کاترین وب (کلر نورث) [Catherine Webb یا Claire North] در سال 2015 رمان «لمس» (Touch) را منتشر کرد که این اثر به تازگی با ترجمه سعید سیمرغ و از سوی نشر چترنگ به چاپ رسیده است.



به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا؛ «جهموری دزدان» از اسکات لینچ، «روبات کامل» از آیزاک آسیموف، «طعمِ سردِ انتقام» از جو ابرکرومبی، «حماسه‌ی هی‌چی» از فردریک پل و «لویاتان» از اسکات وسترفلد، برخی از آثار سعید سیمرغ در حوزه ترجمه به شمار می‌آیند. در ادامه گپ‌وگفتی با سیمرغ داشتیم تا بیشتر با سبک نگارش و فضای کارهای کلر نورث آشنا شویم که می‌خوانیم:

تازه‌ترین اثر ترجمه‌ای شما به نام «لمس» نوشته کلر نورث، رمانی فانتزی با داستانی‌ ماوراالطبیعی از تصاحب و تسلط بدن دیگران توسط ارواح است. ابتدا کمی درباره این کتاب توضیح دهید.
بعد از خواندن کتاب «پانزده زندگی اول هری آگوست» (نشر هیرمند) با نویسنده جوانی آشنا شدم که حکایتی دلنشین را با نبوغی حیرت‌انگیز تعریف کرده بود، به نحوی که تاثیر این رمان تا سال‌ها در ذهن من باقی ماند. به همین دلیل تصمیم گرفتم برای معرفی بیشتر این نویسنده به فارسی‌زبانان، اثری دیگری از ایشان را به فارسی برگردانم، که بعد از مشورت با خود نویسنده، ایشان دو اثر خود را پیشنهاد کردند و من هم کتاب «لمس» را برگزیدم.

کتاب لمس درباره مردی است که مرگ خشونت‌باری داشته، ولی هنگام مرگ تصادفا قاتلش را لمس می‌کند. در این هنگام خودآگاه او (یا می‌توانیم بگوییم روح او) در بدن قاتل حلول می‌کند و روح قاتل هم وارد بدن در حال مرگ او می‌شود و می‌میرد. از این به بعد شخصیت داستانی تبدیل به موجودی به نام شبح می‌شود که می‌تواند به میل و اراده خود، با لمس هر کسی درون بدن او حلول کند و از چند ثانیه تا مدتی نامحدود با بدن او به زندگی بپردازد.
داستان کتاب لمس نیز با قتل یکی از افرادی آغاز می‌شود که شخصیت اصلی داستان بدن او را به میل خودش و در ازای پرداخت پول پوشیده است، ولی شخصی که از ماهیت شبح او باخبر است سعی می‌کند او را از بین ببرد.

برخی معتقدند که نورث با استفاده از المان‌ها و مفاهیم ماورالطبیعی، ضمن خلق اثری در ژانر علمی تخیلی، از روحیات و درونیات انسان در جوامع مدرن امروزی می‌گوید. نظر شما در این‌باره چیست؟
هر دو رمان کلر نورث که به فارسی برگردانده شده‌اند، در زمان معاصر رخ می‌دهند و طبیعتاً با توجه به حال و هوایشان و بر خلاف بسیار از داستان‌های علمی‌تخیلی که به گمانه‌ زنی پیرامون موضوعات آینده اختصاص دارند، باید به موضوعات معاصر بپردازند. از بین این دو رمان، کتاب «لمس» بنا به ویژگی‌ای که شخصیت آن دارد بیشتر به روحیات و درونیات انسان پرداخته و آن را از دیدگاه موجودی که می‌تواند در بدن افراد مختلف با جنسیت‌های متفاوت و جایگاه اجتماعی متفاوت زندگی کند، بیان می‌کند.

