حرکت بین خیال و واقعیت | الف


ابتدای خوانش رمان «زنده باد مرگ نارنجی» [اثر فاطمه احمدی] با ماجرای دختری به نام «آتنه شریفان» روبه‌رو می‌شویم که چند روزی گم شده است. انتشار این خبر در فضای مجازی باعث شهرت وی و البته تشکیل کمپین‌های مختلف در سراسر جامعه برای پیداکردن او می‌شود. آتنه پس از کسب این شهرت به‌سادگی برمی‌گردد و پدرش به افکار عمومی توضیح می‌دهد که وی به دیدن دوستش رفته و به خانواده اطلاع نداده بوده است. دخترِ گم‌شده، مدتی بعد، داستانی به نام «پنج منهای یک» می‌نویسد. داستانی معمایی که با یدک‌کشیدن رگه‌های پست‌مدرن و حرکت بین خیال و واقعیت شالودۀ رمان فاطمه احمدی را تشکیل داده است.

زنده باد مرگ نارنجی فاطمه احمدی

نویسنده در این رمان چند خرده‌داستان فرعی را مثل حلقه‌های یک زنجیر به موازات هم پیش می‌برد و به‌گونه‌ای شخصیت‌سازی می‌کند تا خواننده در بستر معماگونۀ اثر، برای پی‌بردن به فرجام هر کدام از قهرمان‌های داستان کنجکاو شود. زبان خاص داستان نیز که با اندکی طنز و طعنه به جوامع کنونی آمیخته است، به پیشبرد آن کمک کرده و خواننده را با فضایی جدید و نوعی ساختارشکنی در زبان داستان‌های این ژانر مواجه کرده است: «با نیتی بشردوستانه، عده‌ای کوله برداشتند و زدند به دشت و کوه و حتی یک نفر پیدا نشد که بپرسد چرا آتنه باید در دشت و کوه باشد؟ آن هم در باصفاترین جاهای کشور!»

راوی در ابتدای فصول، شرح فصل مربوطه را به صورت گزارش مختصری از یک پرونده در اختیار خواننده قرار داده است. غیر از این موضوع که شمارۀ گزارش هر سرفصل به خودی خود نشانی از تعداد فصول رمان است، در بینابین فصل‌ها نیز گاهی با فونت مشخص و پررنگ‌تر در جریان مکان و زمان و راویِ آنچه قرار است بعد از آن بخوانیم نیز قرار می‌گیریم که شاید برای خوانندۀ ناآشنا با رمان معمایی دارای جذابیت و نشان‌دهندۀ قابلیتی ویژه باشد. این قابلیت به گونه‌ای است که در آغاز هر فصل نیز خواننده شعرگونه‌ای را می‌خواند که در واژگان و مفهوم با آخرین سطور پایان فصلِ قبل مشترک است. به عنوان مثال در سطور پایانی فصل یا گزارش هفتم کتاب آمده است: «پدر دستش را روی قلبش می‌گذارد. باز هم قلبش درد می‌کند و مردانه به رویش نمی‌آورد. نمی‌دانم قلب آدم می‌فهمد در سینه‌ی یک زن می‌تپد یا یک مرد؟! اگر بداند که معجزه است و اگر هم نداند دردناک! اگر قلب پدر نداند در سینه‌ی یک مرد می‌تپد، مثل پدر مردانگی نمی‌کند؛ مثل پدر نیست که به روی خودش نیاورد؛ درد می‌کند و مریض می‌شود؛ درد می‌کند و طفره‌رفتن را بلد نیست. ای کاش قلب پدر هم، مثل خودش طفره رفتن را بلد باشد!» و سپس در آغاز فصل هشتم می‌خوانیم که: «طفره می‌روی از درد/ شالوده‌ی مردانگی طفره‌رفتن است! عشق که بگوید خودت را بزن به آن راه/ درد غلط می‌کند به رویت بیاورد»

حفظ تعلیق که یکی از نکات مهم در داستان‌های معمایی است در این رمان به شکل جدیدی ارائه شده است. احمدی با استفاده از ساختار جدید، آهنگ ویژۀ همین داستان و پرورش شخصیت‌های ثانویه در پس‌زمینۀ‌ نه چندان مبهم و تاریک توانسته حس تعلیق را در رمانش زنده نگه دارد. این تعلیق‌های گاه‌و‌بیگاهِ مدرن و ساختارشکنانه به گونه‌ای در فصول رمان نهاده شده‌اند که خواننده را برای کشف پاسخ‌ پرسش‌های خود به فصول بعدی بکشانند.

رمان «زنده باد مرگ نارنجی» علاوه بر تمام مواردی که گفته شد، گاهی چشمداشت‌های قابل تأملی نیز به موضوعاتی دارد که در داستان معمایی کمتر انتظار آن را داشته‌ایم. نوع زندگی اجتماعی و فاصلۀ طبقاتی موجود؛ چگونگی وضعیت کتاب‌خوانی در جامعه؛ برخی مسائل رسانه‌ای؛ نکات روان‌شناختی؛ روابط اخلاقی و ارتباطات افراد در خانواده و اجتماع با یکدیگر و حتی پاره‌ای مسائل تخصصی ادبی نظیر پرداختن به شالودۀ نوشتن یک رمان یا عناصر لازمۀ آن از جمله همین موضوعات است که برای هر یک می‌توان مصادیق متعددی را در لابه‌لای سطور رمان یافته و مورد موشکافی قرار داد: «به هر حال آتنه شریفان به مدت دو سال، حاضر نشد درباره‌ی کتابش مصاحبه کند و مسابقه‌ی کتاب‌خوانی – البته اگر نخواهیم اسمش را چیز دیگری بگذاریم – هم‌چنان ادامه داشت. کتاب به‌قدری سروصدا کرد که در چندین جشنواره‌ی داخلی و بین‌المللی برگزیده شد؛ شاید منتقدان هم به جمع کسانی پیوسته بودند که می‌خواستند دستشان را به زنگ "من می‌دانم" برسانند! نقدهای عجیب و قابل تأملی از کتاب منتشر شد و هر کدام سازی مخالف با دیگری بود.»

از دیگر نکات مورد توجه رمان، بعضی توضیحاتی است که در قالب پانویس صفحات، اطلاعات مختصری را در اختیار خواننده قرار داده است. این توضیحات که بیشتر از زبان «نیکی» یکی از شخصیت‌های داستان که نویسنده است آمده، بیشتر در قالب اسامی یا اصطلاحات فرهنگی، ادبی و هنری است و به نظر می‌رسد به همین قدری که در این کتاب به آن پرداخته شده، برای اغلب خوانندگانی که ممکن است کمتر با مواردی چون «سالوادور دالی»؛ «ایتالو کالوینو»؛ «مارکوس گلدمن»؛ «برج طغرل»؛ «رمان چشم‌هایش بزرگ علوی»؛ «مینی مالیسم»؛ «ابزورد» و... آشنا باشند مفید یا ماندگار در ذهن باشد.

با تمام این تفاسیر می‌توان گفت «زنده باد مرگ نارنجی» داستانی مناسب برای علاقه‌مندان مطالعۀ رمان‌های معمایی و البته مدرن است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...