هالیوود جذاب است و تنها چیزی که در رابطه با هالیوود نمی‌توان انکار کرد، همین نکته است. حتی غیرسینمایی‌ترین افراد هم دست‌کم چند فیلم هالیوودی را تماشا کرده‌اند. کمتر کسی است که بربادرفته، باراباس، ال‌سید، پاپیون، خوب؛ بد؛ زشت، پدرخوانده، پالپ فیکشن و... را ندیده باشد و لذت نبرده باشد. با این اوصاف، سؤال اصلی اینجاست: چه چیزی در هالیوود است که ما را تا این حد جذب می‌کند؟ چرا و چگونه این فیلم‌ها ما را تا هواداری و همذات‌پنداری با قاتلان، بزهکاران و خلافکاران سینمایی می‌برند؟ چه چیزی باعث می‌شود که مایکل کورلئونه را دوست بداریم، در جهان وسترن‌های جان فورد غرق شویم، برای کشتارهای تونی مونتانا هورا بکشیم و با هر مشتی که بر چانه جیک لاموتا فرود می‌آید، خود را در گوشه رینگ بوکس ببینیم؟ مخلص کلام اینکه چرا هالیوود با همه قدمتش همچنان قدیمی نشده و از رونق نیفتاده است؟

 تاد برلینر [Todd Berliner] زیباشناسی هالیوود: لذت در سینمای آمریکا» [Hollywood aesthetic: pleasure in American cinema]

هدف اصلی تاد برلینر [Todd Berliner] استاد دانشگاه کالیفرنیای شمالی در کتاب «زیباشناسی هالیوود: لذت در سینمای آمریکا» [Hollywood aesthetic: pleasure in American cinema] نیز پاسخ به همین سؤال است.

هالیوود؛ نام یک مکان یا نام یک روش؟!
هالیوود مرکزی در شهر لس‌آنجلس در ایالت کالیفرنیای شمالی که در آن چندین شرکت فیلم‌سازی در دهه دوم سده بیستم تشکیلاتی برای ساخت و تولید فیلم برپا کردند و... (همان،22). اما چنین تاریخی برای بررسی زیبایی‌شناختی هالیوود کارایی ندارد؛ زیرا سخن‌گفتن از سینما، تحت عناوینی همچون «آمریکایی» یا «هالیوودی» به معنای سخن‌گفتن از گونه مشخصی از سینماست. سینمایی که به دنبال حداکثر لذت‌بردن مخاطب برای به حداکثر رساندن سود است. اگرچه می‌توان از کلیتی به نام «هالیوود» سخن گفت، اما این کلیت برای توضیح تولیدات متکثر هالیوود کافی نیست. درواقع در کنار الگوی کلاسیک فیلم‌سازی هالیوود که دارای روش‌های مشابهی برای فیلم‌سازی است، فیلم‌هایی هستند که از «هنجارهای پیشین هالیوود» فراتر می‌روند. به این اعتبار می‌توان گفت مؤلف درصدد است روایت‌های کلیشه‌ای از هالیوود را به چالش بکشد و از لفظ هالیوود به معنای منفی و رایج آن نزد بسیاری از منتقدان، آشنایی‌زدایی کند.

آشنایی‌زدایی از هالیوود
1) پرفروش‌بودن دال بر سطحی‌بودن نیست: نخستین فرض در رابطه با هالیوود و هنر توده‌ای این است که پرفروش‌بودن مساوی با سطحی‌بودن است. برلینر این فرض را می‌شکند و امیدوار است نشان بدهد سینمای سرگرم‌کننده شکلی از هنر است که به تماشاگران لذت زیبایی‌شناختی می‌دهد. لذت زیبایی‌شناختی تنها از هنر والا سرچشمه نمی‌گیرد و می‌تواند در هنر توده‌ای هم باشد.

2) هالیوود؛ دشمن خلاقیت نیست: این درست است که در هالیوود به قول دیوید بوردول، «سبکی گروهی وجود دارد؛ زیرا که عناصر سبکی مشترک بسیارند و... فیلم‌سازانی که در سینمای جریان اصلی کار می‌کنند باید خودشان را با این سبک تطبیق دهند. با‌این‌حال نباید سبک گروهی هالیوود را صرفا مانعی بر سر راه بیان فردی ببینیم. در همه هنرها، با توجه به ثبات قابل‌ اطمینان بودن الگوهای کلاسیک، کلاسیسم هنرمندان را قادر می‌‌کند تا خلاقیتشان را کشف و آن را بیان کنند. اینکه موتزارت می‌توانست با سهولت خیره‌کننده‌ای آهنگ بسازد تا حدی از وجود مجموعه‌ای از محدودیت‌هایی ناشی می‌شد که او وارث‌شان بود (همان، 139). به همین منوال، کارگردان‌هایی مانند ولز، هیچکاک، آلتمن، وودی آلن و... حتی زمانی که در هالیوود فیلم ساخته‌اند، سبک‌های کاملا شخصی خودشان را دنبال کرده‌اند.

