محمد رحمانی در نشست نقد کتاب «برده سور» گفت: در مورد مسائل کردستان و غرب ایران همه اسناد وجود ندارد و اگر هم هست دسترسی به آن‌ها ممکن نیست. باید به سایر گروهک‌ها مانند کومله بیشتر پرداخت.

برده سور کیانوش گلزار راغب

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «برده سور» نوشته کیانوش گلزار راغب با حضور محمد رحمانی پژوهشگر تاریخ معاصر در کافه کتاب سمیه برگزار شد.

این کتاب با روایت یدالله خدادادمطلق که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است خاطرات معلمی است که در مهرماه ۱۳۵۹ توسط کومله‌ها اسیر می‌شود. او تنها بازمانده از یک جمع هشت نفری است که در همان زمان گرفتار کومله‌ها شده بودند.

کیانوش گلزارراغب در این نشست با اشاره به اهمیت پرداختن به ماجرای کردستان گفت: قائله کردستان یکی از اتفاقات بسیار متاثرکننده در دفاع مقدس بود و باعث شد که در آن زمان علاوه بر مواجهه و جدال با دشمن بیرونی، در درون کشور نیز درگیری داشته باشیم و این جریان قربانی زیادی را به همراه داشت. این برهه از تاریخ نقاط تاریک زیادی دارد که باید بررسی شود.در سه گانه کتاب‌هایم یعنی «شنام»، «عصر کریسکان» و «برده سور» که عموماً خاطرات خودم و یا دوستانم است، تلاش کردم دریچه‌ای به دالان مخوف گروهک‌ها باز کنم تا متوجه شویم درون آن‌ها چه می‌گذرد.

در ادامه نشست، محمد رحمانی پژوهشگر تاریخ معاصر به بررسی این کتاب پرداخت و افزود: کتاب «برده سور» از این جهت کتاب خوبی است که به مقطعی پرداخته است که کمتر افرادی به سراغش رفته‌اند. به ویژه چون خود نویسنده در آن ماجرا حضور داشتند، روایت باورپذیرتر است. باید بگویم در مورد این حوادث در سال ۱۳۶۵ فیلمی به نام اتاق یک ساخته شد که این کتاب از آن فیلم بسیار جلوتر است.داستان‌های این کتاب باورپذیری بیشتری دارد و شخصیت‌های مهم‌تری را ارائه داده است. البته به عقیده من کتاب با عجله نوشته شده است و اگر این اتفاق نمی‌افتاد کار قوی‌تر می‌شد.

رحمانی گفت: می‌دانم که مستند نگاری و ثبت خاطره با داستان‌پردازی متفاوت است اما داستان این زندانی‌ها قابلیت پرداخت بیشتری داشت. از دیگر نکات منفی کتاب این است که کسی که این کتاب را می‌خواند باید تاریخ معاصر را بلد باشد و گروهک‌ها و کومله و… را بشناسد. اگر خواننده در نقطه صفر و شروع خوانش تاریخ باشد این کتاب برایش گنگ است. شاید اگر برخی اصطلاحات ترجمه و تفهیم می‌شد برای خواننده راحت تر باشد. اما به طور کل کتاب، یک اثر متوسط رو به بالاست و نشان داده که درگیری کومله و دموکرات طی سال‌ها بوده است. یک بخش طلایی هم دارد که آن بمباران زندان دموکرات‌ها است.

گلزار راغب در پاسخ به نظرات رحمانی با اشاره با تأیید این که کار با عجله خلق شده است گفت: واقعیت این است که اثر طی ۸ ساعت مصاحبه جمع‌بندی شده است. دلیلش هم این است که به دلیل شیوع بیماری کرونا و البته بیماری و کسالت آقای خداداد نتوانستیم ملاقاتی با ایشان داشته باشیم و هم این که خود آقای خداداد مطلق بعد از آن ماجراها کمی منزوی شدند و مرور خاطرات برایشان سخت بود. جالب است که اشاره کنم که منبع اطلاعات فیلم اتاق یک که آقای رحمانی به آن اشاره کردند همان راوی کتاب بنده است. در تفاوت داستان و مستند نگاری هم من باید بگویم کار من نوشتن تاریخ است.

