رزگار صالحی | آرمان ملی


آن تایلر [Anne Tyler] (۱۹۴۱-) برای خواننده ایرانی با یک نام گره خورده: تقی مدرسی نویسنده ایرانی و به‌عنوان همسر تایلر. همین نزدیکی موجب شده تا بسیاری از آثار تایلر در ایران منتشر شود؛ و این نشان می‌دهد که این نویسنده آمریکایی جایگاه ویژه‌ای در بین کتابخوانان ایرانی و مترجم‌ها دارد. از بین بیست اثر منتشرشده تایلر از ۱۹۶۴ تا ۲۰۲۰، شاید بتوان گفت مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین اثر او «تمرین نفس‌کشیدن» [Breathing lessons] است که با عنوان «نفس عمیق» توسط امین حسینیون از سوی نشر ثالث منتشر شده است. این کتاب در سال ۱۹۸۹ جایزه پولیتزر و کتاب سال تایم را برای آن تایلر به ارمغان آورد و در سال ۲۰۱۵ در فهرست صد رمان بزرگ قرن بیستم گاردین شماره نودوشش را به‌خود اختصاص داد. آنچه می‌خوانید مروری به این رمان از زبان رابرت مک‌کرام (منتقد گاردین) و میچیکو کاکوتانی (برنده جایزه پولیتزر نقدنویسی) است.

آن تایلر [Anne Tyler]  تمرین نفس‌کشیدن» [Breathing lessons] نفس عمیق

آن تایلر و جین آستین هردو از طرفی با جذبه خاصی پیچیدگی درونی زندگی زناشویی را بازگو می‌کنند، و هم با نبوغ خود به عنوان نویسنده سعی در حفظ حریم خصوصی دارند. تایلر هنر خود را نزد خود حفظ می‌کند. از نظر هوادارانش او نویسنده مناسبی برای اثر «شام در رستوران دلتنگی» و «توریست تصادفی» است، ولی داستان «نفس عمیق» که در روزی تابستانی رخ داده درمورد میانسالی مگی موران است، که نمایانگر خصوصیات عمیقا آمریکایی و کاملا کلاسیک اوست. دختری آمریکایی که در جامعه پروتستان‌ها و با کتاب‌هایی مانند «زنان کوچک» بزرگ شده، داستانی که مبتنی بر مشاهده دقیق زندگی خانوادگی است که با مخاطبی علاقه‌مند به مطالعات زنان صحبت می‌کند. به‌عنوان یک نویسنده کامل، او همچنین یودورا ولتی را به‌عنوان تأثیری ماندگار ذکر می‌کند.

«نفس عمیق» توانایی خارق‌العاده خود را با هارمونی فوق‌العاده به‌نمایش می‌گذارد: وضوح روایت عالی، زمان‌بندی طنز بی‌نقص، و تعیین متمایز شخصیت‌های خوشحال و غم‌انگیز الهام‌بخش نمایش داخلی طبقه متوسط آمریکایی است که از بندهای ناهنجار روزمرگی خلاص می‌شود تا بی‌انتها و جهانی شود.
مگی موران و همسرش آیرا برای تشییع جنازه مکس، شوهر فقید بهترین دوست مگی، سِرنا، از بالتیمور به سمت دیرلیک، پنسیلوانیا حرکت می‌کنند. در جاده، باتوجه به داستان‌های فرعی، ویژگی‌های خصوصی ازدواج او به آرامی آشکار می‌شود. ما داستان را در ابتدا، از دیدگاه مگی، سپس آیرا و در آخر دیدگاه مگی بازگو می­‌کنیم. با نزدیک‌شدن به انتهای داستان، از طریق دنبال‌ه­ای از داستان‌های فرعی فوق‌العاده، همه‌چیز راجع به خانواده موران، اسرار آن، دروغ‌ها، ناامیدی‌ها و درنهایت تاب‌آوری آن می‌دانیم. تایلر، که با داستان‌های خود، سودازدگی خوش‌بینی را ترویج می­کند، می‌­گوید که یک ازدواج پایدار می‌تواند به اندازه نفس‌کشیدن طبیعی شود.

