اسطوره بشارت پیروزی می‌دهد اما محقق نمی‌شود | اعتماد


اسطوره نحوه تلقی بشر در اعصار کهن از پدیده‌هاست. اسطوره‌پرداز معاصر بر پایه ایدئولوژی خود و براساس شرایط اجتماعی تاریخی دوره خویش، به تجدیدحیات اسطوره دست می‌زند و زندگی تازه اسطوره در اثر ادبی محصول نگاه فلسفی اجتماعی اوست. مجموعه داستان «ما گمشده‌ایم» در داستان‌های خود اسطوره را در خدمت روایت قرار داده است و از روایت اسطوره‌ای برای نشان دادن نگرش و دیدگاه خود استفاده می‌کند. این یادداشت به تحلیل چگونگی و دلایل بازآفرینی مضامین اسطوره‌ها و کارکرد اجتماعی اسطوره با تکیه بر نظریه‌های اجتماعی اسطوره می‌پردازد.

ما گمشده‌ایم غلامحسین دهقان

اسطوره‌ها واحدهای زنده هستند که در رویای جمعی انسان‌ها و تمامی جوامع بشری وجود دارند و به حیات خود ادامه می‌دهند. اگرچه اسطوره‌ها در زمان و مکان تغییر شکل می‌دهند، اما در کارکرد یکسان هستند. دنیای مدرن نیز از اسطوره بی‌بهره نیست. اسطوره در زندگی انسان معاصر حضور محسوس مرئی و ملموس ندارد، اما به‌طور نامرئی بر انسان معاصر تاثیر می‌گذارد. انسان خلأها و نیازمندی‌های ذهنی و روانی بی‌انتهایی دارد که با عقل و علم نمی‌شود به رفع آن پرداخت. نیازمندی‌ها و خلأهای روانی با اسطوره‌ها قابل پر شدن است. به نظر متفکران علم اسطوره‌شناسی، در دنیای مدرن، اسطوره‌های کهن به علم و تکنولوژی و با انگیزه‌های سیاسی اقتصادی آمیخته شده‌اند. به‌طور مثال رولان بارت به انتها رسیدن اسطوره را به معنای بی‌حرکت شدن جهان می‌داند. اسطوره برای بشر امروز کارکرد روانی و عاطفی دارد. با توجه به اینکه بشر همواره در معرض ناتوانی‌ها و کمبودها قرار دارد، در هر عصر و زمانی برای تامین امنیت و آرامش روانی خویش اساطیر تازه‌ای به وجود می‌آورد. این اساطیر هم می‌توانند موجب آرامش روانی انسان شده و هم عامل تهدیدکننده برای بشر باشند. همچنین اسطوره‌ها بیانگر شرایط اجتماعی مخاطبان خود هستند و تجربه آنها را منسجم‌تر ارایه کرده و به آنها کمک کرده دنیایی را که در آن زندگی می‌کنند، درک کنند.

پیوند ادبیات با اسطوره همراه با ابهام اما تردیدناپذیر است. حذف اسطوره‌ها از جهان ادبیات امکان‌پذیر نیست. آرزوهای برنیامده بشر در گوشه‌ای از ذهن یا عین نمود پیدا کرده‌اند و اساطیر در بازتاباندن دلمشغولی‌های گوناگون بشر در اعصار مختلف نقش مهمی دارند. نویسنده معاصر برای نشان دادن دیدگاه‌های خود از اسامی نمادین و کهن‌الگوها استفاده می‌کند تا بتواند به معنای ضمنی و دیدگاه شخصی خود تجسم عینی ببخشد. در دهه‌های اخیر بینش اساطیری در انطباق خود با اندیشه‌های انسان از ابزار مهم ادبی شده است.

داستان‌نویس امروز، در جست‌وجوی ساختار منسجم، و چیزی که بتواند منعکس‌کننده نگرش انسان معاصر باشد، به روایت اسطوره‌ا‌‌ی روی می‌آورد. به عبارت دیگر، باورهای اساطیری کهن در آثار داستانی و ادبی در ساخت جدید به صورت آرمان‌ها و آرزوها و شکلی نمادین و تمثیلی بروز می‌کند.

مجموعه داستان «ما گمشده‌ایم» هفت داستان کوتاه دارد با عناوین جامانده، پرتره سوخته، مرده امانتی، نقش‌باز، چشم مار، مترسک و پرنده‌های سنگی، دنده خلاص. داستان کوتاه «جامانده» ماجرای جوانی است با نام سیاوش که با اسبش «خورشید» در گودالی که توسط باستان‌شناسان حفر شده، سقوط می‌کنند و می‌میرند.

