کوچه مهدی موش | تجارت فردا


سال‌ها پیش مردی کوتاه‌قد و ریزجثه در دستگاه ناصرالدین‌شاه آشپزی می‌کرد. او دشمنان بسیار داشت که برای تخریبش دسیسه‌چینی می‌کردند اما آشپز زیرک، همواره با زرنگی از دام بدخواهان می‌جست. نامش مهدی بود و در ابتدا در زمره خدمتگزاران و مستخدمان دربار ناصری بود که بعدها به آشپزخانه و صندوقخانه و فراشخانه شاهی راه پیدا کرد. یکی از روزهایی که آشپز ریزنقش ناصرالدین‌شاه مجمعی از اطعمه را برای شاه قاجار می‌برد، در چند قدمی شاه متوجه شد بدخواهانش موشی را زیر سینی پلو پنهان کرده‌اند تا او را نزد شاه بدنام و بی‌اعتبار کنند.

خلاصه کتاب لحظه‌ای در تاریخ خاطرات طهماسب مظاهری

آشپز شاه که می‌دانست اگر دم موش از زیر غذا نمایان شود، باید با زندگی خداحافظی کند، به‌محض گذاشتن سینی غذا، موش را لقمه کرد و در دهان گذاشت. آن روز به خیر گذشت و آشپزباشی دربار، یک روز که شاه حال و احوال خوبی داشت، داستان آن موش و لقمه موشی را بازگفت و به این ترتیب ناصرالدین‌شاه او را به لقب «مهدی‌موش» مفتخر کرد. «مهدی‌موش» بعدها به یکی از متمولان و ثروتمندان بزرگ تهران تبدیل شد. اکنون خیابانی باریک به همین شهرت وجود دارد که میدان شاهپور را به منطقه امیریه تهران وصل می‌کند. سال‌ها پیش در این خیابان، کودکی پرشور به دنیا آمد که بعدها وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی ایران شد. طهماسب مظاهری در این کوچه بود که راه رفتن و الفبای خواندن و نوشتن را آموخت.

اکنون پسر این روایت، کتابی نوشته و داستان چهار دهه حضور خود را در کوچه و پس‌کوچه‌های اقتصادایران روایت کرده است.

«لحظه‌ای در تاریخ» کتاب خاطرات طهماسب مظاهری از حضوری 43ساله در دولت و تجربه سیاستگذاری و تصمیم‌گیری در اقتصاد کشور است. مظاهری سابقه طولانی در سازمان برنامه و بودجه، وزارت اقتصاد و بانک مرکزی دارد. در سازمان برنامه معاون بوده، در بانک مرکزی سمت دبیرکل و رئیس‌کل داشته و زمانی هم وزیر امور اقتصادی و دارایی بوده است.

مظاهری در این کتاب ما را از کوچه «مهدی موش» به خیابان «باب همایون» و بلوار «میرداماد» می‌برد و از خیابان «پاسداران» تا «سعدآباد» و «پاستور» می‌گرداند و در این میان جسته‌وگریخته روی حوادثی چراغ قوه می‌گیرد که بخش‌هایی از آن را دیده یا شنیده‌ایم اما قسمت‌های مهم‌اش را نمی‌دانیم.

هرچند مظاهری بنا به ملاحظاتی که داشته، ترجیح داده نور کمرنگی روی جنجالی‌ترین رویدادهای اقتصادی و سیاسی سال‌های گذشته بیندازد اما همین هم برای ما کافی است تا فقط کمی از پشت پرده بده‌بستان‌های مالی سال‌های گذشته بدانیم. از این منظر کتاب «لحظه‌ای در تاریخ» بیشتر از همه محمود احمدی‌نژاد را هدف گرفته؛ آنجا که مظاهری با زیرکی، سرنخ‌هایی درباره نحوه مدیریت او بر مسائل اقتصادی افشا کرده است.

در اوج تحریم‌ها محمود احمدی‌نژاد این ایده را مطرح می‌کند که بخشی از ذخایر ارزی را در اختیار افرادی که امین او هستند قرار گیرد تا آنها بتوانند در قالب معاملات شخصی، نیازهای کشور را تامین کنند و بدین وسیله تحریم‌ها را دور بزنند.

او دو نفر شخص حقیقی را معرفی می‌کند که هرکدام یک نامه امضاشده از سوی احمدی‌نژاد را در دست دارند. در نامه‌ها دستور داده شده که به یکی 120 و به دیگری 150 میلیون دلار از ذخایر بانک مرکزی پرداخت شود. مظاهری نمی‌پذیرد اما احمدی‌نژاد اصرار دارد که مجوز لازم از رهبری گرفته شده است.

مظاهری باز هم نمی‌پذیرد و پس از مشاجره با رئیس دولت، موضوع را با دفتر مقام معظم رهبری در میان می‌گذارد. رهبری پس از شنیدن سخنان او می‌گویند: «چنین مجوزی را به رئیس‌جمهور نداده‌ام.» مظاهری در کتاب توضیح داده که نامه رئیس‌جمهور را که همراهم بود، خدمتشان دادم که خواندند و باعث تعجب‌شان شد. سپس پرسیدند: چه مبلغ پرداخت کرده‌ای؟ گفتم یک سنت هم پرداخت نکرده‌ام. گفتند: کار شما هم از نظر قانونی و هم از نظر مدیریت، تدبیر درستی بوده است.

مدتی بعد احمدی‌نژاد رئیس‌کل بانک مرکزی را فرا می‌خواند و از او می‌پرسد، شما گزارش‌هایی را که برای من می‌فرستید، آیا به دفتر رهبری نیز ارسال می‌کنید؟ مظاهری می‌گوید، همه را نه. اما هر گزارشی که به شما می‌دهم و برای مقام معظم رهبری هم می‌فرستیم، ذیل گزارش به شما ذکر می‌کنیم که رونوشتی برای ایشان ارسال شده است. احمدی‌نژاد سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: این‌طور نمی‌شود ادامه دهیم. و مظاهری هم می‌گوید: بله، من هم می‌دانم که این وضع قابل ادامه نیست.

ادامه مطلب

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...