ترجمه سیمین ورسه | آرمان ملی


واکر پرسی [Walker Percy] (۱۹۹۰-۱۹۱۶) با نخستین رمانش به صف کلاسیک‌های آمریکایی پیوست. «زائر سینما» [The moviegoer] در سال ۱۹۶۱ با عنوان «سینما رو» منتشر شد در کنار رقبای بزرگی چون جوزف هلر، سلینجر و آیزاک باشویس‌سینگر توانست جایزه کتاب ملی آمریکا را از آن خود کند. این رمان در سال‌های بعد در فهرست ۱۰۰ رمان بزرگ انگلیسی‌زبان قرن بیستم کتابخانه مدرن، مجله تایم و سایت گودریدز قرار گرفت. «زائر سینما» با ترجمه آزاده اتحاد پس از شش دهه از سوی نشر خزه منتشر شده است. آنچه می‌خوانید نگاه پُل اِلی نویسنده کتاب «زندگی‌ای که نجات می‌دهی می‌تواند مال خودت باشد»، عضو ارشد دپارتمان مذهب، صلح و روابط جهانی در دانشگاه جورج‌تاون است.

واکر پرسی [Walker Percy] زائر سینما» [The moviegoer]

در وهله اول کتاب «زائر سینما» اصلا درباره فیلم‌ها نیست و این خود جای شگفتی دارد. بینکس بولینگ، شخصیت اصلی این رمان، کسی است که هم طبق معیارهای آمریکایِ پس از جنگ (مارتین اسکورسیزی روزی یک فیلم می‌بیند) و همزمان حال (بسیاری از ما بیشتر وقت خود را صرف نگاه‌کردن به صفحه‌های نمایش می‌کنیم) یکی از زائران گاه‌به‌گاه سینماست.

با وجودی که رمان «زائر سینما» درباره فیلم‌ها نیست، اما عنوان درخور توجهی دارد. این رمان در همان سال انتشارش در 1962 برنده غافلگیرکننده جایزه کتاب ملی شد و برای نویسنده‌اش، واکر پرسی، که یک پزشک غیرفعال و فیلسوفی خودآموخته در اوایل میانسالی بود در ایالت‌های جنوبی اسم و رسمی به‌هم زد و این خیلی عجیب است؛ چون حوادث رمان در نیواورلئان جایی دور از ایالت‌های جنوبی رخ می‌دهد. این رمان در مورد تاریخ یا میراث نیست، بلکه درباره نوع نگاه انسان‌هاست، رمانی درباره ادراک و حساسیت و در جست‌جوی اصالت.

با وجودی که «گوربه‌گور» فاکنر و «جان آگاه» فلانری اوکانر و از جدیدترها «اتحادیه ابلهان» جان اف. کندی و «به رنگ ارغوان» آلیس واکر رمان‌های استثنایی و نامتعارفی هستند، اما «زائر سینما» متناقض‌نماتر از آنهاست؛ «زائر سینما» موشکافی تجربه‌های معمولی روزانه - همان‌هایی که بینکس روزمرگی می‌نامد- را به موضوع یک تحقیق فلسفی تبدیل می‌کند.

«زائر سینما» اشاره ناچیزی هم دارد به جنگ داخلی، درگیری نژادی، خانه‌های قدیمی و ایالت‌های جنوبی جایی‌که مردم در ایوان‌ها می‌نشینند و داستان‌ تعریف می‌کنند و تراژدی تاریخ به‌نوعی آنها را به‌هم پیوند می‌دهد. «زائر سینما» یک رمان کاتولیک است؛ زیرا قصه اصلی‌اش در روزهای قبل از چهارشنبه خاکستر رخ می‌دهد، با وجود این، شخصیت اصلی کتاب خود را چندان کاتولیک نمی‌داند، بلکه شک‌اندیشی است که بی‌اعتقادی‌اش از ابتدای کتاب خلل‌ناپذیر می‌نماید.

این کتاب یک رمان کاملا آمریکایی است، اما از خط اصلی نوشتار ناتانیل هاثورن، مارک تواین، ادیت وارتون سپس فیتزجرالد و همینگوی جداست، مارپیچی دوگانه الهام‌گرفته از نویسندگان وطنی و نویسندگان دور از خانه. واکر پرسی در این رمان به شدت از اگزیستانسیالیست‌های اروپایی، کیِرکِگارد، سارتر و کامو تاثیر پذیرفته است.

