‌کند که نامش در هر فهرست‌‌ کوتاهی از بزرگ‌‌ترین نویسندگان آمریکا جای دارد، استعداد و وسعت دانش او بسیار تحسین انگیزاست و قابل چشم‌پوشی نیست. «راه‌‌آهن زیرزمینی» شاهکاری آمریکایی است، به همان اندازه که سندی مقتدر از یک تاریخ بی‌رحمانه است، به همان اندازه اثری داستانی درخشان و منحصر‌به‌فرد است. و در آخر، فریادی پرشور برای روح کشوری است که همچنان برای پذیرش پیمان انسانیت خود در تلاش است: «تنها راه برای درک اینکه تا چه حد در تاریکی فرورفته‌‌اید، نجات از آن است.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...