علاوه بر پیشامدهای ناگوار و غیرقابل پیش‌بینی مراسم تشییع‌جنازه و پیامدهای آن، که در کانون توجه تایلر قرار نمی‌گیرد، کمدی مربوط به طبقات بالا نیز وجود دارد. در سفر برگشت، فصل‌های میانی که توصیف برخورد خانواده موران با آقای اوتیس و دررفتن لاستیک ماشین او را نشان می‌دهد، هنرنمایی نثر کمیک است که در آن روح جین آستین (که اغلب توسط هواداران تایلر فراخوانده می‌شود) هرگز دور از توجه نیست. تایلر نیز گاهی اوقات با جان آپدایک و حتی جان چیور مقایسه می‌شود، اما آرزوی او برای آمریکای ازبین‌رفته و در حال نابودی، آمیخته با درک بی‌نقص زبان آمریکایی که در نوع خود منحصربه‌فرد است.
رمان مورد علاقه تایلر قبلا «شام در رستوران دلتنگی» بود و حالا «قرقره آبی» (ترجمه فارسی: «این خانه مال من است»). او می‌گوید: «من قبل از نوشتن هر كتابی فكر می‌كنم. (پیش خودم می‌گویم) این متفاوت خواهد بود. درحالی‌که اینطور نیست. محدودیت‌هایی دارم، من شیفته کارکرد خانواده­‌ها، تحمل و به اتمام‌رساندن زندگی هستم.» همه این موارد را می‌توان درمورد «نفس عمیق» نیز گفت، که اساسا تصویری از زندگی زناشویی است.

فیلم قدیمی آدری هپبورن-آلبرت فینی «دوتا برای جاده» را به‌خاطر دارید؟ در طول رانندگی در اطراف یکی از شهرهای اروپا، یک زوج متاهل بحث‌های قدیمی زندگی خود را دوباره مطرح می‌کنند. با بازگویی داستان، به ظاهر آنها عاشق‌هایی بی‌خیالی و بی‌پول، تازه ازدواج‌کرده‌های جوان و عاشق و موفق هستند، اما درواقع آنها والدین مشاجره‌گر، بدبینان میانسال و سودجو هستند. فیلم علیرغم طرح‌ریزی جزئیات، به‌سرعت آنها را رد می‌کند. لحن آن به‌طور متناوب بد و عاطفی، طنز و سوزناک است.
این توصیف برای «نفس عمیق» یازدهمین رمان آن تایلر به خوبی صدق می­‌کند. با این تفاوت که شخصیت‌های خانم تایلر، مگی و آیرا موران، اروپایی اصیل نیستند، بلکه آمریکایی‌های طبقه متوسط هستند. سفر آنها، نه یک تور پرزرق‌وبرق در سراسر قاره، بلکه سفری ساده از بالتیمور به دیرلیک، پنسیلوانیا، و برگشت است: سفری روزانه و عادی که شامل حضور در مراسم تشییع جنازه دوستش، توقف دیگری برای دیدار عروس دلخورشان و چند ماجرای شگفت‌انگیز دیگر. بااین‌حال، با دست‌های توانای خانم تایلر، در سفر خانواده موران اتفاقات دیگری نیز رخ می‌دهد. این استعاره‌ای برای زندگی زناشویی 28 ساله آنهاست، و هم برای همه ما برای موانع و پیچ‌وخم‌هایی که درطول زندگی با آنها روبه‌رو می­‌شویم – از دورشدن و بازگشت به ریشه خانواده‌مان، از پاکی تا غم و اندوه، خرد و مرگ.

برای دنباله روان کارهای تایلر، خانواده موران به‌عنوان یکی از نوآوری­‌های او خواهد بود. شخصیت‌های داستان خیلی جذاب و ساده هستند؛ به‌طوری‌که برای نویسنده­ای معمولی، ناخوشایند یا احساساتی به نظر برسد. مگی دوست دارد با غریبه‌ها شام صرف کند یا در پمپ بنزین‌ها با آنها حرف بزند، وقتی درمورد حیوانات اهلی که مدت­‌ها پیش مرده­‌اند فکر می­‌کند، چشم‌هایش پر از اشک می­‌شود، مدام دروغ‌های مصلحتی می­‌گوید تا مسائل ناخوشایند­ شخصیت دیگران را به رخشان بکشد. آیرا به‌نوبه خود، دوست دارد فال ورق بازی کند، و عادت دارد که ترانه‌هایی را سوت بزند که نشان‌دهنده خلق‌وخوی اوست (دوست دارم به اندازه قبل عشق بورزم)، و آن لندرز را قهرمان شخصی خود می‌داند. مگی خون گرم، اجتماعی و احساساتی است، فرد خیرخواهی است که مداخله در امور دیگران مرتبا او را دچار مشکل می‌کند. آیرا استوار، مسئول، بی‌اعتنا، و ناامید است و کسانی را که دوست دارد مقصر ناکامی خود می‌داند.

