تراژدی روایت انسان‌هایی است که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، اما داستان همه‌ی آنهایی که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، تراژیک به نظر نمی‌آید... امکان دست نیافتن به خواسته‌هامان را همیشه چونان سایه‌ای، پشت سر خویش داریم... محرومیت ما را به تصور و خیال وا می‌دارد و ما بیشتر از آن که در مورد تجربیاتی که داشته‌ایم بدانیم از تجربیات نداشته‌ی خود می‌دانیم... دانای کل بودن، دشمن و تباه‌کننده‌ی رضایتمندی است


زندگی‌هایی که نداریم | مرور


«تراژدی روایت انسان‌هایی است که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، اما داستان همه‌ی آنهایی که به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، تراژیک به نظر نمی‌آید». آنچه خواندید، آغازین جملاتِ نخستین فصل از کتاب «حسرت: در ستایش زندگی نازیسته» [Missing out : in praise of the unlived life] نوشته‌ی آدام فیلیپس [Adam Phillips] یکی از روانکاوان و منتقدان ادبی برجسته‌ی انگلیس ا‌ست.

خلاصه کتاب حسرت: در ستایش زندگی نازیسته» [Missing out : in praise of the unlived life] نوشته‌ی آدام فیلیپس [Adam Phillips]

او در این کتاب از منظری خاص به حسرت‌های انسان در زندگی پرداخته است. سخن از حسرت که به میان می‌آید همه‌ی ما به نازیسته‌هایی می‌اندیشیم که ریشه در رویاهامان دارد. همه‌ی آن کسانی که می‌توانستیم باشیم، اما نیستیم. به عقیده‌ی فیلیپس «غیاب آنچه نیاز داریم ما را وا می‌دارد تا به فکر فرو رویم، و عبوس و اندوهناک شویم».

وی یادمان می‌اندازد که یکی از درک و دریافت‌هامان که در دوران کودکی به آن می‌رسیم این است که نیازهایمان همانند آرزوهایمان، همواره بصورت بالقوه، تحقق نیافته هستند، چرا که امکان دست نیافتن به خواسته‌هامان را همیشه چونان سایه‌ای، پشت سر خویش داریم. فیلیپس در این کتاب به تحلیل و بررسی نظرات بعضی روانشناسان مشهور و همچنین برخی آثار شکسیپر پرداخته و مخاطبان را با خویش همراه می‌سازد.

بیایید دمی چشم‌هامان را ببندیم، ما همواره میان زندگی واقعی خویش و آن زندگی یا زندگی‌هایی که مایل بوده‌ایم، داشته باشیم، قرار داریم. ما در واقع می‌آموزیم که آرام و قرار بگیریم در فضای بین همه‌ی واقعیت‌های زندگی و آن خواسته‌ها و رویاهایی که داشته‌ایم. آدام فیلیپس به یادمان می‌آورد که بیاندیشیم زندگی ما در کدامین مکان از جهان هستی قرار دارد.

پیرامون سرخوردگی
فیلیپس نام فصل نخست کتابش را «پیرامون سرخوردگی» نهاده است. او در این فصل به شرح سرخوردگی می‌پردازد و بعد می‌گوید: «سرخوردگی افزون بر هر چه که هست، صحنه و عرضه اغواگری و وسوسه‌گری هم هست؛ چیزی است که وسوسه می‌شویم، از دستش خلاص شویم، چیزی است که در طلب راه‌حل‌های کاذب برایش هستیم، چیزی است که ما را به دام خودفریبی اساسی‌تری می‌اندازد».

او با بیان انواع سرخوردگی متذکر می‌شود: «سرخوردگی‌ها تجربیاتی متفاوت با پیامدهای متفاوت‌اند. آنها با خود امکان‌های متفاوتی به همراه می‌آورند، الهام‌بخش آینده‌های متفاوتی می‌شوند، شیوه‌های دفاعی متفاوتی می‌طلبند و تشویش‌های متفاوتی را موجب می‌شوند. به همان اندازه که می‌توان آنها را در مورد افراد بکار برد، در مورد گروه‌ها و جوامع نیز به کار می‌روند. البته تمامی سرخوردگی‌ها مناقشه‌برانگیزند».

ما مطالب را می‌گیریم یا نه؟
«پیرامون نگرفتن مطلب» عنوانی است که فیلیپس بر دومین فصل از کتابش گذاشته است. ممکن است ما از افرادی باشیم که به سرعت به درک و دریافت مطالب برسیم و یا نباشیم. لابد شما هم به افرادی برخورده‌اید که پس از شنیدن یک لطیفه، نکته‌ی خنده‌آور آن را نگرفته‌‌اند و همراه با دیگران نخندیده‌اند؛ و یا احتمالا شما هم در پاره‌ای موارد کلافگی ناشی از درنیافتن موضوعی را تجربه کرده‌اید. فیلیپس بر این باور است: «در اغلب موارد، نگرفتن قضیه، هر چه که باشد، به معنای بیرون ماندن است، بیرون ماندن از جمعی که قضیه را می‌گیرند، و محروم بودن از لذتی که گرفتن قضیه به همراه دارد». وی در ادامه با استفاده از نظریات روانشناسی ما را به این اندیشه وا می‌دارد که شناخت از خود و نیازهامان چه آثاری به دنبال دارد و آیا نگرفتن قضیه‌ای، می‌تواند موجب در امان ماندن ما از چیزی شود یا خیر؟

فیلیپس می‌گوید: «شناخت دیگران، در اصطلاح روان‌کاوی، می‌تواند یک سازوکار دفاعی محسوب شود، دفاع در برابر تصدیق واقعا وجود داشتنِ دیگران، و آن چیزی که وجود دیگران را از برای آن می‌خواهیم». او همچنین یاد آور می‌شود: «روان‌کاوی، به منزله یک روش درمانی، فرصتی است برای بازیافتن آزادی و اختیاری که با برخورداری از آن می‌توان تصمیم گرفت که نشناخت و شناخته نشد، و بدین ترتیب پی برد که انسان‌ها به جای شناختن، چه رویکرد دیگری می‌توانند نسبت به یکدیگر داشته باشند».

