در ستایش انسان‌دوستی | آرمان ملی


«مثل دود در باد» که عنوان اصلی‌اش [There there] «آنجا آنجا» است، نخستین اثر تامی اورنج [Tommy Orange] نویسنده جوان آمریکایی است که مارگارت آتوود از آن به‌عنوان «زایش ادبی حیرت‌انگیز» نام برد و کالم توبین هم آن را «جذاب و شیرین با زیبایی خالص» توصیف کرد. کتاب در سال 2018 منتشر شد و به مرحله نهایی جایزه پولیتزر و کتاب ملی آمریکا راه یافت، همچنین جایزه پن‌همینگوی و کتاب کالیفرنیا را از آن خود کرد. اورنج در این رمان برخلاف بسیاری از نویسندگان معاصر که به‌سراغ موضوعاتی مشترک و بعضا تکراری می‌روند تا فروش اثر خود را تضمین‌شده بدانند، موضوعی کمترکارشده را دستمایه قرار داده. «مثل دود در باد» داستان زندگی بومیان قاره آمریکای شمالی یعنی سرخپوستان است. نویسنده به شکلی هوشمندانه - نه شعارزده و اغراق‌آمیز- به ظلم و ستم‌هایی که در طول تاریخ و پس از مهاجرت اروپاییان به این نژاد شده است می‌پردازد و روایت‌هایی از زندگی آنها را در جامعه مدرن آمریکا به تصویر می‌کشد.

مثل دود در باد [There there]  تامی اورنج [Tommy Orange]

تامی اورنج، نویسنده کتاب خود از تیره سرخپوستان است و بنابراین بسیاری از رخدادهای ملموسی که طی روند پیشرفت داستان رخ می‌دهند برآمده از تجربیات زیستی او هستند و شاید بسیاری دیگر از خرده‌داستان‌ها و روایت‌های فرعی که به موازات پیرنگ اصلی شکل می‌گیرند حاصل مشاهدات و شنیده‌های او از هم‌قطاران و هم‌نژادانش باشند. اورنج در نگارش این داستان آنقدر به مستندات خود تکیه می‌کند که حتی داستان در اوکلند می‌گذرد؛ اگر به بیوگرافی او رجوع کنیم می‌بینیم که خود این نویسنده جوان نیز متولد و بزرگ‌شده اوکلند کالیفرنیا است. بنابراین او حتی در ترسیم موقعیت‌ها و خصوصیات جغرافیایی نیز به شکلی مهندسی‌شده واقعیات و جزئیات قابل استناد را نشانه گرفته است. همین امر، خواندن داستان را به رغم پررنگ‌بودن عناصر بومی آن به تجربه‌ای ملموس و خوشایند برای خواننده تبدیل می‌کند.

نباید فراموش کرد که نوشتن چنین کتابی بی‌تردید یک ریسک بزرگ بوده است. در صفحه به صفحه رمان تامی اورنج، خواننده خود را با اصطلاحات و حتی اسامی کمتر شناخته‌شده‌ای روبه‌رو می‌بیند که می‌توانستند او را دچار ابهام کرده و منجر به پس‌زدگی کتاب از سوی مخاطب بشوند اما مهارت نویسنده در روایت‌پردازی، ترتیب و چینش درست رویدادها و پرداخت دقیق و منسجم به شخصیت‌ها و خصوصیات آنها باعث می‌شود عناصر بومی قصه نه به عنوان عامل پس‌زننده بلکه در قامت عواملی جذاب خواننده را به دانستن بیشتر درباره آنها ترغیب کنند.

هویت و کرامت انسانی یکی از اصلی‌ترین مضامین رمان «مثل دود در باد» است؛ درواقع نویسنده بی‌آنکه مقصود خود را به شکلی گُل‌درشت و مستقیم فریاد بزند، در لایه‌های زیرین و هسته مرکزی داستان به اهمیت «انسانیت» و ارزش «هویت انسانی» پرداخته است؛ ارزش‌هایی که البته به واسطه سلطه بیگانگان، نژادپرستی، تنگدستی و تضادهای سنت با مدرنیته در جامعه مدرن و ضدسنت آمریکا در حال انقراض هستند.

کتاب تحسین‌شده تامی اورنج، از منظر دیگری نیز قابل بررسی است و آن بار طنزی است که در عمق و بطن داستانش نهادینه شده است. با آنکه از همان ابتدای کتاب مخاطب درمی‌یابد که با اثری سرخوش و مفرح روبه‌رو نیست، اما فقر، مشکلات و درد و رنج‌های شخصیت‌های اصلی داستان با تصویری کمیک و چاشنیِ طنزآلودی روایت می‌شود؛ بنابراین می‌توان از این اثر تحت عنوان یک طنز تلخ نام برد؛ طنز تلخی که معضلات اجتماعی چند نسل از سرخ‌پوستان را به نمایش گذاشته است. درواقع اورنج با تلفیق و تقابل هوشمندانه واقعیت‌هایی گزنده از زندگی سرخپوستان جامعه مدرن آمریکا همچون اعتیاد، فقر، بزهکاری و خودکشی با مفاهیم انسان‌دوستانه و نکوهش این ناهنجاری‌های اجتماعی که زاده نژادپرستی و تبعیض‌های نژادی- فرهنگی بوده‌اند به معنویتی عمیق در داستانی به ظاهر ساده دست یافته است که بی‌تردید مخاطب را هم به تأمل وامی‌دارند.

به لحاظ شخصیت‌پردازی می‌توان گفت آدم‌های داستان به رغم سادگی بیرونی‌شان پیچیدگی‌های درونی بسیاری دارند. درواقع همین آدم‌های ساده به دنبال کشف لایه‌های درونی خود هستند و بسیاری از وجوه درونی‌شان را در روایت قصه‌های خود به مخاطب بازگو می‌کنند.

متن داستان روان است. بااین‌حال در سراسر کتاب بارها اسامی و اصطلاحاتی را می‌بینیم که برگرفته از سنت بومی سرخ‌پوستان است؛ بنابراین گرچه نثر و نوشتار متن اثر آنچنان ساختارشکن و عجیب نیست، اما ترجمه آن کار راحتی نبوده و مترجم را برای دستیابی به برخی از مفاهیم، اصطلاحات و سنن بومی دچار چالش هایی کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...