3) علیه صنعت فرهنگ؛ مخاطب هالیوود عروسک نیست: رویکرد مؤلف برخلاف نگاه متفکر مشهور مکتب فرانکفورت، یعنی تئودور آدورنو است. در نگاه آدورنو مخاطب رسانه‌های جمعی در برابر هجمه بی‌وقفه صنعت فرهنگ کاملا بی‌دفاع است. صنعتی که فرد را وا‌می‌دارد با آنچه خواهی‌نخواهی وجود ندارد سازش کند و ناچارا به انقیاد و بردگی می‌انجامد. این در حالی است که برلینر معتقد است «هالیوود همان‌قدر که سلیقه اجتماع را تعیین می‌کند پیرو آن هم است» (همان، 18). از آن‌سو تماشاگر نیز منفعلی بی‌دست‌و‌پا در‌برابر فیلم نیست. مخاطب ذهنی فعال و پویا دارد و با توجه به ظرفیت‌های ذهن و دانشش با فیلم درگیر می‌شود.

4) مردم فقط آثار ساده را ترجیح نمی‌دهند: چندین پژوهش نشان داده‌اند مخاطبان کارهایی را که حاوی مقدار متوسطی بداعت، پیچیدگی و ناهمخوانی، تعارض و ابهام باشد، ترجیح می‌دهند (همان، 35). به همین علت هم است که صنعت هالیوود در کنار تولید انواع فیلم‌هایی که پرداختی روان دارند، فیلم‌های نسبتا دشواری هم می‌سازد که به دل سینمادوستان دوآتشه، تماشاگران باتجربه و افرادی می‌نشینند که در پی تجربه‌های زیبایی‌شناختی چالش‌برانگیزتری‌اند. ترکیب این دو رویکرد متضاد که اولی در شکل هنر توده‌ای رایج است و به فهم‌پذیری میل می‌کند و دومی وجه مشترک بسیاری از آثار هنری ماندگار است و به چالش شناختی متمایل می‌شود، تنشی سالم در زیبایی‌شناختی‌ترین تولیدات هالیوود می‌آفریند (همان، 35-36).

5) هالیوود دارای ایدئولوژی یکدست نیست: آثار هنری توده‌ای معمولا دربردارنده اعتقادات و ارزش‌های مشترک‌اند. این اعتقادات و ارزش‌ها منجر به تداوم و تقویت دانش فعلی مخاطب می‌شوند. با وجود این، برخی فیلم‌های هالیوودی با استفاده از ابزارهای هنری از یک ایدئولوژی «آشنایی‌زدایی» می‌کنند. فیلم‌های هالیوودی‌ای هستند مانند جان‌سخت، روز استقلال، کازابلانکا که از نظر ایدئولوژیکی ساختار یکپارچه‌ای دارند... اما فیلم‌های هالیوودی هم هستند مانند محله چینی‌ها، مرد سوم، آخرین وسوسه مسیح و... که با ایدئولوژی‌ای متعارض، فهم عمیق‌تری در اختیار ما می‌گذارند.

عناصر منحصربه‌فرد هالیوود
1) کامل‌بودن، انسجام‌‌داشتن: کامل‌بودن و انسجام دو معیار مهم هالیوود هستند. کامل‌بودن به معنای آشکارشدن فهم پیرنگ هم‌زمان با پیشرفت پیرنگ است و انسجام، به‌معنای جفت‌وجورشدن همه عناصر محتوایی و روایی و فرمال با یکدیگر. سینمای هالیوود سینمایی منسجم است، یعنی به‌معنای تمثیلی کلمه «دارای منطق و تداوم» است و هم به‌معنای حقیقی کلمه «چفت‌و‌بست‌دار» است (همان، 39). تکرارهای سبکی و روایی باعث ایجاد الگوهای انسجام می‌شوند، یعنی وحدتی میان صحنه‌ها، شخصیت‌ها، صداها و عناصر دیداری به وجود می‌آورند و بخش‌های مختلف فیلم را به هم وصل می‌کنند. به عبارت بهتر، قطعه‌های مجزای فیلم با هم عمل می‌کنند تا کلیتی منسجم شکل بگیرد.

2) هالیوود، ذهن مخاطب را به اندازه به چالش می‌کشد: فیلم‌سازان هالیوودی معمولا از افراطی‌بودن پرهیز می‌کنند تا بتوانند به مقدار متوسطی از جالب‌بودن و حداکثر خوشایند‌بودن دست‌ یابند. مطالعات تجربی مختلف نیز نشان می‌دهد رابطه قابل پیش‌بینی‌ای بین علاقه تماشاگر، بداعت و پیچیدگی اثر هنری و میزان درک تماشاگران وجود دارد (همان، 55). درواقع افراد کارهای هنری‌ای را ترجیح می‌دهند که به اندازه توان مقابله‌شان چالش‌برانگیز باشند. از این‌رو فیلمی که نتواند تماشاگری را به اندازه کافی به چالش بکشد (چون خیلی ساده یا آشناست) ممکن است کمی لذت‌بخش باشد، ولی بعید است که در درازمدت جالب بماند.

کتاب «زیباشناسی هالیوود: لذت در سینمای آمریکا» نوشته تاد برلینر و ترجمه حسام‌الدین موسوی‌ریزی در 416 صفحه با قطع رقعی و جلد شومیز از سوی نشر لگا منتشر شده است.

شرق

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...