داستانی با حادثه‎های در کمین نشسته | الف


بلقیس سلیمانی اغلب با رویکردی اقلیم‌گرایانه به سراغ موضوعات اجتماعی و مسائل مبتلابه روزگارش رفته و آن‌ها را به عرصه‌ی داستان آورده است. در آثار او جغرافیا سهم بزرگی در تعیین سرنوشت آدم‌ها و سمت‌وسو بخشیدن به تصمیم‌های مهم زندگی‌شان دارد. سلطه‌ی عنصر اقلیم را در روابط انسانیِ رمان‌های «بازی آخر بانو»، «به هادس خوش آمدید» و «من از گورانی‌ها می‌ترسم» هم به وضوح می‌توان دید. عنصری که گاه چنان عنان همه‌ی امور مرگ و زندگی را در دست می‌گیرد که گویی از آدم‌ها کاری جز سازگاری با آن برنمی‌آید.

بلقیس سلیمانی بی‌پایانی

اهمیت زیستن در محدوده‌ی جغرافیایی خاص، به‌ویژه هنگامی بیش‌تر به چشم می‌آید که با انواع مشابه آن در کلانشهرها مقایسه می‌شود. در قصه‌های او افراد از شهرهای بزرگ پا به منطقه‌ای می‌گذارند که سنت و ملزومات اقلیمی در آن نقشی اساسی در تمامی مسائل زندگی بازی می‌کنند. علاوه‌براین، وقایع تاریخی نیز جایگاه ویژه‌ای در آثار سلیمانی دارد و شخصیت‌ها هیچ‌گاه تا پایان عمرشان نمی‌توانند از زیر بار عواقب این‌گونه رخدادها بیرون بیایند. رمان «بی‌پایانی» نیز از چنین قاعده‌ای مستثنی نیست.

محدوده‌ی جغرافیایی در این رمان چنان اهمیتی دارد که در همان کلمات اول کتاب به آن اشاره می‌شود: «لنجان زیر پامونه!» اما در واقع همه‌ی آدم‌های کتاب در سیطره‌ی لنجان‌اند. جایی که هم قدمت تاریخی‌اش درخور توجه است و هم ویژگی‌های اقلیمی‌اش، آن‌قدر که در تمامی کشور زبانزد است و علیرغم وسعت محدودش همواره در فهرست جاذبه‌های گردشگری بوده و زمانی هم به‌عنوان روستای نمونه‌ی بوم‌گردی برگزیده شده است. لنجان به کوشک‌های تاریخی‌اش معروف است که برای قرن‌ها حکم کاخ برای خان‌ها و اذناب‌شان داشته و اکنون نیز با تمام آن اشیاء و صنایع دستی به‌جامانده در آن‌ها برای گردشگران می‌تواند موزه‌ای جذاب به شمار آید.

لنجان اما جدا از ویژگی‌های توریستی متمایزی که دارد، از منظر فرهنگی نیز در این رمان شاخص است. خلق‌وخوی مردم این روستا و سنن و آداب‌شان در تمامی منطقه زبانزد است. آن‌ها به جسارت، عصیان‌گری و ثبات رأی‌شان مشهورند. این صفات ‌چنان با روح شهر عجین شده که به لنجان تشخصی همسان با سایر شخصیت‌های این کتاب داده است و روستا همپای اهالی‌، مهاجران و مسافران در ماجراها حضوری تعیین‌کننده دارد. رفتار آدم‌ها نیز از این منظر تعریف و تحلیل می‌شود؛ چون لنجانی‌اند و لنجان چنین صفاتی در خود دارد که هرکس به آن آغشته شود و خو بگیرد، دیگر نمی‌تواند تغییری در خود ایجاد کند.

