در جست‌وجوی ثبات از دست‌رفته | اعتماد


معصومه راهپیما با نام هنری كهربا در عرصه رمان‌نویسی در حال فعالیت است. داستان‌های او عموما در ژانر اجتماعی- عاشقانه رقم می‌خورند و معمولا در رمان‌هایش در قالب یك داستان عاشقانه به بررسی یكی از معضلات جامعه نیز می‌پردازد و سعی در روایت داستانی آن معضل و ابعاد مختلف آن دارد. هر چند او اثر متمایزی به نام «پریشانی ماه» در ژانر حماسی- اجتماعی و برگرفته از خاطرات زنان ایزدی و واقعیت جنگ داعش و كشتار كردها در سنجار عراق نیز نوشته كه در نوع خود قابل تامل است.

معصومه راهپیما هدرا

این‌بار اما از جدیدترین اثر معصومه راهپیما به نام «هدرا» كه با اقبال و استقبال مخاطب مواجه شده است، سخن خواهیم گفت. این رمان توسط نشر صدای معاصر منتشر شده و در عرض یك ماه به چاپ دوم رسیده است. خلاصه داستان این است: روشنا دختری است اجتماعی كه در یك ملاقات ساده با مردی به نام شاهان آشنا می‌شود؛ مردی با شخصیتی متعصب و متحجر و این آشنایی در نهایت باعث ایجاد یك رابطه عاطفی قوی شده و با وجود مخالفت‌های خانواده روشنا و تفاوت عقیده و سطح اجتماعی آنها منجر به ازدواج روشنا و شاهان می‌شود.
رفتن روشنا به خانه مادری شاهان در نوفل لوشاتو باعث می‌شود كه پرده از شخصیت واقعی شاهان و مادرش برداشته شود و وجود مرد مرموز و پر رمز و راز دیگری، همچون سایه از ابتدای زندگی مشتركش در این خانواده باعث ایجاد معضلات و قضاوت‌های نادرست و تغییر تقدیر روشنا و شاهان خواهد شد.

اولین نكته درباره رمان هدرا تقابل سیاه و سفید، تاریكی و روشنایی یا همان داستان قدیمی هابیل و قابیل است. در واقع درگیری دو برادر یكی خوب و دیگری بد بر سر یك زن روایت اصلی داستان است.
علاوه بر آن با اینكه خانم راهپیما یك رئال‌نویس است كه در داستان‌ها‌یش بزرگ‌نمایی یا آرمان‌گرایی مشاهده نمی‌شود و آدم‌ها، جامعه و معضلات را در بعد واقعی‌شان روایت می‌كند، اما در رمان «هدرا» با خلق یك شخصیت سورئال به نام فروزان كه مادر شاهان است، باعث می‌شود مخاطب برای فهمیدن ماجرای اصلی به خواندن ادامه داستان ترغیب شود. در واقع یك نقطه نورانی و شگرف در طول داستان مدام در حال حركت و ترغیب مخاطب است.
در رمان «هدرا» علاوه بر روایت دو شخصیت اصلی داستان، خرده‌روایت‌های دیگری نیز از آدم‌های خاكستری و مكمل نقل می‌شود. خرده‌روایت‌هایی كه در بطن روایت اصلی بیان می‌شوند؛ با ظرافت هر چه تمام‌تر مخاطب را با خود همراه می‌كنند؛ طوری كه حتی تا بخش‌های پایانی داستان هم مخاطب منتظر یك اتفاق دیگر است .
وجود یك مادر و دختر ارمنی با شیوه زندگی و منش خاص خودشان باعث می‌شود مخاطب در میان دانستن و خواندن روایت اصلی با زندگی آنها و دغدغه‌های‌شان آشنا شود. در واقع بیان نوعی دوستی و همزیستی بین آدم‌هایی با ادیان مختلف این خرده‌روایت را شیرین كرده است.

روایت «هدرا» به زبان اول شخص و حال استمراری قلم خورده كه همین از نقاط قوت داستان است و باعث می‌شود مخاطب هر چه بیشتر خود را در قالب شخصیت اصلی تصور كند. شخصیت زن داستان مدام واگویه‌های درونی خود را با مخاطب در میان می‌گذارد و به بیانی از حقایق زندگی گریزان است؛ اما همان درجه از همذات‌پنداری كه نویسنده برای مخاطب ایجاد كرده شخصیت روشنا را خیلی ملموس و واقعی جلوه می‌دهد. می‌توان گفت كه خانم راهپیما به نوعی تابع سبك زن‌نویسی است كه رئال‌نویسی او را تحت‌الشعاع قرار داده؛ روایت عشق، تنفر، تلاش، شكست و شانس دوباره یك زن در جامعه كنونی .
نكته دیگر درباره رمان هدرا موشكافی شخصیت‌ها از نظر اجتماعی و روانشناختی است كه نویسنده سعی كرده تك به تك بعدهای شخصیتی را بشكافد و درست در لحظه‌ای كه انتظارش را ندارید؛ دست شخصیت‌ها را رو كند.

شاید یكی از دلایلی كه رمان هدرا را متفاوت از رمان‌های عامه‌پسند كرده همین نكته است و این دلیل بسیارخوبی است برای اینكه مخاطبان این رمان فقط علاقه‌مندان به داستان عامه‌پسند نباشند و حتی در این طبقه‌بندی قرار نگیرند؛ چون بیان معضلات اجتماعی، خلأ‌های شخصیتی و بررسی ابعاد روانشناختی شخصیت‌ها این رمان را از هم‌قطاران خود جدا می‌كند و به نوعی حتی علاقه‌مندان به دیگر سبك‌های داستان بلند هم مشتاق خواندن این داستان خواهند شد.
با اینكه در ابتدای داستان، عشق جرقه‌وار اتفاق می‌افتد و به‌طور عمیقی رابطه زن و مرد شكل نمی‌گیرد؛ اما نویسنده در ادامه خیلی ریزبینانه و دقیق عمل می‌كند و وقایع را ماهرانه در كنار یكدیگر می‌چیند.
انتخاب خانه‌ای قدیمی در كوچه لولاگر نشان‌دهنده علاقه نویسنده به خانه‌های قدیمی است كه با نقل داستان و وقایعش درآن خانه قدیمی و شخصیت سورئال فروزان، می‌توان به این نتیجه رسید كه نظر نویسنده القای این عقیده است كه عشق‌های قدیمی ثبات، گذشت و قدرت بیشتری نسبت به زمان حال داشته‌اند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...