مظفر سالاری درباره رمان «دعبل و زلفا» گفت: در این کتاب به زندگی عاشقانه دعبل با همسرش اشاره شده و اینها بستری برای پرداختن به زندگی امام موسی بن جعفر شده اند.

مظفر سالاری دعبل و زلفا»

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، رمان «دعبل و زلفا» ترکیبی از داستانی عاشقانه و تاریخ اهل بیت به قلم حجت‌الاسلام والمسلمین مظفر سالاری است که در قالبِ داستان، مخاطب را با روزگار پرمشقت امام موسی‌بن‌جعفر و امام رضا (ع) آشنا می‌کند درباره قصه عشق شورانگیزِ دعبل به همسرش زلفا است. دِعبل خزاعی شاعر، ادیب و عالم شیعی و مدیحه‌سرا و ذاکر فضائل اهل بیت است.

سالاری در گفت و گو با خبرنگار مهر درباره اینکه چرا این شخصیت را دستمایه رمانش کرده، گفت: چند سال قبل با همکاری چندی از دوستانم در قم مشغول نوشتن مجموعه داستانی در مورد امام رضا (ع) بودم به نام «مینوی نگاه تو» که که توسط دارالحدیث چاپ شد. یکی از داستان‌های کوتاه این مجموعه «آستین» نام داشت که درباره‌ی دِعبِل خُزاعی بود که قصیده‌ی خود را در مدح ائمه در مَرو برای امام هشتم می‌خواند و از آن حضرت صله می‌گیرد که ازجمله این صله‌ها یک لباس است.

وی افزود: وقتی دعبل به قم برمی‌گردد شیعیان قم می‌خواهند این لباس را از او بگیرند و به عنوان یادگاری نگه‌دارند ولی دعبل با اصرار زیاد تلاش می‌کند لباس را پس بگیرد و آن‌ها یک آستین از لباس را جدا کرده و به دعبل می‌دهند. وقتی دعبِل به خانه برمی‌گردد متوجه می‌شود همسرش تراخم چشم گرفته است، بنابراین آن آستین را به چشم همسرش می‌کشد و روز بعد مشاهده می‌کند که چشم همسرش شفا پیدا کرده است. بعد از نوشتن این داستان کوتاه از طرف انتشارات به‌نشر (آستان قدس رضوی) به من پیشنهاد شد تا رمانی راجع به امام رضا (ع) بنویسم و لذا بنده از همین داستان کوتاه برای این رمان بهره بردم و فضاها، شخصیت‌ها و اتفاقات آن داستان کوتاه را گسترش دادم و تلاش کردم به نوع زندگی همراهِ با مبارزه‌ی او بیشتر بپردازم و در پسِ آن گوشه‌هایی از زندگی امام موسی‌بن‌جعفر و امام رضا (ع) را نیز روایت کنم.

این‌نویسنده در ادامه گفت: دعبل هم شخصیتی است که هم اهلِ هنر است هم ولایت‌مدار است و هم اهل مطالعه و صرفاً شعر نبوده نویسنده داستان پرفروش «رؤیای نیمه‌شب» با بیان اینکه «دعبل و زلفا» رمانی عاشقانه و تاریخی است، دعبل خزاعی با شعر خودش حکومت بنی عباس را مورد انتقاد شدید قرار می‌داد به همین دلیل معمولاً فراری بود. در این کتاب به زندگی عاشقانه او با همسرش هم اشاره شده و اینها بستری برای پرداختن به زندگی امام موسی‌بن‌جعفر و امام رضا (ع) شده اند.

سالاری در پایان گفت:‌ تلاش کردم داستانی عاشقانه را به رشته‌ی تحریر درآورم تا برای مخاطبان جذاب باشد. پیش‌تر در رمانِ «رؤیای نیمه‌شب» همین کار را انجام داده بوده که مورد اقبال قرار گرفته بود چراکه تاکنون به چاپِ صد و هشتم رسیده است و بین رمان‌های فارسی رکورد دار است، بنابراین همین الگو را در «دعبل و زلفا» هم پیاده کردم که نزدیک به پنجاه بار تجدید چاپ شده است و در اولین دوره کتاب سالِ میراثِ مکتوبِ رضوی هم، در شاخه‌ی ادبیات‌داستانی برگزیده‌ی نخست شد. در این اثر در بستر داستانی عاشقانه به زندگی سختِ موسی‌بن‌جعفر و امام رضا (ع) نیز در دوره‌ی هارون‌الرشید اشاره‌ای شده و تمام سعی خود ر ا کردم تا حوادث را بر اساس داده‌های تاریخی بازآفرینی کنم.

...

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«بیرون از دروازه و حصار شهر، تا چشم کار می‌کرد در دو طرف، دکان بود و کاروان‌سرا. دستفروش‌ها چند متر آن‌طرف‌تر، به موازات ردیف دکان‌ها، زیر سایهٔ چادرهایی رنگارنگ و پر وصله، بساط کرده بودند. تنوع کالاهای ریز و درشت چنان بود که اگر کسی ساعتی می‌چرخید و پرسه می‌زد، باز هم انگار چیزی ندیده بود. دعبل به هیاهوی آن شلوغ‌بازار و به سکویی که روی آن، چند غلام و کنیز نیمه‌برهنه را به نمایش گذاشته بودند، توجهی نشان نداد.

صدها شترِکاروان با ده‌ها اسب و نگهبان مسلح و غلامان پیاده و چندتایی قاطر و سگ همراهش به کاروان‌سرایی بزرگ خزید که پر از بار و شتر و گاری و حمال و انبار و اطاقک‌هایی در اطراف بود. بارها را که پایین می‌آوردند، ده‌ها کودک گدا و پابرهنه و دخترکان ولگرد و بی‌سرپرست، دوره‌شان کردند. در گوشه‌ای خربزه‌هایی بزرگ را تلنبار کرده بودند. دعبل بزرگ‌ترین خربزه را خرید. تا دو حمال، بار شتر را بر پشت اسبش بگذارند و ببندند، خربزه را به ده‌ها باریکه برید و بین بچه‌ها و دخترکان تقسیم کرد. دست، کاسه کرد و تخمه‌های خربزه را به اسبش خوراند. به خودش چیزی نرسید.

سکه‌ای به حمال‌ها و چند سکه به کاروان‌سالار داد و از ابن‌سیار و دو سه همسفر دیگر خداحافظی کرد. ابن‌سیار گفت: امیدوارم تو به زودی ندیم هارون شوی و من، طبیب مخصوص او!

نگهبان‌ها دختران و زنان اسیر را کنار صدها طاقه پارچه و خمره‌های گلین جمع کرده بودند. با تکان دادن تازیانه‌های حلقه شده، مجبورشان می‌کردند که فشرده‌تر بنشینند و از جلو چشم دور نشوند. دلش می‌خواست برود و خبری از او بگیرد. باز پا روی خواهش دل گذاشت و به سوی خروجی کاروان‌سرا به‌راه افتاد.

- گیرم که بخواهند او را چون کنیزی بفروشند، تو پولت کجا بود که بتوانی چنین ماه‌رویی را بخری؟ اگر ده کیسه دینار هم داشتی، از پس خریداران ثروتمندی برنمی‌آمدی که برای این‌گونه دختران ماه‌رو، دندان تیز کرده‌اند و دست‌وپا می‌شکنند.»

کتاب «دعبل و زلفا» در ۳۳۲ صفحه با قطع رقعی با قیمت ۵۹ هزارتومان توسط انتشارات به نشر (آستان قدس رضوی) چاپ و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.

................ هر روز با کتاب ................

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...