حکایت آدمهای غایب | الف


غائب طعمه فرمان یکی از برجسته‌ترین نویسنده‌های عراقی قرن بیستم است که بسیاری از وقایع سیاسی و اجتماعی مهم عراقِ عصر خود را در داستان‌هایش به تصویر کشیده است. نام او اغلب در ردیف تأثیرگذارترین چهره‌های ادبیات عرب از جمله عبدالرحمن منیف، غسان کنفانی، نجیب محفوظ و طاهر بن جلون قرار دارد، زیرا فصل‌هایی مهجور و مفقود از تاریخ موطنش را به دنیای ادبیات معرفی کرده است. او در یکی از بحرانی‌ترین مقاطع عراق معاصر زیسته و به بسیاری از کشورهای عربی و روسیه سفر کرده و مطالعات و تحقیقات گسترده‌ای درباره‌ی ادبیات اروپایی داشته است.

سایه‌هایی بر پنجره» [ظلال علی‌النافذة روایة]

رمان «سایه‌هایی بر پنجره» [ظلال علی‌النافذة روایة] در میانه‌ی عمر حرفه‌ای غائب طعمه فرمان نوشته شده و همانند اغلب آثارش از زندگی پر تلاطم او تأثیر پذیرفته است.

مخاطب در رمان با سایه‌های بسیار مواجه می‌شود و فصل‌های کتاب نیر بر مبنای آن‌ها از یکدیگر تفکیک شده‌اند. سایه‌ی آدم‌هایی که گویی حاضرند، اما در واقع غیبت‌شان بار سنگینی بر دوش نزدیکانشان گذاشته و یا غایب‌اند، اما حضور پررنگ‌شان همه جا حس می‌شود. نویسنده کوشیده با این تناقضِ حضور و غیاب در داستان بازی کند و بر این اساس روابط شخصیت‌ها را به تصویر بکشد. آدم‌های قصه مدام با خلأ حضور یکدیگر دست به گریبان‌اند. خلأیی که به سادگی پرشدنی نیست و بن‌مایه‌ی اصلی داستانِ «سایه‌هایی بر پنجره» را می‌سازد.

داستان با غیابِ حسیبه آغاز می‌شود؛ زنی که عروس خانواده‌ای سنتی است و نبودن‌اش حواشی و عواقب سنگینی بر این خانواده وارد می‌کند. در ابتدای داستان این مسأله برای عبدالواحد که پدر خانواده است بسیار دشوارتر از سایر اعضا به نظر می‌رسد. عروسِ او خانه را بی هیچ اطلاعی ترک کرده و نشانی از خود باقی نگذاشته است. عبدالواحد به تبع فضای سنتی‌ای که در آن زندگی می‌کند دچار تنشی شده که بخش عمده‌ی آن به نگرانی‌اش درباره‌ی حیثیت خانوادگی مربوط است. او به توجیه‌ناپذیری مسأله در نزد مردم اطراف‌اش می‌اندیشد و تلاش می‌کند از انظار دور بماند تا مجبور به توضیح دراین‌باره نشود. این انزوا به وسواس‌های فکری‌اش دامن می‌زند و او را تا مرز جنون پیش می‌برد.

اعضای خانه‌ی عبدالواحد نیز دست کمی از پدرشان ندارند و هر یک بحرانی عمیق را با غیاب حسیبه تجربه می‌کنند. فاضل، همسر حسیبه همچون شبحی در خانه قدم می‌زند و دیگر نمی‌تواند ارتباطی مفید و مؤثر با خانواده‌اش برقرار کند. برای او خلأ حضور حسبیه چنان است که گویی تمامی معنای زندگی‌اش را دگرگون کرده است. فاضل به عادات مخرب روی آورده و با بی‌قیدی سعی در گذران زمان دارد؛ زمانی که البته بدون حضور همسرش متوقف مانده و او را میخ‌کوب و راکد نگه داشته است. مادر و فضیله، دختر خانواده نیز بسیار حساس و تحریک‌پذیر شده‌اند و مدام با پدر و پسرها درگیر می‌شوند. در خلال این مشاجرات است که مشخص می‌شود آدم‌ها چه ارزش و اهمیتی برای حضور یکدیگر در این خانه قائل‌اند و اصولاً خانواده چه تعریف و معنایی برایشان دارد.