با توجه به اینکه نورث در رمان «لمس»، در لایه‌های زیرین به بحث‌های فلسفی پیرامون مفاهیمی در مقوله ارتباط انسان با خود و دیگران می‌پردازد، تا چه میزان می‌توان از این اثر به عنوان اثری فلسفی و روانشناختی یاد کرد؟
به نظرم هیچ اثر داستانی نمی‌تواند خالی از مفاهیم فلسفی باشد، و رمان لمس نیز از این قاعده مستثنی نیست. کلر نورث هم در رمان «پانزده زندگی اول هری آگوست» و هم رمان «لمس» به گونه‌هایی از میل به جاودانگی پرداخته است و این‌که جاودانگی و میل به آن به چه شکل‌هایی می‌تواند رخ دهد و چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد.

کلر نورث را یکی از پرچمداران ژانر «جادوی شهری» می‌دانند. درباره این ژانر و ویژگی‌ها و بارزه‌های آن بگویید.
فانتزی جادوی شهری معمولاً در فضای شهری و معاصر رخ می‌دهد و از عناصری استفاده می‌کند که در حال و هوا و فضای امروزی شناخته‌شده هستند. این نوع فانتزی می‌تواند با ژانرهای دیگر نیز ترکیب شود، مثل ژانر جنایی (به عنوان مثال: پرونده‌های درسدن)، یا رومنس (به عنوان مثال: مجموعه‌ی گرگ و میش) یا وحشت (به عنوان مثال: آثار استیون کینگ) و غیره. البته جادو لزوماً عنصر اصلی این ژانر نیست، ولی به‌هر حال شامل نوعی از عناصر است که بنا به تعریف جز عناصر ادبیات فانتزی به شمار می‌روند، مثل همین عناصری که در آثار کلر نورث خودنمایی می‌کنند.

تعدد شخصیت‌های داستان، مکان‌های متعدد و رفت و برگشت‌های پی‌درپی در زمان از رمان «لمس»، داستانی با شتاب بی‌وقفه ساخته است. این نوع روایت چه نقشی در خلق تریلر هیجان‌انگیز ایفا می‌کند؟
به طور کلی داستان‌هایی که در آن‌ها از صحنه‌های کوتاه و پی‌درپی استفاده شده باشد، و در این صحنه‌های کوتاه شخصیت‌های متعدد روابط مختلفی را در مکان‌های متعدد تجربه کنند باعث بالا رفتن ضرباهنگ داستان می‌شود. در رمان «لمس» ماجرا از ترکیه آغاز می‌شود، و شخصیت اصلی پهنه اروپا را به دنبال کشف راز می‌پیماید و علاوه بر این با یادآوری خاطرات گذشته‌اش، پهنه وسیع‌تری از زمان و مکان را می‌پیماید. این رمان در یک فضای پانصد صفحه‌ای به 88 فصل تقسیم شده که همین به خودی خود گویای ضرباهنگ بالای داستان است.

کپلر روحی‌ست بی‌گناه، ساده‌لوح، دلسوز و البته کمی خودخواه که مخاطب او را پذیرفته و به او اعتماد می‌کند و این در حالی‌ست که زندگی انگلی و نفرت‌برانگیز کپلر در بدن انسان‌های مختلف معنا می‌یابد. به نظر شما کپلر چه افرادی را در جامعه امروز نمایندگی می‌کند؟
به نظرم این گونه شبیه‌سازی‌ها بیشتر در داستان‌ها و رمان‌هایی رخ می‌دهد که در حال نقد یا هجو برخی موضوعات سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی هستند، که رمان «لمس» چنین نیست، یا شاید هم قصد نقد و هجو را درباره موضوعاتی داشته باشد که ما از لحاظ فرهنگی با آن آشنایی نداشته باشیم. اما در کل، اگرچه واقعاً موجوداتی نظیر کپلر در این داستان زندگی انگلی‌ای دارند و به نفع خود، میزبانشان را از زمان زندگی محروم می‌کنند، ولی حداقل شخصیت کپلر موجودی‌ست خیرخواه که همیشه، در بدن هر کسی که رفته، در برآورده کردن نیازها و خیر و صلاح آن فرد کوشیده است، البته به استثنای مواردی که در حال مجازات کردن کسی بوده است.

