زنان از مردان جانمانده‌اند! | الف


«از بانوان نویسنده چه خبر؟» [به انتخاب و ترجمه لیدا طرزی] مجموعه‌ای است شامل هشت داستان کوتاه از هشت زن نویسنده‌ی قرن نوزدهم و بیستم به همراه معرفی کوتاهی از هر نویسنده. این مجموعه با مقدمه‌ای مختصر درباره‌ی چرایی انتخاب این نویسندگان و این بازه‌ی زمانی، آغاز و داستان‌های زیر را شامل می‌شود: داستان «طناب» از کاترین آن‌ پورتر (Kathrine Anne Porter)، داستان «گاردن پارتی» از کاترین منسفیلد (Kathrine Mansfield)، داستان «خاک‌سپاری مجسمه‌ساز» از ویلا کَتِر (Willa Cather)، داستان «لاتاری» از شرلی جکسون (Shirley Jackson)، داستان «خانه اشباح» از ویرجینیا وولف (Virginia Woolf)، داستان «ققنوس» از سیلویا تاون‌سند وارنر (Sylvia Townsend Warner)، داستان «اشک، اشک‌های بی‌بهانه» از الیزابت بوئن (Elizabeth Bowen) و داستان «استاندارد زندگی» از دوروتی پارکر (Dorothy Parker).

«از بانوان نویسنده چه خبر؟» [به انتخاب و ترجمه لیدا طرزی]

داستان «طناب» درباره‌ی زوجی است که به ییلاقی دورافتاده در اطراف دهی کوچ کرده‌اند و در حین ساکن شدن و رفع آشفتگی‌های ناشی از جابجایی به گفتگوها و مشاجراتی ظاهراً سطحی و برآمده از امور روزانه می‌پردازند اما در واقع این درون آشفته‌ی آن‌هاست که از لایه‌های زیرین رها شده و امکان بروز یافته است.

«گاردِن‌پارتی» داستان خانواده‌ای از طبقه‌ی مرفه جامعه را روایت می‌کند که دغدغه‌شان برگزاری هرچه بهتر مهمانی خانوادگی‌ در باغ بزرگ عمارت اشرافی‌شان است. عمارتی که تپه‌هایش در نهایت با خانه‌ها و زاغه‌های طبقه‌ی بسیار پایین جامعه همجوار است. این همسایگی باعث آشنا شدن دختر خانواده با مشکلات و دردهای تلنبارشده‌ی این قشر از جامعه می‌شود و او را بسیار متأثر می‌کند. این داستان در عین کوتاهی دارای شرح جزئیات و نکات بسیار ریزبینانه‌ای در پردازش فضای داستانی است. 

«خاک‌سپاری مجسمه‌ساز» بر خلاف بیشتر داستان‌های این مجموعه، کاراکترهای زیادی دارد. شخصیت‌هایی که با وجود زن بودن نویسنده، اغلب‌شان مرد هستند و برای خاکسپاری نسبتاً عجیب یک هنرمند دور هم جمع شده‌اند اما در نهایت انگار هیچ کدام به درستی فرد متوفی را نمی‌شناسند. قدرت این داستان در خلق شخصیت‌های مختلف مردانه و برخورداری از دیالوگ‌های بسیار دقیق است.

 «لاتاری» بر خلاف دوره‌ی زمانی نوشته شدنش، داستانی بسیار پست‌مدرن به نظر می‌رسد که دغدغه‌های انسان این دوره را می‌کاود. این داستان با خلق تصاویری بدیع، بیهودگی عمیقی را به تصویر می‌کشد که در ذهن شخصیت‌هایش جاری است. موضوع داستان برگزاری مراسم سالانه‌ی خاصی است که به ظاهر نوعی قرعه‌کشی یا لاتاری محلی برای حفظ هویت و اصالت اهالی روستا است اما در باطن امر هیچ یک از اهالی از آن همه مناسک و مراسم نه سر در می‌آورد و نه علاقه و تعلقی به آن حس می‌کند: «مردم آن قدر آن مراسم را انجام داده بودند که درست و حسابی به دستورات گوش نمی‌کردند. بیشترشان آرام و بدون آن که دور و برشان را نگاه کنند، لب‌هایشان را تر می‌کردند. بالاخره آقای سامرز دستش را بالا برد و فریاد زد:"آدامز." مردی خودش را از میان جمعیت رها کرد و جلو رفت. آقای سامرز گفت: "سلام، استیو" و آقای آدامز هم گفت:"سلام، جو" و با تمسخر و عصبی به هم نیشخند زدند. بعد آقای آدامز رفت سر جعبه سیاه و یک کاغذ تاشده کشید بیرون. کاغذ را محکم از گوشه‌اش گرفت و برگشت میان جمعیت و کمی دور از خانواده‌اش، سر جای قبلی‌اش ایستاد. به کاغذ دستش هم نگاه نمی‌کرد.»

چهار داستان پایانی مجموعه در مقایسه با داستان‌های مذکور، بسیار کوتاه‌ترند؛ «خانة اشباح»، داستانی مینیمال از گفتگوی زوجی است که مرده‌اند و پس از مرگ به خانه‌ی قدیمی‌شان سری می‌زنند و خاطراتی را مرور می‌کنند. «ققنوس» روایت مدرنی از طمع انسان امروزی ست که به مرزهای افسانه‌های پیشین تجاوز می‌کند و محدوده‌ی آمیختگی افسانه و واقعیت را به چالش می‌کشد. «استاندارد زندگی» داستانی از تخیلات زنانه و سرخوشی‌های دو دختر جوان کارمند است که با طنزی اجتماعی از تمایلات درونی انسان‌ها حرف می‌زند. 

اگر چه در این کتاب تنها هشت داستان از نویسندگان زن قرن نوزدهم و بیستم انتخاب شده است، اما همین تعداد اندک نیز به نمایندگی از خیل دستانهایی که زنان در این دو سده نوشته اند، گواه این است که زنان نیز در ادبیات پابه به پای مردان پیش آمده اند ، شاید به لحاظ کمی در سطح پایین تری باشند اما به لحاظ کیفی شانه به شانه مردان داشته اند.

[«از بانوان نویسنده چه خبر؟» در 98 صفحه و توسط انتشارات نیستان منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...