داستان «پرتره سوخته» درباره جوانی است که خودش را نامزد شورای روستا کرده است. به علت اینکه پدر رسول مشخص نیست و به خاطر حرف‌های مردم خودش را به صلیب می‌کشد و ناپدید می‌شود. مردم روستا در مراسمی آیین‌وار او را از بین می‌برند اما...

داستان «مرده امانتی» در بیمارستانی در روستا رخ می‌دهد. پیرمرد متوجه می‌شود که آیا کسی امشب می‌میرد یا نه؟ کارکنان بیمارستان وانمود می‌کنند بیمار زنده است. مش‌نظر سنگ سفیدی درون تنگ می‌اندازد، اما هنگامی که دارند دستگاه‌ها را از بیمار مرگ مغزی جدا می‌کنند سر می‌رسد.

شخصیت داستان «نقش‌باز» شرط می‌بندد که چند روز تشنه و گرسنه در زیرزمین خانه دوام می‌آورد. داستان «چشم مار» درباره دو جوینده گنج است که به وسیله مار نگهبان گنج سنگ‌باران می‌شوند. در داستان «مترسک و پرنده‌های سنگی» مردم روستا برای انتخاب یکی از اهالی قرعه‌کشی می‌کنند.

با تامل در داستان‌های این مجموعه نشانه‌هایی از پیوند با مباحث اسطوره‌ای به روش‌های مختلف وجود دارد. زندگی در شیراز، مهد حافظ از بزرگ‌ترین شاعران اسطوره‌پرداز، نیز در این راستا بی‌تاثیر نبوده، شهری که به‌ خاطر همجواری‌اش با آثار کهن هخامنشی و سایر ویژگی‌های تاریخی- ملی‌اش در رویکرد نویسنده به اسطوره بی‌تاثیر نیست. دهقان در داستان‌هایش به بازسازی اسطوره‌ها به چهار شیوه می‌پردازد.

در داستان «جامانده» از عناصر اسطوره‌ای استفاده شده که یادآور آثار تاریخی و باستانی ایران است. هینلز عقیده دارد دین یا اساطیر هیچ ملتی را نمی‌توان جدای از ساختار تاریخی آن شناخت. اسب در اساطیر ایران از مقام بالایی برخوردار است، مانند شیر نماد خورشید است و در اساطیر زرتشتی در شمار آفریدگان نیک می‌آید. دو اسب اسطوره‌ای داریم؛ یکی اسب سیاوش که او را در گذر از آتش یاری می‌دهد و نیز رخش، همزاد رستم که با او ‌زاده می‌شود و عمری به درازای عمر رستم دارد.

به ‌عقیده کاسیرر زمان اسطوره‌ای زمانی است که بنا بر سرشت خود تجزیه‌ناپذیر است و مطلقا همان که بوده باقی می‌ماند. بنابراین فرقی نمی‌کند چه مدت زمانی بر آن گذشته باشد. در زمان اسطوره‌ای پایان مانند آغاز و آغاز مانند پایان است. توالی زمان‌ها نیست، بلکه نوعی ازلیت است. این نوع زمان در داستان‌ها بازتاب یافته است.

نکته دیگر اینکه یک اسطوره مقید به زمان و مکان خاصی نیست. افراد داستان یک حالت خلسه کیهانی را در بی‌زمانی و بی‌مکانی پشت سر می‌گذارند. نویسنده تلاش کرده تا این حالت‌های بی‌خودشدگی را به کمک زمان‌های اسطوره‌ای به تصویر کشد. «حالا همه با سرهای بالا گرفته و دهان‌های باز به نقطه سفیدی نگاه می‌کردیم که از ما دور می‌شد و بالاتر می‌رفت. آنقدر به آن نقطه کوچک نگاه کردیم که درون سفیدی یکدست آسمان فرو رفت و محو شد.» (پرتره سوخته)، «حالا هر بار که چشم باز می‌کنیم، خودمان را درون غار می‌بینیم.» (چشم مار)، «حالا هر شب باد صدای ضجه سلیم را به قلعه می‌آورد و در کوچه‌های تنگ و باریک ده می‌چرخاند.» (مترسک وپرنده‌های سنگی).