زنجیره‌ی وقایع حاکی از آن‌اند که همه‌ی خانواده از نبودنِ حسیبه تأثیر پذیرفته‌اند. حتی ماجد که پسر ارشد و تحصیل‌کرده‌ی اروپاست و به نظر می‌آید روالی مستقل از خانواده برای زندگی‌اش طی می‌کند نیز از این قاعده مستثنا نیست. فصل‌هایی از کتاب به درگیری ذهنی ماجد با این مسأله می‌پردازد و معلوم می‌کند که او چه‌قدر متفاوت با خانواده‌ی سنتی‌اش در این‌باره می‌اندیشد. ماجد به حسیبه حق می‌دهد که با افراط خانواده‌اش در کنترل‌گری و سلطه‌جویی نتوانسته کنار بیاید و ترجیح داده خانه‌ای را که رفاهی نسبی برایش فراهم کرده ترک کند. ماجد استانداردهای دوگانه‌ی خانواده‌اش را درباره‌ی مسأله‌ی آزادی انتخاب زن برنمی‌تابد و این‌جاست که شکاف عمیق میان او و جمعی که کنارشان زندگی می‌کند به‌وضوح دیده می‌شود. شامل برادر کوچک‌تری است که علیرغم تجددخواهی‌اش به حسیبه حق نمی‌دهد و افکارش با ماجد و باقی خانواده زاویه دارد و گاه به عمق چالش‌ها می‌افزاید.

نویسنده بحرانی را در این خانواده به تصویر می‌کشد که می‌تواند منجر به فروپاشی آن شود، یا بازسازی آن را به شکلی دگرگونه رقم بزند؛ مانند شمشیری دولبه که پیدا نیست قرار است بقای خانواده را تضمین کند یا آن را به نیستی کامل بکشاند. چشم‌انداز این بحران چندان پیشِ روی مخاطب روشن نیست. افراد خانواده با دغدغه‌های ریز و درشت خود به تلاطمات و پیچیدگی ماجراها دامن می‌زنند و مجال حل راحت و بی‌حاشیه‌ی مسأله را از یکدیگر می‌گیرند. هرکدام از آن‌ها شوریدگی‌ها و عصیان‌گری‌های خاص خود را دارند و به نظر می‌رسد چندان به گشایش این گره‌های کور در خانواده کمکی نمی‌کنند.

مسأله‌ی مهم دیگری که کتاب را از یک درام روانشناختی متمایز می‌کند، بستر تاریخی‌ای است که وقایعِ داستان در آن رخ می‌دهند. طعمه فرمان قصه‌ی خود را در دل تحولات دهه‌ی شصت عراق روایت می‌کند؛ زمانه‌ای که با کودتاها و انقلاب‌های خونین و ناکام همراه است. این رخدادها مقارن با تغییرات اجتماعی و دگرگونی‌های فرهنگی فراوانی‌اند که به مدرن شدن جامعه عراق منجر می‌شوند. البته این فرآیند برای تکمیل خود نیازمند گذشت دهه‌های متعدد است و تنها آغاز تلاطمات آن را در این کتاب می‌توان شاهد بود.

علیرغم درگیری‌ها و فراز و فرودهای ذهنی شخصیت‌ها، اغلب فضایی عینی و ماجرامحور بر رمان حاکم است که بر کششِ آن می‌افزاید و طیف مخاطبان‌اش را گسترش می‌بخشد. روزگاری که قهرمانان داستان در آن زندگی می‌کنند، با تمامی پارادوکس‌ها و نقاط تاریک و روشن‌اش، به تجارب امروزی مردم خاورمیانه شباهت‌های بسیار دارد. تقابل سنت‌ها و مظاهر زندگی مدرن نیز که در این رمان بسیار چشمگیر است به جهان کنونی ما خیلی شبیه است. به‌علاوه، توصیفات و تعابیر عینی و ملموسی که نویسنده برای نمایش این تقابل‌ها به کار می‌برد تصاویری به یاد ماندنی از این رمان و شخصیت‌های خاص‌اش در ذهن خواننده می‌سازد.

[«سایه‌هایی بر پنجره» با ترجمه موسی اسوار و توسط نشر هرمس منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...