ترجمه کتاب «آشپز غیب‌شده» [the disappearing dinner lady] نوشته کِیت پنکهرست [Kate Pankhurst] از مجموعه «ماجراهای کارآگاه ماریلا» [Mariella mystery investigates] توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

آشپز غیب‌شده [the disappearing dinner lady] کِیت پنکهرست [Kate Pankhurst] ماجراهای کارآگاه ماریلا [Mariella mystery investigates

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، کتاب «آشپز غیب‌شده» با ترجمه ریحانه جعفری راهی بازار نشر شد. این‌کتاب ششمین‌عنوان از مجموعه «ماجراهای کارآگاه ماریلا» است که پنکهرست نوشته و ترجمه‌اش در قالب مجموعه «کتاب‌های فندق» نشر افق چاپ می‌شود. نسخه اصلی این‌کتاب سال ۲۰۱۵ چاپ شده و انتشار ترجمه‌اش با رعایت حق کپی‌رایت در ایران انجام می‌شود.

از این‌مجموعه، پیش‌تر عناوین «شبح سرگردان»، «مسابقه بپز یا بباز»، «آشوب در موزه»، «غول اسپاگتی» و «فاجعه پیشی» منتشر شده‌اند و حالا چهارمین عنوانش منتشر شده است. کیت پنکهرست علاوه بر نویسندگی داستان‌های مجموعه ماریلا، تصویرگری آن‌ها را هم انجام می‌دهد. چاپ ترجمه این‌مجموعه از سال ۹۷ آغاز شده است.

شخصیت ماریلا در اولین‌جلد این‌مجموعه، خودش را این‌طور معرفی کرده است: «کارآگاه ماریلا (یعنی خودم!) یک دختر کارآگاه نُه سال و نُه ماهه بی‌نظیر که می‌تواند بیشتر معماهای اسرارآمیز و مسائل پیچیده را حل کند، حتی قبل از صبحانه. کارآگاه ویژه بودن کار خیلی پردردسری است. ممکن است سرنخ‌های مهمی را که به حل معما کمک می‌کنند، به راحتی فراموش کنید. برای همین من اطلاعات مهم را توی این دفتر می‌نویسم، توی دفتر کارآگاهی فوق‌محرمانه.»

ماریلا در کتاب‌های دیگر این مجموعه هم به مخاطبش گفته است: هیچ معمایی خیلی پیچیده و هیچ مشکلی حل‌نشدنی نیست. اما اگر می‌خواهی کارآگاهی حرفه‌ای شوی، باید خوب حواست را جمع کنی و همیشه گوش‌به‌زنگ باشی، درست مثل من. او در کتاب چهارم هم همین حرف را زده، اما اضافه می‌کند: باید خوب حواست را جمع کنی تا بفهمی آیا واقعاً یک غول پاگنده عاشق اسپاگتی توی جنگل مخفی شده است یا نه؟!

ماریلا که یک‌کارآگاه نه و نیم‌ساله است، همراه با دوستانش، یک‌مرکز فرماندهی دختران مرموز را اداره می‌کند که در کتاب «آشپز غیب‌شده» بناست راز غیب‌شدن آشپز موردعلاقه‌شان را کشف کنند. ماریلا یک‌برادر کوچولو به اسم آرتور دارد که موی دماغش است و نمی‌گذارد به پرونده‌های کارآگاهی‌اش برسد.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

پاپی ترسیده بود. حسابی دلواپس بود که مبادا سافرون ما را شناخته باشد. برای همین متمرکز شد روی برگرداندن کیف غذا و مدارکی که پیدا کرده‌ایم.
ویولت با نگرانی توی مرکز فرماندهی راه می‌رفت. پاپی روی صندلی راحتی ولو شده بود.
ویولت گفت: «همان‌وقت که آقای داگلاس گفت دیانا اخراج شده باید پرونده را تمام‌شده می‌دانستیم. برایم مهم نیست چه‌کار کرده، ما هم مثل او گناهکاریم چون کیف غذا را دزدیده‌ایم. آن‌قدر درباره دیانا سوال کردیم که سافرون می‌تواند حدس بزند ما بودیم که دور و بر دفترش می‌پلکیدیم.»
پاپی مردد گفت: «مطمئنم اگر آن را برگردانیم چُغلی‌مان را نمی‌کند. اقلا می‌دانیم دیانا برای یک تخلف جدی اخراج شده. همین برای گزارش پرونده‌مان کافی است، مگر نه؟»
چی؟ تخلف جدی و بدترین قانون‌شکنی‌ای که سافرون تا حالا دیده؟ اگر تا این‌حد درباره دیانا اشتباه می‌کردم باید دقیقا بدانم چه‌کار کرده چون احساس می‌کنم سافرون درباره دوقلوی بدجنس و شیطانی دیانا یا کسی دیگر حرف زده است.
گفتم: «الان نمی‌توانیم بِکشیم کنار! حتما یک کپی از قوانین اخلاقی خانم‌های آشپز تو آشپزخانه مدرسه هست. می‌توانیم قانون ۳۴۴ را پیدا کنیم و ببینیم چیست!»
ویولت دست به سینه شد، مثل خانم‌معلم‌ها حسابی عصبانی بود.

این‌کتاب با ۱۷۶ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...