آیین‌ها و مراسم، اعم از مراسم جادو یا مراسم مذهبی و غیره، جنبه‌های عینی و ملموس اساطیر یک قومند. اساطیر جنبه تئوریک اندیشه‌های یک قوم و آیین‌ها جنبه عملی آن به‌ شمار می‌رود. آیین‌ها و مراسم مثل دعای باران و مراسمی چون قربانی کردن و فدیه دادن از جمله آیین‌هایی هستند که از روزگار اساطیری به‌جا مانده‌اند. آیین نمی‌تواند خود را توضیح دهد و رویا مجموعه‌ای از اشارات رمزگذاری شده زندگی خود رویابین است. هنگامی که اسطوره به قالب کلام درمی‌آید، به آیین معنا می‌دهد، به رویا شکلی روایی می‌بخشد و به این ‌ترتیب ارتباط اجتماعی را ممکن می‌سازد. برخی اسطوره‌شناسان اسطوره را شاخه‌ای از آیین می‌دانند که همراه روایی کنش آیینی است. بازتاب آیین‌های اساطیری را در داستان‌های پرتره سوخته و مترسک و پرنده‌های سنگی می‌توان مشاهده کرد. «آن ‌شب خوابیدیم و خواب دیدیم مردم دیوار را مثل تابوتی بزرگ روی شانه گرفته و توی کوچه‌های ده می‌گردانند.» (پرتره سوخته)، «شبی نبود که کسی برای دیدنش به بیمارستان نیاید. خیلی‌ها دور از چشم نگهبان‌ها از نرده‌ها بالا می‌آمدند و خودشان را پشت پنجره اتاق مش‌نظر می‌رساندند.» (مرده امانتی).

بخشی از مضامین اسطوره‌ای در اعتقادات عامیانه بازتاب یافته‌اند. این مساله نشان‌دهنده بدویت مردمان روستایی است که هنوز با اسطوره‌ها دم‌خورند و بخش مهمی از نظام هستی‌شناختی و تفکر آنان را در برمی‌گیرد ولو در قالبی خرافه‌گونه. یک نمونه از این باورها، تابو است. تابو تنفیذ یک قاعده کلی است و رعایت آن در مواردی که به کارگیری‌اش حیاتی و اضطراری است، اهمیت خاصی دارد. اعتقاد به تابو برای دفع جادوی منفی شکل گرفته است. در داستان پرتره سوخته می‌خوانیم: «آن روز به بعد مردم آبادی حتی به سگ و گربه و مرغ و خروس‌شان هم اجازه نمی‌دهند نزدیک خانه منیر شوند. بعدها هم بچه‌ها حق نداشتند با رسول بازی کنند. زن‌ها هر بار درباره رسول و منیر صحبت می‌کردند، به ما اشاره می‌کردند و لب‌های‌شان را می‌گزیدند: نطفه بی‌صاحب همین میشه دیگه. وقتی کنجکاوی ما را می‌دیدند، چشم‌غره می‌رفتند و با نهیب می‌گفتند: پدرش رفته شهر.»

بازتاب اساطیر را در داستان‌های دهقان به اشکال گوناگون می‌توان مشاهده کرد. از جمله نام‌ها و نمادهای اساطیری، مکان و زمان اسطوره‌ای، آیین‌ها و مراسم، باورها و اعتقادات. استفاده نویسنده از عناصر اسطوره‌ای با عنصر فضا و شخصیت در داستان‌ها ارتباط دارند. نویسنده از عناصر اسطوره‌ای برای ترسیم فضا و حال و هوای داستان‌ها و انعکاس حالات روحی شخصیت‌ها استفاده کرده است. نشانه‌های اساطیری با جامعه‌ای که داستان‌ها در آن اتفاق می‌افتد تناسب دارد، مانند باورها و اعتقادات و آیین و مراسم. برخی اسطوره‌پژوهان معتقدند اسطوره افسانه است و افسانه ساخته و پرداخته خیال. آرزوی محال، آرزویی که هرگز محقق نخواهد شد مانند تمام آرزوهایی که تا به حال نیز محقق نشده است. آنان بر این عقیده‌اند تاریخ چیزی جز تکرار پی‌درپی اسطوره‌ها نیست. اسطوره‌هایی که خود را به عنوان آمال و آرزوهای پرشور بشری مطرح می‌کردند و موتور حرکت تاریخ می‌شدند. اساس اسطوره رسیدن به هدف نیست. در واقع اسطوره به مقصد نمی‌رساند یا حالت ایجابی ندارد و تنها می‌خواهد انسان را برانگیزاند، بشارت دهد یا تحریک کند. در واقع هیچ ملاحظه عقلانی و منطقی برای هیچ کنش بزرگی وجود ندارد؛ تنها نیروی محرکه قوی برای بسیج مردم یا افراد برای عمل قهرمانانه است. اسطوره بشارت پیروزی می‌دهد، اما وعده داده شده محقق نمی‌شود. این ویژگی اسطوره در داستان‌های این مجموعه قابل مشاهده است.
مجموعه داستان «ما گمشده‌ایم» را نشر ثالث منتشر کرده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...