«زائر سینما» رمانی است در طلب معنا، جست‌وجویی زائرانه بیرون از خویشتنِ خویش. در این کتاب خبری از سفرکردن به فرهنگ‌های عجیب‌وغریب نیست، نه پیر دانا می‌بینی، نه جشن و روزه‌داری، نه قایق و رودخانه، هیچ دنیای جدیدی در پایان سفر کشف نمی‌شود؛ فقط شاهد «روزمرگی‌ها»ی زندگی بینکس در نیواورلئان هستیم. بینکس در آستانه سی‌ سالگی است، در عصری که انتظار می‌رود مردان آمریکاییِ میانسال در زندگی مستقل خود مستقر شوند. او با اینکه فارغ‌التحصیل کالج، کهنه‌سرباز و کارگزار سهام و اوراق بهادار است، ولی زندگی بی‌سروسامانی دارد.

به‌طور خلاصه، سال‌های اولیه زندگی پرسی هیچ شباهتی با شخصیت‌هایی که خلق کرده بود نداشت. او در 1916 در بیرمنگام، آلاباما متولد شد، بزرگ‌ترین پسر خانواده‌ای از وکلا و سیاستمداران بود. وقتی سیزده‌ساله بود پدرش خودکشی کرد. دو سال بعد، مادرش در یک تصادف رانندگی درگذشت. پرسی و برادرانش به گرین‌ویل، می‌سی‌سی‌پی، رفتند تا با الکساندر پسرعموی پدرشان که عمو ویل صدایش می‌کردند زندگی کنند و آنجا بود که واکر پرسی مجذوب منش جنوبی این مرد شد. عموویل تحصیلکرده دانشکده حقوق هاروارد، سرباز جنگ جهانی اول، مرد متدین و مجردی بود که به امور مزرعه‌داری می‌پرداخت و از زندگی شهری گرین‌ویل فاصله گرفته بود، شعر می‌نوشت و از موسیقی ارکسترال و اپرا لذت می‌برد و برادران یتیم پرسی را مثل یک سخنور جنوبی بزرگ کرد.

برای بیرون‌آمدن از سایه این مرد بزرگ، پرسی به شمال و شرق رفت: به دانشگاه کارولینای شمالی (جایی‌که او پای ثابت سینماها بود) و سپس به دانشکده پزشکی دانشگاه کلمبیا. از آنجایی‌که بیشتر به بررسی علت بیماری‌ها علاقه داشت تا درمان بیماران، دوره پاتولوژی پزشکی را گذراند. با شروع جنگ جهانی دوم، در بیمارستان بلویو خدمت کرد و در آنجا به سل مبتلا شد. از هوای پاک آسایشگاه‌های کنتیکت و شمال نیویورک برای درمانش بهره برد. با بهبود بیماری‌اش به این فکر افتاد که می‌تواند به جای طبابت حرفه نویسندگی را دنبال کند. با خواندن توماس مان، سارتر و کیرکگارد، متوجه شد که رمان‌نویس متخصص تشخیص مرض و رمان از نوع فلسفی‌اش ابزار درمان انسان در جهان مدرن است.

خارج از آسایشگاه و تحت‌تاثیر گفت‌وگوهایش با یک بیمار کاتولیک و آگاهی از کشش شدید عمو‌ویل به اصول مذهبی کاتولیک، پرسی جذب کلیسا شد. دل به پرستاری در نیواورلئان باخت و در کلیسای باپتیست ازدواج کردند و ده سال بعد دختری را به فرزندی پذیرفتند و دختر دیگری به دنیا آوردند. در این دوران، پرسی دو رمان نوشت که خودش «یکی را تقلید بدی از توماس مان» و «دیگری را تقلید بدتری از توماس ولف» می‌داند. اما با خلق کاراکتر جان بیکرسون بولینگ، روایتی نوشت تحت‌عنوان «اعترافات یک سینمارو».

یک کارگزار ادبی نسخه دستنویس کتاب را برای استنلی کافمن که در نیویورک ویراستار و منتقد فیلم بود فرستاد. كافمن عنوان کتاب را «سینمارو» کرد و متن را ویرایش. کتاب در سال 1961 منتشر شد و چندان دیده نشد. «زائر سینما» رسید به دست ای.جی. لیبلینگ، نویسنده نیویورکر. لیبلینگ این رمان را به همسرش جین استفورد که خودش رمان‌نویس بود و در آن سال داور جایزه کتاب ملی شده بود نشان داد. «زائر سینما» که به‌طور رسمی نامزد نشده بود در دست بررسی قرار گرفت. سال عجیبی برای ادبیات داستانی آمریکا بود: «فرانی و زویی» از سلینجر، «تبصره 22» از جوزف هلر و «اسپینوزا در بازار خیابانی» از ایزاک باشویس‌سینگر نامزد دریافت جایزه بودند. اما جایزه به «زائرسینما» رسید. پرسی این جایزه را در نیویورک پذیرفت و به بیماری جامعه مدرن غربی، فقدان خودشناسی، نقش نویسنده به عنوان تشخیص‌دهنده بیماری جامعه اشاره کرد. به‌طور خلاصه گفت: «این كتاب تلاش می‌كند تا مفهوم یهود و مسیحی را دوباره بیان كند و بگوید انسان چیزی بیشتر از یک ارگانیسم در محیط زیستش است، بشر ماهیتی یکپارچه دارد. چیزی فراتر از یک فرد بالغ و خلاق است. او یک سالک و زائر است.»

