درکِ حضورِ دیگری | سازندگی


«قطعه‌ی نایاب برای تعمیر ریش‌تراش» داستانی بلند از سینا دادخواه است که از سوی نشر چشمه منتشر شده و چاپ چهارم آن به‌تازگی روانه بازار کتاب شده است. دادخواه پیش از این اثر، رمان «یوسف‌‌آباد خیابان سی‌و‌سوم» را در در انتهای نیمه دوم هشتاد منتشر کرده بود که برایش موفقیت به شمار آورد و تاکنون بیش از پانزده‌‌‌بار تجدید چاپ شده است. «زیباتر» رمان دوم او بود که در سال 93 از سوی نشر زاوش منتشر شد. «شاهراه» رمان سوم او هم در سال 96 منتشر شد و مثل دو اثر قبلی او، به چاپ‌های متعدد رسیده است.

قطعه‌ی نایاب برای تعمیر ریش‌تراش سینا دادخواه

«قطعه نایاب برای تعمیر ریش‌تراش» با هاردی از عکسهای ممنوعه آغاز می‌‌شود تا در ادامه، پای خانوادهای با رازهای مگو هم به داستان باز شود. در این بزنگاه، فرزام استیفا استاد سابق دانشکده هنرهای زیبا، خواسته یا ناخواسته در جایی ایستاده است که وظیفه حل و فصل امور را بر عهده دارد و این در حالی است که تکلیف او با خودش هم روشن نیست. چراییِ مناسبات شخصی و اجتماعی که در داستان وجود دارد، جریاناتی که در پی آنها رقم می‌خورد و درنهایت، آنچه در اوقات و افکار ناآرام شخصیت اصلی داستان می‌‌گذرد را می‌توان در مصراعی یافت که نویسنده پیشاپیشِ داستانش آورده است: «کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد»

در واقع «قطعه نایاب برای تعمیر ریش‌تراش» داستانی درباره اتفاقات گذشته است که به روزهای آینده نشت کرده و از فرزام استیفا استاد دانشگاهی فرنگ‌دیده و باسواد ساخته که ظاهرش مانند بهترین مدل ریش‌تراش فیلیپس چشمگیر و دهن‌پرکن است، ولی در واقعیت، قطعه‌ای شکسته دارد که درست زیر پَره قرار گرفته و نایاب است.

با این همه، آنچه نویسنده برای استیفا مقدر کرده نسبت داشتن با تمام خوبهای عالم است: «روزی شبیه پدر شناسنامه‌ای‌اش بود، روزی دیگر شبیه پدر حقیقی. و فهرستی بلندبالا از پدران معنوی: گاهی احمد قوام‌السلطنه و فریدون آدمیت، گاهی رضا براهنی و احمد محصص و پاره‌ای مواقع پابلو پیکاسو، آلفرد هیچکاک یا تئودور آدورنو»؛ این وضعیت به مثابه عاملی مخل و بازدارنده در ساحت شخصیت‌پردازی داستان عمل کرده است. به این معنی که تصاویر به جای قرارگرفتن در کنار هم و شکل‌دادن به تصویری یکپارچه از فرزام استیفا، به یکدیگر و به ذهن خواننده هجوم می‌آورند و با ترتیب‌دادن فرایندی معکوس، شخصیت اصلی را که در تلاش برای تکوین‌یافتن در جایگاه یک کاراکتر است پس می‌کشند.

نویسنده در شئون دیگری از داستان نیز همین رویکرد را در دنبال می‌کند و نتیجه باز هم چیزی جز شکل‌گرفتن ازدحامی مخل از نامها، مسلکها و وقایع در بافتار داستان و به‌تبعِ آن، ذهن خواننده نیست. هر متن در نسبتی با سایر متون قرار دارد و حتی پیش از آنکه نظریه بینامتنیت در جایگاه یکی از شاخصترین نظریه‌های ادبی و هنری قرن بیستم مطرح شود، شکی در وجود ارتباط میان متون نبود. درواقع آنچه نظریه‌پردازان بینامتنیت یکی پس از دیگری بر آن افزودند تلاش در جهت شرح تاثیری بود که این وضعیت در خوانده‌شدن و فهمیده‌شدن متن داشت. هر متن جدید، برایندی از یک شبکه معنایی است که از پیش وجود داشته و همین شبکه معنایی، یکی از اصلیترین کلیدها در جهت درک و دریافت متن است. رمان قبلی نویسنده، یعنی «شاهراه» نمونه‌ای از اجرای موفق و کارآمد ایده بینامتنیت در اثر بود، ولی در این داستان، این ایده به یکی از موانع اصلی در شکل‌گرفتن ارتباطی پایدار میان متن و خواننده بدل شده است و علت آن را می‌توان در عدم تناسب میان حجم روابط بینامتنی با مختصات قالب ادبی اثر، یعنی «نوولا» (رمان کوتاه یا داستان بلند) جست‌وجو کرد.

شبکه بزرگ روابط بینامتنی، این اثر را واجد وجوهی مختلف در مضامین بافتاری خود ساخته است، اما شاید بتوان یکی از قابل تاملترینِ این وجوه را حضور فلسفه «دیگری» در اثر دانست که خواننده به زبانی ساده و از دریچه نگاهِ فرزام استیفا با آن مواجه می‌شود: «مثل ما. این نامربوطترین گلواژه‌ای بود که از زبان فرشته شنید. انگار فقط آنها آدم بودند و بقیه هویج فرنگی و کدوتنبل بودند.» آنچه که فرزام استیفا در کلام خود «بقیه» می‌خواند همان «دیگری» و از آن قسم مقولات در مباحث فلسفی است که عمری به درازای بشر دارد، اما اندیشمندان قرن بیستمی بودند که بنا بر رویکرد خود به جنبه‌های مختلف آن پرداختند و در مقام تئوریزه‌کردن آن برآمدند.

در این داستان هم یکی از خطوط روایی اصلی، در حال دنبال‌کردن بردیا خواهرزاده نوجوانِ فرزام استیفا است که جایگاهی فراتر از نسبت خانوادگی‌اش در زندگی او داشته، ولی به نظر می‌رسد که حالا از نگاهِ فرزام استیفا در حال استحاله به دیگری است: «پسرک را شبیه پدرش سیامک می‌بیند - آگاهی تراژیکی که سالها در دهلیزها مخفی نگه داشته است. بردیا را زادورود خودش فرض می‌کرده، نه تخم‌وترکه پدری که در دو سالگی پسرک از دنیا رفته بود...» خبر خوب ولی برای فرزام استیفا و البته خواننده، این است که انتظار می‌رود شناختِ «دیگری» دالانی شود به سوی خویشتنِ خویش.

شاید به سبب وجودِ دقیقه‌هایی از همین دست است که اگرچه نویسنده در این داستان مانند آثار قبلی خود در هیاتِ قصه‌گویی قهار ظاهر نمی‌شود، ولی خواننده تا آخرین نفس در پی قطعه نایابِ او می‌دود و در انتظار داستان بعدی به دوی سرعت خود پایان می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...