صبح کاری امروز با نامه اداره کتاب ارشاد آغاز شد و دستور حذف دو صفحه از یک کتاب پژوهشی که چند ماه پیش برای بررسی فرستاده بودیم. چند هفته قبل هم ممیزی کتاب پژوهشی و ارزشمند دیگری آمده بود که حذف بیش از 20 صفحه‌ی کامل را شامل می‌شد؛ علاوه بر حذفیات فراوان کلمه‌ای و جمله‌ای و پاراگرافی! این روالی است که سالهاست به آن عادت کرده‌ایم.

برای ناشران خصوصی و مستقل، نه ناشران دولتی و حاکمیتی و خصولتی که از هفت دولت آزادند و نیز نه کاسبان و مافیای کاغذ، آزاردهنده‌ترین و فرساینده‌ترین بخش کار نشر، سروکله‌زدن با ممیزی است. مقاومت در برابر تیغ سانسورچیان نقابداری که کسی نمی‌داند کیستند و کجایند. و البته از ادبیات و حساسیت‌هایشان می‌شود دریافت که بهره‌شان از فضل و دانش چه‌قدر است.

وقتی آقای دکتر صالحی به معاونت فرهنگی و پس از آن به وزارت ارشاد انتخاب شد، چه امیدها بسته بودیم به اصلاح و آبادانی ویرانه‌ای که نامش وزارت فرهنگ است. در همان نخستین روزهای انتصاب‌شان، خدمت‌شان گفتم شما به یک ساختمان مخروبه پا گذاشته‌اید. باید بولدوزر گذاشت و این بنا را فروریخت و از نو عمارت کرد. پرسیدند چطور؟ در پاسخ یکی از فاسدترین بخشهای ارشاد یعنی همین ممیزی کتاب را برایشان مثال زدم و چند نمونه از موارد اصلاحیِ احمقانه‌ای که با هیچ عقلی سازگار نیست را برشمردم. یک نمونه‌اش کتابچه‌ای بود که سال 92 درباره شیخ احمد کافی نوشته بودم و نامش (طبق روال آن مجموعه) «کتاب کافی» بود. یکی از اصلاحات کتاب این بود که گفته بودند باید اسمش عوض شود که مبادا کسی آن را با «اصول کافی» اشتباه بگیرد! به همین مسخرگی! چند نمونه‌ی مشابه دیگر از حذفیات کتابهای خودم، که بیشتر می‌خورد فکاهه باشد تا واقعیت، را هم مثال زدم. حذفیات نه یکی دو کلمه‌ای، بلکه چند صفحه‌ای! باورش برایشان سخت بود و گفتند که حتما پیگیری می‌کنند. حالا از آن روز دیدارمان بیش از شش سال می‌گذرد. و متأسفانه به عنوان یک مؤلف که بیش از یک دهه است دستی هم در کار نشر دارد، باید بگویم وضع ممیزی کتاب در دولت آقای روحانی اگر بدتر از دولت قبل نشده باشد، قطعاً بهتر نشده است. به عنوان مثال دو سال پیش کتابی کم‌حجم با موضوع تحلیل جامعه‌شناسانه و انتقادی مراسم عزاداری به ارشاد فرستادیم. بعد از دو سه نوبت بررسی، چندین مورد اصلاحیه آمد نظیر اینکه باید مولف دو فصل به کتاب اضافه کند و در آنها راهکار به مسئولین پیشنهاد دهد! خوشمزه‌تر آن‌که بررس محترم در متنی طولانی و با ادبیات منبری، عزاداری را مصداق آیه «نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» دانسته که خود خدا و ائمه اطهار از آن حفاظت خواهند کرد! معلوم نیست اگر مناسک مانند قرآن مصون از تحریف بوده‌اند، پس این همه تأکید فقها بر اصلاح و پیرایه‌زدایی و تحریف‌زدایی از آن چه دلیلی دارد؟ در اصلاحیه‌ی کتاب دیگری که "ترجمه" است آمده که باید کل مطالب فلان فصل کتاب به منابع معتبر اسلامی رفرنس داده شود! (دقت کنید. در مورد کتاب ترجمه چنین فرموده‌اند.) بله این است شمه‌ای از وضعیت اسفناک ممیزی کتاب در دولتی با شعار اصلاح‌طلبی.