مطمئنا چنین اختلافاتی باعث نزاع‌های زیادی می‌شود و «نفس عمیق» بسیار کُند و قابل پیش‌بینی شروع می‌شود: صحنه‌های شروع سفر مگی و آیرا، درمورد همه‌چیز از توانایی رانندگی او گرفته تا مسیرهایی که آن‌ها قصد دارند طی کنند، مشاجره می‌­کنند. بااین‌حال، در چند صفحه، مهارت‌های روایت روان خانم تایلر، و توانایی او در خلق معمولی‌ترین وقایع، به ماجراهای خانواده موران بی‌واسطگی و تازگی می­‌بخشد.

درحقیقت، خواننده به سرعت احساس می­‌کند دوست قدیمی خانواده موران است، کسی که از عادات آزاردهنده و دلخراش خودشان خبر دارد و تعجب می‌­کند که چگونه می‌­توانند با هر موقعیت جدیدی کنار بیایند. بخشی از این توانایی خانم تایلر برای همدلی است که برای هر شخصیت طنز و دلسوزی مخصوص آن را به نمایش می‌گذارد. و بخشی از آن توانایی او در انتخاب جزییاتی است که دقیقا احساس و فکر شخصیت­ها را آشکار می­‌کند: مگی دوست دارد بداند که آیا مردم او را به چشم زن‌های مجموعه «من عاشق لوسی هستم» می­بینند – احمقانه و سرگرم‌کننده، پر از روحیه و انرژی مهارناپذیر.
از آنجا که تمام کنش­‌های مگی و آیرا به‌شدت با خلق‌وخوی آنها پیوند خورده بود، حسی وجود دارد که اجتناب‌ناپذیربودن داستان و حس از قبل تعیین‌شده‌بودن (سرنوشت) را با حس کمدی نویسنده کامل می‌کند. درواقع، بیشتر آنچه که برای خانواده موران به‌صورت نمایشی خنده‌دار در این سفر رخ می‌دهد مواردی از این قبیل است: اصرار دوستش از مگی و آیرا برای خواندن آواز «عشق بسیار باشکوه است» در مراسم خاکسپاری شوهرش؛ فال ورق بازی‌کردن آیرا روی نیمکت خالی کلیسا؛ تلاش ناشیانه مگی برای تنبیه راننده شرور، که منجر به گرفتاری آنها با نگرانی‌­های عجیب نسبت به همسر و ماشینش شد. این اتفاقات طنزآمیز قسمت‌های تاریک‌تر زندگی خانواده موران است که نگرانی مداوم خانم تایلر درمورد ابهامات و پیچیدگی‌های عشق خانوادگی را برجسته می‌کند.

می‌خوانیم که آیرا از رویای پزشک‌شدن خود دست می­‌کشد و مسئولیت فروشگاهی خانواده را برعهده می‌گیرد تا از پدر بیمار و دو خواهرش مراقبت کند: یکی از آنها از لحاظ روحی و روانی ناخوش است، دیگری آنقدر مشوش است که می‌­ترسد از خانه بیرون برود. مگی شانس رفتن به دانشگاه را برای کار در خانه سالمندان از دست داد، و اکنون ناراحت است که به این زندگی اکتفا کرده که صرفا «عادی» است. آنها بیش از پیش از هم بیگانه شده‌­اند. مگی بیشتر از قضاوت‌های آیرا و تمایل او به جداشدن دلخور است، درحالی‌که آیرا از خوش‌بینی خودسرانه مگی و تلاش‌های بی‌وقفه او برای مدیریت مرحله‌به‌مرحله زندگی فرزندشان، جسی بی‌حوصله شده است.
درواقع، ملاقات مختصر آنها با عروس سابق تلاشی بود، از طرف مگی، تا ازدواج ناکام پسرشان را احیا کنند. خانم تایلر در به تصویر‌کشیدن آن ازدواج مختصر در دوران نوجوانی در مقابله با ازدواج ماندگار مگی و آیرا، هرچند نابسامان، قادر است دوباره، اختلاف را که تقریبا توسط همه شخصیت‌ها احساس می‌شود، بین زندگانی و آزادی، وراثت و استقلال بررسی کند. علاوه بر این، او قادر است عهدهای همیشه درحال تغییر والدین و فرزندان، شوهران و همسران را در طول زمان ضبط کند و با این کار، هردو مصیبت‌ها - و رستگاری‌ها- را که در گذر زمان ساخته می‌شوند، ترسیم کند.

[این رمان نخستین‌بار تحت عنوان «تمرین نفس کشیدن» با ترجمه علی ملایجردی توسط نشر همان منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...