دو شخصیت کلیدی داستان، بهمن و پریوش، از شهر به لنجان آمده‌اند تا اقامتگاه بوم‌گردی در یکی از کوشک‌ها برپا کنند که متعلق به خانواده‌شان است. بهمن اهل لنجان و خان‌زاده است. پریوش کرمانی است، اما چندان با آداب و زبان شهرش آشنایی ندارد و از این‌رو همیشه اصالت‌اش مورد تردید خانواده‌ی خان‌زاده‌ی بهمن، همسرش، قرار می‌گیرد. شناخت پریوش از لنجانی‌ها اندک است. بهمن مدام باید به او درباه‌ی ویژگی‌های مردم و عادات‌شان هشدار بدهد، چون ممکن است ندانسته رفتاری کند که برای لنجانی‌ها فاجعه به شمار آید. رفتار بروکراتیک لنجانی‌ها مایه ی تعجب پریوش است. وقتی برای گرفتن مجوز بوم‌گردی سراغ دهداری می‌روند، نمی‌توانند مستقیماً دهدار را ببینند و باید مسائل را با معاون‌اش مطرح کنند. اما دیدار با معاون نیز ساده نیست. برای ورود به ساختمان دهداری، مراجعین باید در ابتدا با نگهبان موضوع‌شان را در میان بگذارند و تنها صلاحدید اوست که مجوز ملاقات با معاون دهدار را صادر می‌کند. اما دیدار با این مسئول مرحله‌ی اول دور تسلسلی است که تا مدت‌ها ممکن است ادامه پیدا کند و شاید به نتیجه‌ی مطلوب نرسد. بوروکراسی لنجان دستمایه‌ی طنزپردازی برخی شخصیت‌ها، از جمله پریوش می‌شود و روایت‌های نزدیک به ذهن او را از کنایه‌های طنازانه پر می‌کند.

اما مسیری که برای رسیدن به مجوز بوم‌گردی و برپایی اقامتگاه طی می‌شود، شناختی عمیق‌تر از گذشته‌ی دو شخصیت اصلی و نیز آدم‌های تأثیرگذار لنجان را رقم می‌زند. طی داستان، زندگی بهمن از دوره‌ی کودکی تاکنون واکاوی می‌شود. او زیر سایه‌ی سنگین لقب پدر به‌عنوان خان و اقتدار مادر که بر حفظ اصالت خانی تأکید داشته بزرگ شده است. پریوش نیز در خانواده‌ای کرمانی به دنیا آمده و گرایش‌های چپی‌اش او را از پایبندی به سنت‌های بومی دور نگه داشته است. او همپای بهمن سرمایه برای ساختن اقامتگاه فراهم کرده و در موضوعات مالی سهم مساوی با همسرش دارد. اهالی لنجان نیز با اختلافات دیرینه و خلقیات خاص‌شان در روند تصمیم‌گیری‌های این زوج تداخل ایجاد می‌کنند؛ خان‌زاده‌هایی که خود را متولی میراث فرهنگی این روستا می‌دانند، دهداری که در جزئی‌ترین مسائل مردم دخالت می‌کند، ساکنان ده که هریک به‌گونه‌ای خود را در تمامی دارایی‌های محل زندگی‌شان سهیم می‌دانند. هرکدام از این گروه‌ها ماجراهایی می‌آفرینند و شخصیت‌های داستان را به نوعی با خود مواجه می‌کنند.

در رمان «بی‌پایانی» اقلیم به منزله‌ی جهانی عمل می‌کند که قواعد و آداب ویژه‌ی خود را دارد و برای بقا در آن باید این ملاحظات را موبه‌مو در نظر داشت و از آن‌ها تخطی نکرد. حوادث همه حول همین موضوع شکل می‌گیرند و شخصیت‌ها نیز بر همین اساس ارزیابی می‌شوند. دنیایی که اتفاقات رمان را شکل می‌دهد، پیچ در پیچ است و ورود به هر بخشی از آن همچون آغاز مبارزه‌ای تازه تمهیدات خاص خود را می‌طلبد. در سفری که قهرمانان «‌بی‌پایانی» پیش می‌گیرند، همواره رخدادی غافلگیرانه در کمین نشسته که قضاوت و تحلیل مخاطب را به چالش فرا می‌خواند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...