پرسی رمان‌نویسی را در میانسالی شروع کرد، بینکس بولینگ هم میانسال بود. اما رمانی که پرسی درباره کاراکتر بینکس نوشت از زمان خود جلوتر بود. به بیانی دیگر، «زائر سینما» اولین کتاب در زمره آثاری است که به‌عنوان داستان معاصر آمریکایی می‌شناسیم.

فاکنر در جایی نویسندگی‌اش را «خطابه‌سرایی‌ای ناشی از انزوا» توصیف کرد. از این منظر، پرسی در کل چیز جدیدی ابداع کرده است. انزوای «زائر سینما» انزوای یک فرد عاصی یا مستقل نیست، انزوای فردی است که در میان جمع تنهاست؛ در یک سینما یا در پیاده‌روی یک محله فرانسوی. تعلیمات این کتاب از جنس انجیل یا فلسفه رواقی یا رمان‌های روسی نیست، بلکه صدای مونولوگ شخصی است که به زمان حال صحبت می‌کند، داستان نمی‌گوید، بلکه با بیان آنچه از جلوی چشمش می‌گذرد، تفسیری از زندگی ارائه می‌دهد.

داستان‌سرایی در زمان حال و رفتارها و جزئیات روزمره که از نزدیک مشاهده می‌شوند از ویژگی‌های چشمگیر رمان است. بازرگانان (که دیگر به این نام خوانده نمی‌شوند) دیگر در دفتر کارشان کلاه به سر نمی‌گذارند. اشارات جنسی‌شان به زیردستان زن، قلدری و زبان‌بازی تلقی می‌شود نه مزایای شغلی؛ آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار دیگر عقب اتوبوس‌ها نمی‌نشینند یا به خاطر «ارادت‌شان» به سفیدپوست‌هایی که آنها را به کار می‌گیرند پاداش دریافت نمی‌کنند. مردم یهودی دیگر به‌عنوان سمبل‌های آوارگی و تبعید تلقی نمی‌شوند. سینماها دیگر خانه‌های فیلم نامیده نمی‌شوند و مدیرانشان زیر سایبان نمی‌ایستند تا بین رهگذرها تراکت پخش کنند.

بااین‌همه، به‌نظر می‌رسد «زائر سینما» به‌نوعی زندگی امروز ما را وصف می‌کند؛ جامعه‌ای را مشاهده می‌کند که از جنبه‌های مختلف متناقض، پر از پیش‌بینی‌های آماری و دستکاری‌شده است؛ بنابراین تجربه مستقیم زندگی می‌تواند به اندازه تجربه دین‌داری گیج‌کننده باشد.

دان دلیلو، رمان‌نویس نسل جوان‌تر از واکر پرسی، از خصوصیات رمان‌هایی که او را به نگارش داستان ترغیب می‌کردند اینگونه اظهارنظر کرد: «انگیزه و جسارتی فراتر از ابتکار فنی وجود دارد. فکر می‌کنم درست باشد اگر آنها را رمان‌های محرک زندگی بنامیم؛ حتی اگر این کتاب‌ها در بعضی مواقع بسیار مستقیم با مرگ سروکار داشته باشند. نه خوش‌بینی، نه بدبینی. بدون احساس غربت‌زدگی برای ارزش‌های ازدست‌رفته. این کتاب‌ها رازهای بزرگ‌تری را می‌گشایند.»

جنوبی، کاتولیک، تلویحی و طنزآمیز: «زائر سینما» درباره چه چیزی صحبت می‌کند؟ دستاورد جست‌وجوی بینکس چیست؟ چه چیزی باعث شده که با کیِت خانواده تشکیل دهد و روزمرگی‌ها را با فداکاری شبه‌مذهبی بپذیرد؟ بینکس در آخرین سطر رمان به درستی می‌گوید:«گفتنش غیرممکن است.» این کتاب مانند شخصیت اصلی آن از انسجام درونی برخوردار است. در روزمرگی‌ها رمزورازهای بزرگ‌تری گشوده می‌شود، چیزی که ما هم به اندازه بینکس سعی در حل آن داریم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...