جهانی برای برده بودن | الف


اواسط دهه‌ی هشتاد میلادی شیوه‌ی نوینی از تئاتر در اروپا به‌خصوص در آلمان شکل گرفت که بسیار با ویژگی‌های تئاتر سنتی فاصله داشت. این تئاتر برای اولین بار توسط هانس تیس لمان، پروفسور و پژوهشگر تئاتر در دانشگاه فرانکفورت آلمان، تئاتر پست‌مدرن نامیده شد. مدرنیسم یا نوگرایی در حقیقت به معنی گرایش فکری و رفتاری به پدیده‌های فرهنگی نو و پیشرفته‌ و کنار گذاردن سنت‌های قدیمی انسان است.

(د)گردیسی [Das stuck]  یل رونن [yaël ronen]

در تئاتر پست‌مدرن متن نمایش تمرکزی آنچنانی بر روی صحنه‌پردازی و سایر اجزای نمایش ندارد و دیگر مانند گذشته دارای وجه‌ی ادبی خاصی نیست؛ بلکه نمایشی است که صرفاً برای بازی بازیگرانش نوشته شده است. نمایشنامه‌ی (د)گردیسی [Das stuck] یک نمایشنامه‌ی پست‌مدرن با سوژه و ایده‌ای در نوع خودش جسورانه است. یِل رونن [yaël ronen] و دیمیتری شاد هر دو جزو نویسندگانی هستند که در کودکی به آلمان مهاجرت کردند و در آکادمی‌های معروف تئاتر این کشور به تحصیل پرداختند. هر دو نفر نویسندگان و نمایشنامه‌نویسان مشهوری هستند و نمایشنامه‌هایشان بارها برنده‌ی جوایز متعددی شده است. «(د)گردیسی» اولین کار مشترک این دو نویسنده است.

نمایشنامه‌ی دگردیسی در مورد جهانی در آینده است، جهانی که علم بر آن پادشاهی می‌کند و انسان مسخر علم‌ و عالمان است. در این جهان همه‌ی اتفاقات از تولد تا مرگ شامل بیماری‌ها، رنج‌ها، عشق‌ها و هوس‌های زودگذرش از قبل پیش‌بینی شده‌اند. در این نمایشنامه، انسان به عنوان برده‌ی خودخواسته‌ای به تصویر کشیده می‌شود که حتی تولد، ژن، هوش، استعداد و بیماری‌های ناعلاجش از زمان قبل از تولدش توسط علم و پزشکان برنامه‌ریزی و شکل می‌گیرد. او هیچ میل و اراده‌ای ندارد اگرچه به ظاهر والدینی با میل‌ و رغبت خودشان او را به وجود آورده‌اند و شکل داده‌اند و برایش تصمیم گرفته‌اند.

فضای نمایشنامه، فضایی سرد و مکانیکی است. نویسندگان این نمایشنامه دنیای آهنی و محصور در چهاردیواری نامرئی علم‌ و دانش را با دیالوگ‌های دوپهلو و خشک به خوبی و ظرافت ترسیم و به تصویر کشیده‌اند. دیالوگ‌ها به ظاهر مکانیکی هستند، اما در لابه‌لای تک‌تک کلمات ظرافت و تیزهوشی نویسندگان را می‌توان احساس کرد. در این کلمات دوپهلو و ساده می‌توانیم رنج، اسارات و حیرانیِ انسان را به خوبی ببینیم و درک کنیم.

سوژه‌های گفتگو در پرده‌های مختلف نمایش به‌ ظاهر ساده و دم دستی هستند، اما همین بهانه و سوژه‌ها وقتی به مرور جلو می‌رود و دیالوگ‌ها بین دو طرف گفتگو بیشتر می‌شود، به عمق فاجعه و زخم‌ها بیشتر پی می‌بریم؛ جهانی که به ظاهر خودمان آن را با تمام میل و رغبت و غرورمان ساخته‌ایم و به آن می‌بالیم اما بیشتر شبیه جهنمی از فولاد و یخ و علم است. تمام نکته ‌به ‌نکته و ریز به ‌ریز مولکولی این جهان زیر ذره‌بین ماست و ما آن را از خیلی قبل به ابتکار خودمان شکل داده و ساخته‌ایم. ربات‌ها، ماشین‌ها و پزشکان برای رفاه ما کار می‌کنند و ما به آنها دستور می‌دهیم، اما در آخر هر پرده‌ی نمایش و آخر هر گفتگو تلنگری به ما می‌خورد. تلنگری ساده؛ ما حتی اختیار اشتهای معمولی خودمان را نسبت به یک میان‌وعده‌ی ناچیز هم نداریم!

این نمایشنامه، بن‌بستی را به ما نشان می‌دهد که به‌ظاهر جهان آمال ‌و آروزهای ماست، اما در واقع انگار ته دنیا و نابودی است و ما چاره‌ای جز سپری کردن این ساعاتِ ماشینی‌وارِ رخوت را نداریم. داستان این نمایشنامه ماجرای انسانی است که کاشف ذره‌ ذره‌ی دنیای زیستی پیرامونش است، اما به قول شخصیت‌های نمایشنامه، تنها در کشف چیزهای نو استعداد دارد؛ در استفاده‌ی آن عاجز و نادان است و به خوبی و به سرعت می‌تواند کشفی را که به ظاهر و صددرصد به سودش بوده، تبدیل به عاملی برای نابودی خود کند. این نمایشنامه، به نوعی تصویر و نمایش رنجی است که انسان مدرن از انسانِ عالم بودن می‌کشد، که هر چه بر دانش وی افزوده می‌شود به همان اندازه از مرتبه‌ی انسانیت و آزادگیِ بکر عدول و سقوط می‌کند. ما به ظاهر می‌خواهیم راحت‌ و آسوده باشیم. هیچ اضطراب ‌و دل‌نگرانی نداشته باشیم. ما به جنگ مولکول‌ها و ویروس‌ها می‌رویم، اما جنگ‌مان تبدیل به جنگ با تمامیت انسانی بودن‌مان و حتی طبیعت پیرامون‌مان می‌شود.

در این نمایشنامه با انسان‌های خودخواه، خونسرد و مغروری روبه‌رو هستیم که تنها خواسته‌ی خودشان برایشان اهمیت دارد. انسانی که نقشه می‌کشد، کشف می‌کند، می‌سازد و تلاش می‌کند تا تمام دنیا و زندگی را مسخر خود کند، اما به ‌ناگاه خودش را نشسته پشت میزی در رخوت و افسردگی می‌بیند. روبه‌رویش رباتی به ظاهر برای خدمت کردن به او ایستاده است. او در غفلت کامل از حال خویش، از ربات در مورد احوال خود می‌پرسد و اینکه باید چه کار کند. به ظاهر این اوست که به ربات دستور می‌دهد تا حالش را خوب کند و نیازش را برآورده، اما در واقع این ربات است که با جمله‌های متواضعانه همراهِ کلماتی سرشار از کُرنش و اطاعت، اما در معنایی ظریف و پنهان به او دستور می‌دهد و او را وادار به اطاعت می‌کند. جان‌مایه‌ی این نمایشنامه طنز تلخی‌ است که در لایه‌ی پنهان کلمات وجود دارد. طنزی در مورد انسانی که برده‌ی برده‌ی دست‌سازش شده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...