«لمس» داستانی از جستجو و کنکاش در زندگی، جاودانگی و طبیعت است. و از سوی دیگر کپلر زندگی را با جنسیت مرد آغاز می‌کند اما در ادامه بدن‌های مختلف با جنسیت زن و یا مرد را انتخاب می‌کند. این دو مساله چه جایگاهی در بررسی مفاهیمی همچون نقش جبر و اختیار دارد؟
جبر و اختیار از دیرباز یکی از موضوعات مورد علاقه دانشمندان و فلاسفه بوده است و بحث پیرامون آن همچنان ادامه دارد و تاکنون دلیلی قطعی له یا علیه هیچ‌کدام ارائه نشده است. در رمان لمس هم بنا بر هر مورد ما هم با موضوع جبر و هم موضوع اختیار روبه‌رو هستیم. اگرچه شخصیت کپلر این توانایی را دارد که هم در مردان و هم در زنان حلول کند، این بنا به اختیار خودش است که با توجه به نیازهایی که دارد در کدام‌یک از این‌ها حلول کند (هرچند که وقتی موضوع صرفاً گریز و دور شدن از خطر باشد، جنسیت میزبان اهمیتی ندارد) اما به محض حلول در هرکدام از این‌ها، محدود به ویژگی‌ها و نیازهای میزبانش است و باید بتواند برای این‌که جلب نظر نکند خودش را با این ویژگی‌ها هماهنگ کند، موضوعی که گاهی اوقات با سرعت کافی اتفاق نمی‌افتد.

رمان «لمس» همان‌طور که پیشتر گفتم یکی از پیشنهادهایی بود که خود نویسنده به من ارائه کرد و من نیز با توجه به جذابیتی که موضوع رمان داشت آن را انتخاب کردم. بااین‌حال اگرچه در مدت زمانی که برای ترجمه آن تعیین کرده بودم به پایان رسید، با توجه به سخت بودن نثر نویسنده، رسیدن به این هدف نیاز به تلاش مضاعفی داشت.

مراحل انتخاب و ترجمه رمان «لمس» چگونه پیش رفت؟ از چالش‌هایی که طی ترجمه با آن مواجه بوده‌اید، بگویید.
نویسنده در بسیاری از بخش‌ها از جمله‌های بسیار طولانی استفاده کرده بود و ترجمه چنین جمله‌هایی با توجه به تفاوت ساختاری بین زبان فارسی و انگلیسی کار ساده‌ای نیست. یکی از تجربه‌هایی که حین کار روی این رمان به دست آوردم، بررسی هم‌زمان چند ترجمه دیگر از این کتاب بود (ترجمه‌های فرانسوی، آلمانی و هلندی) و مقایسه این ترجمه‌ها با یکدیگر در بسیاری موارد کمک کرد تا مفاهیم مورد نظر نویسنده را بهتر درک کنم و به فارسی برگردانم.

از کتاب‌های در راه انتشارتان بگویید.
در حال حاضر کار بر روی مجموعه داستان‌های «بیوه مردان سیاه» نوشته آیزاک آسیموف (که اواخر سال گذشته سه جلد از آن منتشر شد) به پایان رسیده و در حال بررسی و ویرایش نهایی سه جلد دیگر آن برای ارائه به ناشر هستم. همین‌طور دو کتاب از مجموعه «نخستین قانون» نوشته جو ابرکرومبی، یک کتاب از مجموعه «دث استاکر» نوشته سایمن آر. گرین، کتاب «مقصد من، ستارگان» نوشته آلفرد بستر، کتاب «شاهزاده‌ی خارها» نوشته مارک لارنس، سه کتاب از مجموعه «نوربی» نوشته جانت و آیزاک آسیموف و کتاب «خشم اژدهایان» نوشته ایوان وینتر را در انتظار انتشار دارم که امکان دارد همه این‌ها در سال جاری منتشر شوند.

***
رمان «لمس» نوشته کلر نورث، در 523 صفحه، با شمارگان 500 نسخه، به قیمت 160 هزار تومان، از سوی نشر چترنگ راهی بازار کتاب شده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...