معجونی از معنای زندگی | آرمان ملی


«چگونه با ماهی قزل‌آلا سفرکنیم؟» [Come viaggiare con un salmone] مجموعه‌ای است از یادداشت‌های «اومبرتو اکو»، فلیسوف، نویسنده، منتقد ادبی و نشانه‌شناس فقید ایتالیایی. این کتاب معجونی است نشاط‌آور متشکل از چهل‌وشش بخش که نویسنده در آنها با افزودن چاشنی طنز به بیان مباحث و موضوعات متفاوتی پرداخته است. فصول این کتاب دربرگیرنده‌ طیف وسیعی از سوژه‌ها است؛ از نحوه‌ سرچ و پیداکردن مطلب در اینترنت و کیفیت گذراندن وقت و کسب یک شغل پردرآمد گرفته تا چگونگی سفر با ماهی قزل‌آلا و سبک‌وسیاق رویارویی با مرگ.

«چگونه با ماهی قزل‌آلا سفرکنیم؟» [Come viaggiare con un salmone] اومبرتو اکو

اکو در هر فصل با طرح یک پرسش که تم کلی آن بخش را تشکیل می‌دهد سخن خود را آغاز می‌کند. درخلال روایت، مخاطب اکوی فیلسوف و نشانه‌شناس را به فراموشی سپرده و در کنار خواندن گله‌وشکایت‌ها و خاطرات نویسنده به طنازی‌های او لبخند می‌زند؛ این مهم را تنها می‌توان به زبان ساده و بی‌تکلف مولف و گاه طرح مسائلی بس پیش‌پاافتاده از جانب او مربوط دانست. از این دست است اختصاص بخش‌هایی از این یادداشت‌ها به موضوعاتی چون چگونه از قهوه‌جوش لعنتی استفاده کنیم؟ و یا چگونه از به‌کاربردن واژه‌ کاملا پرهیز کنیم؟ با این‌همه فصول کوتاه این کتاب بعضا به مسائلی بسیار پراهمیت پرداخته: عناوینی چون چگونه برای مرگ مهیا شویم؟ یا چگونه در خانه به فلسفه بپردازیم؟

نکته‌ دیگر آنکه جهان‌بینی پنهان‌ اکو در لایه‌های زیرین این روایات نقطه‌ اشتراک این چهل‌وشش فصل و شاید از دلائل پرفروش‌شدن این کتاب در سراسر دنیاست؛ جهان‌بینی‌ای که نشان‌دهنده‌ شالوده‌ فکری نویسنده به‌عنوان یک روشنفکر و فیلسوف عصر حاضر است. طرح پرسشی پیچیده و غامض اما پنهان که نویسنده ‌کوشیده بدون اشاره‌ صریح آن را در هرفصل کتاب تکرار کند. پرسش از معنای زندگی. اینکه بشر، ورای غرق‌شدن در اغراق خبرها و تلقین دروغین توانایی‌ها از طرف رسانه‌ها و نیز در پس دلائلی که مدارس و نهادهای عمومی درتوجیه اعمال غیرانسانی می‌آورند چقدر از معنای زندگی خویش آگاه است؟ اکو برای طرح این پرسش در بخش «چگونه با حیوانات صحبت کنیم؟» بچه‌ها را قربانی وجدان گناهکار ما می‌داند. او معتقد است بی‌رحمی انسان به حیوان همیشگی است اما از زمانی که بشر نسبت به ستم و قساوت خود آگاه شد شروع به زدن حرف‌های خوب درباره‌ حیوانات کرد. او بر این باور است که آدم‌ها اجازه می‌دهند تا کودکان جهان سوم بمیرند، ولی کودکان جهان اول را ترغیب به گذاشتن احترام به خرگوش‌ها و تمساح‌ها می‌کنند. او البته این رویکرد آموزشی را صحیح می‌داند، اما احترام به حیوانات را به‌سبب آنچه هستند و نه به‌دلیل آنچه ما از آنها می‌سازیم پراهمیت می‌شمارد. از نظر او ما بچه‌ها را مجبور می‌کنیم تا فراموش کنند که انسان‌ها چقدر بد هستند و دائما به آنها درباره‌ خوبی حیوانات می‌گوییم به‌جای آنکه صادقانه به آنها از چه‌بودن انسان‌ها و حیوانات سخن بگوییم.

بااین‌همه، علاوه‌کردن چاشنی طنز به این پرسش پنهان کتاب را خواندنی کرده است؛ به عنوان نمونه در فصل «چگونه گواهی‌نامه‌ رانندگی المثنا بگیریم؟» نویسنده هنگامی که پس از ماه‌ها دوندگی‌ و تماس با چند مقام عالی‌رتبه‌ میلان موفق به دریافت گواهی‌نامه‌ موقت می‌شود راه‌حل این معضل را تنها در یک‌چیز می‌داند؛ تماس با تروریست‌های «بریگاد سرخ» و استخدام آنها در اداره‌ گواهی‌نامه. زیراکه آنها علاوه بر داشتن وقت آزاد، فوت‌وفن کار و جعل گواهی‌نامه را بلدند و با این کار دولت علاوه بر سهیم‌شدن در بهبود حال روحی آنها مانع از بازگشت رویاهای خطرناک‌شان‌ برای کسب قدرت مطلق می‌شود.

اومبرتو اکو در لابه‌لای خاطره‌گویی‌ها و اظهار نظرات خود انسانی است ساده و بی‌تکلف که تنها طرح پرسش می‌کند. او نه درپی فضل‌فروشی و دادن اطلاعات است و نه حتی درپی یافتن پاسخ. او رسالت خود را با ایجاد سوالات پیش‌پاافتاده و به چالش‌کشیدن ذهن مخاطب و طعنه‌زدن به هر‌آ‌نچه انسان را از خود انسانی‌اش دور می‌کند به‌انجام می‌رساند؛ و درست اینجاست که خواننده همپای نویسنده به‌دنبال یافتن پاسخی درخور به کندوکاوی درونی می‌پردازد.

کتاب «چگونه با ماهی قزل‌آلا سفر کنیم؟» با نامه‌ اکو به نوه‌‌ نوجوانش درباره‌ اینترنت آغاز می‌شود و با مطرح‌کردن مساله‌ مهم رویارویی با مرگ پایان می‌یابد. او با پیشنهاد آموختن هر‌چه آموختنی است و رصد هرچه دیدنی است و به تعویق‌انداختن مواجهه با مرگ تا ثانیه‌ پایانی، پیشنهاد خلق شخصیتی تازه و آری‌گو به زندگی را به مخاطب خود می‌دهد. هنر بزرگی که گرچه به یافتن معنای زندگی نمی‌انجامد، اما زیستن را اندکی راحت‌تر می‌سازد.

................ هر روز با کتاب ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...