نویسنده کتاب «برده سور» افزود: اگر قرار بود داستان‌پردازی کنم قطعاً طولانی‌تر می‌شد.من دخالت و پرداخت داستانی را به صلاح ندیدم چرا که خود موضوع آنقدر کشش دارد که نیازی به تعلیق داستانی نداشته باشد. در مورد شناخت تاریخ معاصر و گروهک‌ها، بله مخاطب باید این‌ها را بداند ولی این کار یک پژوهشگر است که برای آن‌ها تبیین کند. یک نویسنده نمی‌تواند برای ثبت خاطره تمامی موارد را بررسی و مستند نگاری کند چرا که در مسیر گم می‌شود. دلیل دیگر نگفتنم از گروهک‌ها هم این بود که نگران این بودم که نتیجه معکوس بگیریم و در واقع مبلغ گروهک‌ها شویم. این سه‌گانه کتاب‌های من پاسخگوی نیاز مخاطب برای شناخت گروهک‌ها است و من احساس کردم بهتر است که خود مخاطب کنکاش کند.

وی افزود: حساسیت در این کار آنقدر بالاست که ما از بین ده سوژه‌ای که انتخاب می‌کنیم، نه نفر منصرف می‌شوند.راوی‌ها ابتدا تمایل به همکاری دارند ولی وقتی کار آغاز می‌شود و آن‌ها مجبور می‌شوند برای ارائه قصه بسیاری از اطلاعات را که کسی خبر ندارد بروز دهند نگران دردسرهای بعد آن می‌شوند و انصراف می‌دهند. ولی من تمایل دارم که افرادی که از این درگیری‌ها باقی ماندند چه موافق و چه مخالف، خاطراتشان را بیان کنند. چرا که تاریخچه خوبی از سنندج می‌دهند. منتهی آن‌ها نگران فضای امنیتی هستند.

محمد رحمانی در ادامه صحبت‌های نویسنده «برده سور» گفت: این که نویسنده‌ای که خودش در آن ماجرا حضور داشته از ترس انگ و اتهام وارد جزئیات نمی‌شود، این کار را برای من پژوهشگر سخت‌تر می‌کند.به عقیده من اکنون آن فضای ترس باید از بین برود. چراکه دوران جنگ تبلیغاتی گذشته است و جمهوری اسلامی توانسته جریان‌های مختلف که علیه ما جنگ تبلیغاتی داشتند را سرکوب کند. اگر ما بخواهیم همانطور محافظه‌کارانه و با ادبیات دهه ۶۰ همچنان بنویسیم برای مخاطب راضی‌کننده نخواهد بود. اگر مجاهدین را به سطح محدود کنیم نمی‌توانیم شناخت درستی از گروهک‌ها داشته باشیم. البته در مورد مجاهدین خلق به واسطه این که جنگ خونین بیشتری داشتند، نسبت به سایر گروهک‌ها بیشتر مورد بررسی قرار گرفتند.

وی افزود: باید به سایر گروهک‌ها مانند کومله که ستون کتاب بر پایه آن است بیشتر پرداخت. اسناد، پژوهشگر، داستان و هنر یک زنجیره است که این زنجیره برای ما هنوز خلاء دارد. در مورد مسائل کردستان و غرب ایران همه اسناد وجود ندارد و اگر هم هست دسترسی به آن‌ها ممکن نیست. در دفاع مقدس و در جنوب ایران، فرماندهان گردان و افراد خاطرات اشخاص را ثبت کردند اما در مورد غرب هنوز کسی به سراغشان نرفته است. آقای گلزار راغب هم به واسطه این که در آن ماجرا حضور داشتند و دغدغه‌مند بودند این خاطرات را ثبت کردند و ثبت تاریخ شفاهی هم حکم سند را دارد. خود این کتاب می‌تواند مبنای سناریو یک سریال باشد و می‌توان از آن یک فرار از زندان واقعی ساخت.

همچنین کیانوش گلزار راغب در مورد اهمیت پرداختن به گروهک‌های تجزیه طلب گفت: افراد این گروهک‌ها همچون کومله و دموکرات هنوز هستند و زندگی می‌کنند. خاطرات کردستان برای من خاطرات زنده هستند چرا که هنوز هم وجود دارند و من اگر نتوانم یک جمله از کتابم را ثابت کنم مورد تهدید و نقد قرار می‌گیرم. هنوز فضا برای نوشتن از آن‌ها بسته است. البته متشکرم از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «عصرهای کریسکان» که موجب شد کمی این فضای بسته شکسته شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...