وضعیت ممیزی کتاب تنها یک مثال است. مسئله فراتر از این است. تمرکز دولت روحانی بر سیاست خارجی و نهایتاً کمی هم اقتصاد، و بی‌اعتنایی مطلق به حوزه‌ی فرهنگ، سبب شده سازمانهای فرهنگی دولت به حال خود رها شوند. در چنین حالتی، طبق معمول مدیران و پرسنل این سازمان‌ها، که به ندرت بین‌شان می‌توان مدیرانی شجاع و مسئولیت‌پذیر یافت، می‌روند سراغ کم‌هزینه‌ترین و بی‌دردسرترین گزینه‌ها. سر فرو می‌کنند در لاک محافظه‌کاری حداکثری؛ حتی بیش از انتظار «سیستم». جوری که نه سیخ بسوزد نه پیاز. هزینه‌ی گزاف این وضعیت را مولف و ناشر و هنرمند و کتابفروش و نهایتاً مخاطب می‌دهد؛‌ اما در عوض میز مدیران به لرزه نمی‌افتد.
همین است که «بی‌رنگی»، «بی‌بویی» و «بی‌خاصیتی» ‌شده است ویژگی مشترک فعالیت‌های وزارت ارشاد در این سال‌ها. تلاش مذبوحانه‌ای برای وسط ایستادن، برای ریسک‌نکردن، برای راضی نگه‌داشتن همه که نتیجه‌اش از قضا نارضایتی همه است. برای باج‌دادن، که مبادا از «بیت» تلفن عتاب‌آلودی بشود یا خاطر فلان خطیب جمعه آزرده شود و در تریبون حمله‌ای کند یا موتورسواران ـ که البته در این سالها مرکب‌هایشان عوض شده ـ جلوی ساختمان میدان بهارستان ایجاد مزاحمت کنند. ظاهراً وزارت ارشادِ مطلوبِ دولت همین است. بعد از شش سال، حالا با اطمینان کامل می‌توان گفت دولت فعلی هیچ سیاست و دغدغه‌ی فرهنگی مشخصی نداشته و ندارد. (بی‌جهت هم نیست که در کنفرانس‌های خبری رییس‌جمهور و نطق‌های انتخاباتی‌شان که هنوز ادامه دارند، از هر چیز سخن گفته می‌شود الا فرهنگ و مسایلش.)

وقتی دکتر صالحی به وزارت ارشاد انتخاب شد، واقعا خوشحال شدم و متن تبریکی هم نوشتم. ساده‌اندیشانه تصورم این بود که انتخاب یک شخصیت فرهنگی معتدل و فهیم، نشانه‌ی اهمیت مقوله فرهنگ برای دولت است. اما دریغ که حالا معلوم شده انتخاب ایشان، تنها حکم ضربه‌گیر و سپر دفاعی برای دولت داشته تا آسوده‌خیال از وزارت ارشاد، به پروژه‌های اصلی‌اش مثل برجام مشغول شود. دریغ از ایشان که اعتبارشان چنین هزینه شد. و دریغ از ما و عمر ما که در سیاست‌بازی فرادستان روز به روز فرسوده‌تر می‌شویم.

پ.ن.
در چهل‌ویک‌سالگی انقلاب، پیشنهاد می‌کنم دو کتاب «سانسور در آینه» (که گزارشی از وضعیت ممیزی کتاب در دوره‌ی پهلوی دوم است) و «ممیزی کتاب» اثر دکتر احمد رجب‌زاده (که گزارشی از وضعیت ممیزی در پس از انقلاب و سال 75 است) را بخوانید و حساسیت‌ها و سطح و دغدغه‌ی ممیزان در دو دوره را مقایسه کنید. احتمالا به نتایج جالب خواهید رسید.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...