در این میان واقعیت این است که درک و دریافت مطلب امری نیست که همیشه خواهانش باشیم. همه‌ی ما در بعضی مواقع و حاکم بودن شرایط خاص، تشخیص داده‌ایم که درک و دریافت موضوعی می‌تواند برای‌مان چالش برانگیز باشد، حال پرسش اینجاست که در چنین مواقعی چه واکنشی باید داشته باشیم؟
فیلیپس فصل بعدی کتابش را به پاسخ این پرسش اختصاص داده، آن هم با عنوان« پیرامون قسر در رفتن».

ستایش یا نکوهش؟
نقد، طنز و ادبیات از مواردی هستند که جلوه‌هایی از قسر در رفتن را در خویش دارند. این نکته‌ای‌ست که فیلیپس به آن می‌پردازد، اما وی سوال مهم دیگری را هم مطرح می‌کند: «وقتی کسانی را ستایش می‌کنیم که قسر در رفته‌اند، داریم چه چیزی را ستایش می‌کنیم؟ و وقتی محکومشان می‌کنیم داریم چه چیزی را محکوم می‌کنیم؟»

«گشودن قفل صندوقچه‌ی پوشیده‌ترین راز اخلاقیات و فرهنگ صرفا در دانستن این نکته است که از چه اجتناب کنی». این جمله که فیلیپس بر تارک فصل دیگری از کتابش باعنوان «پیرامون خلاص کردن خود» آورده، گفته‌ی فیلیپ ریف نویسنده و جامعه‌شناس آمریکایی است.

پیرامون حسرت: در ستایش زندگی نازیسته

در این فصل ذهنمان درگیر این موضوع می‌شود که محرومیت ما را به تصور و خیال وا می‌دارد و ما بیشتر از آن که در مورد تجربیاتی که داشته‌ایم بدانیم از تجربیات نداشته‌ی خود می‌دانیم و همین امر سبب می‌شود که خلاص کردنمان، ممکن شود. فیلیپس در آخرین سطور این فصل متذکر شده است: «ما تنها وقتی می‌توانیم خود را خلاص کنیم که فرض کنیم نسبت به آنچه داریم خود را از آن خلاص می‌کنیم، دانای کل هستیم؛ و این، هر چیز دیگری هم که باشد، نوعی دانای کل بودن در باب رضایت‌مندی‌هایی است که در پی‌شان هستیم. و این هنرهای کلامی ـ هنرهای مکتوب، منقول و آهنگین ـ هستند که هنرهای دانای کل بودند. تنها در ساحت واژه‌هاست که می‌توان دانای کل بود. و دانای کل بودن، چندان که خواهیم دید، دشمن و تباه‌کننده‌ی رضایتمندی است».

تردیدی وجود ندارد که رضایت‌مندی، احساسی خواستنی برای‌ ماست اما باید توجه داشت که رضایتمندی در دنیای خیال و واقعیت متفاوت است. «پیرامون رضایتمندی» عنوانی است که فیلیپس برای آخرین فصل کتابش برگزیده است. وی یادآور شده: «هیچ رضایت‌مندی‌ای بدون سرخوردگی اولیه وجود ندارد، و به همین شکل، هیچ رضایتی نیست که پیش از آن، خیال آرزومندانه رضایتمندی شکل نگرفته باشد و تا حدی سدی بر سر راه آن ایجاد نکرده باشد (رضایتمندی در آغاز خود، حقیقتاً رضایت‌بخش، اما کاملا غیر واقعی است).

پایان بخش کتابی که از آن سخن گفتیم، ضمیمه‌ای است با عنوان «پیرامون بازی کردن نقش دیوانگان» که در واقع سخنرانی فیلیپس در آکادمی موسیقی بروکلین به منظور ارائه‌ی فصل جدیدی از سه نمایشنامه با موضوع دیوانگی است. یکی از نکات جالبی که او در این بخش از کتاب با مخاطبانش درمیان می‌گذارد، این است: «می‌توان گفت که دیوانگی بخشی از مزاج و خلق و خوی ماست، هیچ کس از دیوانگی مستثنی نیست، و هر شخصی در دیوانگان نشانی از خود می‌یابد، البته اگر تحمل آن را داشته باشد».

«حسرت: در ستایش زندگی نازیسته» کتابی خواندنی‌ست که ما را به تماشای زندگی، حسرت‌ها، رویاها و تعامل ما با خویشتن و جهان اطراف از دریچه‌ای دیگر فرا می‌خواند و البته کمی تلاش بیشتر در راستای پاکیزگی و روان شدن نثر کتاب می‌توانست آن را بهتر از آن‌چه که هست، کند. چاپ نخست این اثر با ترجمه‌ی میثم سامان‌پور سال ۱۴۰۰از سوی نشر بیدگل روانه بازار کتاب ایران شد و سال ۱۴۰۱ به چاپ سوم رسید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...