تولد امید در مغازه خودکشی | ایرنا


کمتر از یک‌سال است که نسخه دیجیتال کتاب صوتی «مغازه خودکشی» [Le magasin des suicides] اثر ژان تولی [Jean Teulé] وارد بازار شده اما مدت کوتاهی ‌است که نسخه فیزیکی این کتابِ شنیدنی نیز در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است.

مغازه خودکشی» [Le magasin des suicides] ژان تولی [Jean Teulé]

دنیای «مغازه خودکشی» یک دنیای آخرالزمانی تخیلی است که در آن همه انسان‌ها قصد خودکشی دارند و به منظور تسهیل این مقصود، به مغازه‌ای مراجعه می‌کنند با تمام تجهیزات خودکشی از سم و طنابِ دار گرفته تا آب‌نبات‌های سمی و حیوانات کشنده.
صاحبان این مغازه، زن و شوهری هستند با سه فرزند؛ آن‌ها هم مانند تمام مردم شهر افسرده‌اند و تنها پسر آخرشان از بدو تولد لبخند به لب داشته و همیشه «نیمه پر لیوان را می‌بیند.» «آلن» از کودکی خلاف جهت اطرافیانش حرکت کرده و نهایتا موجب تغییرِ جهانِ اطرافیانش می‌شود.

کتاب در فصل‌های اول طنز جالبی دارد. جملاتی از قبیل «آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ‌تان موفق باشید.» که روی محصولات مغازه خودکشی نوشته شده، تاکید به اینکه نباید به مشتریان «به امید دیدار» گفت چراکه آن‌ها قرار است با تضمین مغازه خودکشی بمیرند، همه طنز جالب توجهی دارند اما با پیش‌روی داستان، نداشتن طرح قوی توی ذوق می‌زند و برای هزارمین بار شاهدی می‌شود بر این مدعا که حتی اگر ایده درخشانی پشت داستان باشد باز هم با طرحی ضعیف نمی‌توان داستان را به انتهای موفقی رساند.

ایده کتاب هم در واقع ایده‌ای درخشان نیست، چرا که تنها با برعکس کردن شرایط نرمال به وجود آمده، اصولا انسان‌ها برای بقا زندگی می‌کنند و مغازه‌ها مکانی هستند برای تامین مایحتاجی که برای بقا ضروری است. اصولا هر پدر و مادری از دیدن خنده نوزادش و همینطور دیدن نقاشی‌ رنگی او که در آن همه می‌خندند و زیبا هستند خوشحال می‌شوند، اصولا هیچ مادر و پدری از افسردگی دختر و بی‌اشتهایی پسرشان خوشحال نمی‌شوند اما در دنیای «مغازه خودکشی» همه چیز برعکس است... اما چرا؟  

سوال اصلی که پس از خواندن کتاب و دیدن انیمیشنی که با اقتباس از کتاب ساخته شده برای مخاطب پیش می‌آید این است که چرا تمام مردم افسرده‌اند و حتی اگر هم افسرده‌اند، چرا برای ترویج آن می‌کوشند و از دیدن کسی که خوشحال است و می‌خندد عصبانی می‌شوند؟ اگر ریشه افسرده بودن همه افراد شهر را در شرایط حاکم بر دنیا، آلودگی زمین و از بین رفتن تمام جنگل‌ها در آخرالزمانِ تخیلیِ کتاب بدانیم، پس دیگر چرا این افراد افسرده و در آستانه خودکشی ازدواج می‌کنند؟ حالا می‌گوییم ازدواج هم کردند، چرا بچه‌دار می‌شوند و خودکشی را به بعد از بچه‌دار شدن موکول می‌کنند؟ چرا سرویس مدرسه پر است از بچه‌های افسرده؟ اگر مردم انقدر افسرده و ناراضی‌اند و دیدن خنده و شادی عصبانی‌شان می‌کنند و مرگ تنها خواسته‌شان است چرا هرکدام چند بچه به دنیا آورده‌اند؟

از اواسط کتاب که آلن _فرزند کوچک و خندان خانواده_ امور را در دست می‌گیرد و امید را به شهر و خانواده‌اش تزریق می‌کند، کتاب از سبک نوشتاری یک داستان تخیلی بیرون آمده و شکل کاملی از یک کتاب «شادکامی و موفقیت» را به خود می‌گیرد. خواننده احساس می‌کند از یک فضای خیالی، وارد یکی از کلاس‌های انگیزشی شده آن هم از نوع نازل آن! و قرار است که تحت تاثیر جملاتی نخ‌نما به سرعت دریابد که دنیا زیباست، همه یکدیگر را دوست دارند و زندگی ارزش دارد و همه‌چیز رنگارنگ و دوست‌داشتنی‌ست. پس حالا که اینطور است چی بهتر از این‌که مغازه خودکشی که از اجدادمان به ما رسیده و سال‌هاست درآمد دارد را ببندیم و پنکیک‌فروشی باز کنیم! جملات کتاب صفحه به صفحه دم‌دستی‌تر می‌شوند و خواننده خود را فریب‌خورده می‌یابد! تا اینکه تیر آخر نویسنده در سطر پایانی کتاب به قلب خواننده وارد می‌شود. آلن، مظهر امید و زندگی خود را از بلندی به پایین پرت می‌کند! احتمالا تمامی خوانندگان از پایان‌بندی نادرست داستان آگاهند که در انیمیشن هم این پایان‌بندی حذف شده است. خواننده احساس می‌کند آلن که در اردوگاه هم شاد و خوشحال بوده و خود را نباخته تنها به این دلیل خودکشی می‌کند که سرنوشتی شبیه کسی پیدا کند که پدر و مادرش نامش را از روی او انتخاب کرده‌اند. حداقل اگر شخصیت‌پردازی طوری بود تا بدانیم آلن در تنهایی خود پسری افسرده و غمگین است این پایان‌بندی منطقی می‌نمود اما وقتی پدر و مادر آلن مخفیانه او را نگاه می‌کنند که با خود آواز می‌خواند و آب‌نبات‌های سمی را با آب‌نبات‌های سالم عوض می‌کند چرا باید چنین پایانی را از او بپذیریم؟

نهایتا کتاب پیشنهاد خوبی است برای تمام کسانی که دنبال کتاب‌های روان‌شناسی انگیزشی و امیدبخش هستند اما مهم‌ترین پیام آن این است که که داشتن ایده خوب و جزئیات طنازانه، شما را هرگز به یک نویسنده تبدیل نمی‌کند!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...