مکاشفه اشیاء | سازندگی


می‌نویسم پاییز بیاید
برگ‌ها بریزند
آفتاب هرجا دلش می‌خواهد بتابد
اصلا بتابد رویِ درِ خانه‌ای که مثل همیشه
آفتاب را برمی‌داری کنار آینه می‌گذاری
با سیبی سرخ برای سهم شبانه
و پاییزی که روزی نوشته بودم بیاید
همین‌طوری است که آفتاب
همیشه در این خانه در این اتاق در این زاویه می‌تابد...

ایرج ضیایی

ایرج ضیایی به «شاعر اشیا» مشهور است؛ از همان انتشار نخستین اثرش «حرکت ناگهانی اشیا» در دهه هفتاد تا امروز که مجموعه‌هایی مثل «سکوها خالی است»، «زیر پای همهمه»، «سبک نمی‎شود این وقت»، «همیشه کنارت یک صندلیِ خالی هست»، «این پرنده از دوران سلجوقیان آمده است»، «اندکی آسمان و کمی احوالپرسی»، «مراثی محله‌های مرده»، «جنون دارد این دوچرخه» و گزینه اشعارش به چاپ رسیده است. ضیایی در به‌تصویرکشیدن حرکت درونی اشیا تبحر خاصی دارد. در این جهت پیوند نوینی بین اشیا و نگاه مخاطب برقرار کرده است؛ شاعری که پسِ پشت اشیا را می‌بیند و رویکردهای مختلفی به آن دارد.
در رویکرد نخست، شاعر در شعرهایش به انسان‌وارگی اشیا می‌اندیشد. به صدای آنها گوش می‌دهد. جان و روح می‌دهد، فکر و اندیشه می‌دهد، قدرت می‌دهد، و زبان تصویری می‌بخشد. در رویکرد دوم، شاعر راویت‌گر سلطه اشیا بر انسان معاصر است. تصويري از تسلط چیزها و پدیده‌ها بر آدمی. با ارتباط بین اشیاء و پدیده‌ها در تلاش است که زمینه پرسش را فراهم ‌کند. در رویکرد سوم، شاعر نگرشی شاعرانه به اشیا دارد. دنیای پیرامون اشیا را متعارف و گاه غیرمتعارف نشان می‌دهد. در رویکرد چهارم، شاعر با کشف روابط پنهاني بین اجسام مخاطب را غافلگير می‌کند. هم‌چنان که شی‌یافتگی کلمه برخوردار از طنز پنهانی و ضمنی است. در رویکرد پنجم شاعر به‌طور معمول کشف روابط بین اشیا و پدیده‌ها را برجسته نشان می‌دهد. در پرداخت به اشیا و پدیده‌ها تاکید بر زبانیت دارد. اولویت را به نوآوری‌های فرمی و ساخت زبانی داده است و با گذر از سطح اشیا ساختاری چندبعدی به شعر می‌دهد. در این وضعیت کلمات شی نیستند، بلکه فراتر از شی‌اند. هر شی یک کاراکتر است که مخاطب از تصویر جدید آن شگفت‌زده می‌شود.
در شعرهای ضیایی، زبان تابعی از زمان است، آن‌چنان که وجوه افعال در شعرها شاخص است. در شعر «زاویه» آغاز شعر با فعل «می‌نویسم» شروع می‌شود. یک فعل کاملا گزارشی و خبری که در وجه مضارع اخباری به کار رفته است. «پاییز بیاید» و «برگ‌ها بریزند» با وجه مضارع التزامی به کار رفته است: «پاییز بیاید/ برگ‌ها بریزند/ آفتاب هرجا دلش می‌خواهد بتابد.» و بعد از ماضی بعید «نوشته بودم بیاید» دوباره گریزی به وجه اخباری می‌زند «می‌تابد» و این چرخش را آگاهانه به کار می‌برد.
استعاره رابطه‌ای نظام‌مند با کلیت شعر دارد و کارکردهای ساختاری معطوف به لایه‌های معنایی است. تقارن‌های ساختاری و معنایی بین «پاییز، برگ»، «آفتاب، سیب» و «اتاق، زاویه» برقرار است. مفهوم محوری و ارتباط معنایی بین سطرها نشان از تناظر زبانی است. ارتباط حسی بین سطرها با استعاره همراه است. آفتاب پاییز اشاره به گذشت عمر دارد، ریختن برگ‌ها و دورشدن از جوانی هم همین معنا را به ذهن متبادر می‌کند. سیب سرخ از لحاظ ساختاری به آفتاب شبیه می‌کند. این مضمون برجسته از تشخیص‌های زبانی است. ساختار زبان معطوف به اقتدار چند واژه کلیدی است، اما در این شی‌گرایی (اتاق، آینه، سیب) نوعی عینیت‌بخشی رخ داده که سبب آفرینش تصاویر چندبعدی شده است.

ایرج ضیایی روایتی فلسفی از اشیاء دارد. روایت‌گر دنیای بیرون (اتاق) و دنیای درون (وضعیت درونی راوی) است: تصویر فراواقعی از آنها را نشان می‌دهد، سایه خزنده اشیا را به تصویر می‌کشد، در مکاشفه با اشیا جزیی‌نگری و شی‌پردازی در اولویت تصویرگری قرار می‌دهد، در تشخص‌بخشیدن به اشیاء از ناب‌ترین مضامین بهره می‌گیرد، و درنهایت مخاطب را در یک فضای ناکرانه‌مند رها می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...