روایت زن بودن و مساله «دیگری» | اعتماد
 

رمان «دویدن در تاریکی» نوشته ناهید شاه‌محمدی از یک سو روایت ترجیح خود بر دیگری و ترجیح دیگری بر خود است و از سوی دیگر دغدغه همسر، معشوق و زن، رمان را دارای محوریتی زنانه کرده است. رمانی که فصل‌های آن هر کدام توسط یک راوی مرد بازگو می‌شود ولی زن و موضوع زن یا معشوق، دغدغه اصلی هر یک از آنهاست: عزت که عاشق پریزاد - خواننده معروف - است و در اندیشه تصاحب اوست. همسر یدی مبتلا به بیماری روانی ‌است و به مداوا احتیاج دارد. همسر موسیو آلک فوبیای مرگ دارد و اژدرکه همسرش سال‌ها پیش در دریا غرق شده است و شخصیت اصلی رمان‌- جاوید-که عاشق خانم منطقی می‌شود.

دویدن در تاریکی ناهید شاه‌محمدی

وجه اشتراک همه این خواستن‌ها، نرسیدن است. گویی در این رمان «زن» دست ‌نیافتنی قلمداد شده است. از برجستگی‌های بی‌شمار این اثر می‌توان به رعایت لحن مردانه، گسست‌ها و پرش‌های زمانی و مکانی، تقابل شخصیت‌ها، انسجام لفظ و معنا، نشانه‌های رمزی و تقابل‌های مفهومی اشاره کرد. درخصوص رعایت لحن مردانه در این رمان نه‌تنها هیچ ردی از نگاه و ویژگی‌های زنانه نویسنده به چشم نمی‌خورد بلکه لحن مردانه در تک‌تک اشخاص مذکر رمان به خوبی گویای شخصیت باطنی آنهاست و این ویژگی از برجستگی‌های رمان محسوب می‌شود. نکته دیگرگسست‌ها و پرش‌های زمانی و مکانی و غیرخطی بودن سیر رمان است که عنصر «انتظار» را برای شنیدن بقیه سرنوشت راوی‌های هر فصل در خواننده ایجاد می‌کند و این گسست‌ها باعث جذابیت اثر و پیگیری و ترغیب خواننده برای ادامه خواندن می‌شود.برجستگی دیگر اثر، تقابل شخصیت‌ها و گاهی تقابل یا همسویی نام شخصیت‌ها با خودشان است.

در حیطه مفهومی ترجیح خود بر دیگری، عزت برخلاف نامش نماینده وقاحت و خودخواهی است و نقطه مقابل آن در حیطه مفهوم ترجیح دیگری بر خود «دکتر» - برادر خانم منطقی- نماینده شرافت و نوع‌دوستی است. همچنین میان دو معشوق رمان یعنی پریزاد و خانم منطقی این تقابل به وضوح نمایان است. پریزاد نماینده یک بانوی جمال‌پرست و خانم منطقی نماینده یک بانوی کمال‌پرست است چرا که پریزاد مدهوش جواهراتی می‌شود که عزت به او می‌دهد ولی خانم منطقی هیچ اعتنایی به گنجی که جاوید آن را به او می‌بخشد، نمی‌کند و این تقابل در سطح وسیع‌تر بین شخصیت‌های بیرون غار و شخصیت‌هایی که از دست ماموران حکومتی فراری‌اند و درون غار پناه‌گرفته‌اند نیز وجود دارد. اشخاص بیرون غار هر یک برای «خود» در حال جنگ با زندگی و خصومت با دیگرانند و افراد درون غار برای آزادی مردم مبارزه می‌کنند. در خصوص دو مکان غار و دنیای بیرون غار با یک هنجارشکنی مواجه هستیم چراکه غار در مثل افلاطون و دیگر متون دارای خصلت ایستایی و نادانی و دنیای بیرون غار نماد پویایی و آگاهی است که در این رمان با جابه‌جا شدن این مفهوم مکانی با یک هنجارشکنی مواجه می‌شویم.

در خصوص انسجام لفظ و محتوا نیز نویسنده به خوبی عمل کرده است. انتخاب کلمات و عبارات مناسب در وصف صحنه‌های مختلف از جمله توصیف فضاهایی رعب‌آور، هیجان انگیز، عاشقانه، ماجراجویانه، رمان را به یک صحنه قابل رویت برای خواننده تبدیل کرده است. برجستگی بارز دیگر مربوط به نشانه‌های رمزی و مفهومی و تقابل‌شان با یکدیگر است که در جای‌ جای رمان به چشم می‌‌خورد به‌ طوری که گویی رمان را به نمونه‌ای رمزی تبدیل کرده است. یکی از عناصر نشانه‌ساز در این رمان بهره‌گیری و نمایش از 4 فصل است. رمان با فصل زمستان که فصل مرگ است، آغاز می‌شود و با فصل بهار که فصل رستاخیز طبیعت و پویایی است و یکی از ویژگی‌های رمان‌های رئالیسم است، پایان می‌پذیرد. همزمانی و تناسب گردش فصول با وقایع رمان سبب ایجاد توصیفاتی با بهره‌گیری از 4 عنصر طبیعت - آب، خاک، باد، آتش- شده است که هر کدام طبق قانون «باشلار» استعاره‌ای از برهه‌ای از رمان محسوب می‌شود و نویسنده به خوبی توانسته است از عهده آن برآید.

به عنوان نمونه وقتی که پروانه از پنجره پرت می‌شود باد می‌وزد. باد نشانه و رمزی برای از دست دادن است. عماد، برادر کوچک جاوید در خاک باغچه بازی می‌کند و خاک نشانه‌ای از حقارت و ناچیزی است که سرانجام گرفتارش می‌شود. در غار مشعل و آتش نشانه‌ای از هدایت است و باران بهاری که نشانه‌ای از برکت و عشق است با دوران عشق‌ورزی‌های جاوید و خانم منطقی توأم شده است. مفهوم رمزی و تقابلی دیگر مربوط به گنج است. عزت و یارانش برای یافتن گنج مدت‌ها در تاریکی شب تلاش می‌کنند و این تلاش چند روزه همراه با ترس‌ها و واهمه‌های‌شان از حیوانات درنده و حتی جنیان همراه با توصیفات متناسب آن پرداخته‌ شده است و در مقابل آن یاران دکتر هنگام حرکت در غار برای یافتن راه خروج به وضوح با تندیسی از مار مواجه می‌شوند که حتم به یقین می‌تواند نشانه‌ای از گنج باشد و اما آنها به سادگی و بدون هیچ توجهی از کنار آن می‌گذرند. نکته مهم دیگر تعداد یاران غار و شخصیت‌های بیرون غار است. با شمارش شخصیت‌های بیرون غار و تعداد یاران غار که هر دو گروه 15 نفر هستند، می‌توان به این نتیجه رسید که این انتخاب، انتخابی هدفمند بوده است. نکته دیگر در مورد عدد مقدس «هفت» است. جاوید 7 سال در جست‌وجوی خانم منطقی است و 7 سال به کما می‌رود. استفاده از اعداد مقدس در ادبیات سابقه‌ای پیشین دارد. نشانه و رمز دیگر برای رمان عشق جاوید به دوچرخه و ساختن آن است. دوچرخه‌ای که قرار است، حرکت را آسان کند و لذت‌بخش باشد ولی جاوید برای به دست آوردن آن مدت‌های زیادی تلاش می‌کند و سرانجام موفق می‌شود. همچنین عشق جاوید به خواندن و یاد گرفتن آن با کمک کریم - دوست پدرش - و خواندن رمان‌های گوناگون به گونه‌ای جاوید را به پدرش که دستفروش کتاب است، پیوند می‌دهد.

و اما آنچه بُعد زیبایی‌شناختی رمان را رقم می‌زند علاوه بر شخصیت‌پردازی‌های مناسب و توصیفات مکانی و زمانی و زاویه‌های دید مناسب، اتفاقات غیرمنتظره‌ای‌ است که خواننده را غافلگیر می‌کند. اولین اتفاق که سبب گسست و برجستگی رمان می‌شود ،مرگ پروانه است. اتفاق غیرمنتظره بعدی رها کردن جاوید توسط خانم منطقی است و اما اتفاق بعدی 7 سال به کما رفتن جاوید است که به زعم نگارنده نقطه ضعف رمان محسوب می‌شود. گویی این موضوع و حوادث جانبی آن شتاب‌زده صورت گرفته و به‌خوبی ساخته و پرداخته نشده است. اما به ‌طور کلی در این اثر با رمانی مشحون از تقابل‌ها و معانی رمزی و نشانه‌های مفهومی روبه‌رو هستیم که نقص‌های اندک آن را قابل اغماض می‌نماید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...