125 سال از انتشار «درآکولا» می‌گذرد | سازندگی


«دراکولا» [Dracula] رمان ترسناکی به ‌سبک گوتیک است که برام استوکر [Bram Stoker] در سال 1897 به‌رشته‌ تحریر درآورده. شهرتِ این کتاب به ‌دلیل معرفی شخصیت خون‌آشام کُنت دراکولا است. رمان روایت‌گر ماجرای دراکولا است که می‌خواهد از ترانسیلوانیا به انگلیس برود؛ بنابراین باید خون تازه‌ای پیدا کند و نفرین ارواح سرگردان را بگسترد و هم‌چنین نبردی که بین دراکولا و گروهی از مردان و زنان به‌رهبری پروفسور آبراهام‌ ون‌هلسینگ رخ ‌می‌دهد.

دراکولا» [Dracula] برام استوکر [Bram Stoker]

رمان «دراکولا» را می‌توان در ژانرهای مختلفی نظیر ادبیات خون‌آشام، داستان ترسناک، رمان گوتیک و ادبیات تهاجم جای ‌داد. رمان به موضوعاتی نظیر نقش زنان در فرهنگ دوره‌ ویکتوریا، آداب ‌و ‌رسوم جنسی، مهاجرت، استعمار و پسااستعمار اشاره ‌می‌کند. استوکر را نمی‌توان خالق خون‌آشام دانست، اما می‌توان گفت شکل مدرن و امروزی خون‌آشام را او ابداع کرده ‌است. بیش از پنجاه اقتباس از این رمان در قالب فیلم، تئاتر، موسیقی، و آثار تلویزیونی صورت گرفته و به بیش از پنجاه زبان دنیا ترجمه و به یکی از پرفروش‌ترین آثار ادبی تاریخ تبدیل شده است. این رمان از سال 1318 تا به امروز، بارها به فارسی ترجمه شده، و طی یک سال اخیر نیز دو ترجمه از آن به فارسی منتشر شده: ترجمه محمود گودرزی در نشر برج و ترجمه مهرداد وثوقی در نشر ققنوس. آنچه می‌خوانید ناگفته‌هایی از دیکر استوکر نوه‌ ارشد برادر برام ‌استوکر و مسئول امور مربوط به املاک و مستغلات به‌جامانده از اوست، درباره سیرِ تاریخیِ خلقِ «دراکولا» از آغاز تا انتشار آن در طول این 125 سال.


درتابستان 1890 برام‌ استوکرِ چهل‌وپنج‌ساله واردِ کتابخانه‌ای در ویتبیِ انگلستان شد که در آن عضویت داشت. کتاب خاصی را درخواست ‌کرد به ‌نام «حکایت‌های پادشاهی والاچیا و مولداویا» نوشته‌ ویلیام‌ویلکینسون. از آن کتاب‌هایی نبود که بتوان فورا آن را در قفسه‌ها پیدا کرد یا به‌طور معمول در دسترس عوام باشد. حتی در کتابخانه هم نشانی از وجود این کتاب نایاب نبود. فقط کسانی می‌توانستند به کتاب دسترسی داشته باشند که درخواست داده ‎‌بودند. مراجعان باید تحت ‌نظارت کتابداران از کتاب استفاده می‌کردند و به‌ محض‌ اینکه کارشان تمام شد آن را سر جایش برمی‌گرداندند. استوکر بعد از دریافت کتاب آن را از ابتدا تا انتها نخواند یا جسته‌و‌گریخته نگاهی به آن نیانداخت، بلکه مستقیما سراغ صفحه‌ خاصی رفت و در دفترچه‌اش چیزهایی را یادداشت کرد، بعد هم کتاب قطور را به کتابدار تحویل داد.

بعد از آن استوکر به موزه‌ ویتبی رفت. نگاهی به مجموعه‌ای از نقشه‌ها انداخت و مسیری را که از قلبِ لندن آغاز می‌شد و به جایی نزدیک قله‌ یک کوه در قلب رمانی بکر و دست‌نخورده می‌رسید مشخص‌کرد، به‌این‌ترتیب مختصاتی که قبلا در دفترش نوشته بود تایید شد.

از موزه به سمت بندرگاه ویتبی رفت تا با تعدادی از اعضای گارد ساحلی سلطنتی صحبت‌کند. آن‌ها اطلاعات زیادی از کشتی‌های بادبانی در اختیارش قرار دادند. کشتی ‌دیمیتری چند سال پیش‌ از آن در منطقه‌ حفاظت‌شده‌ ساحل به گل‌ نشسته بود. تنها تعداد اندکی از خدمه‌اش زنده مانده ‌بودند. دیمیتری که در وارنا، بندری در شرق اروپا، ساخته شده بود محموله‌ای اسرارآمیز را حمل می‌کرد: جعبه‌هایی از خاک. امدادرسانان می‌گفتند که هنگام بررسی کشتی آسیب‌دیده سگی بزرگ و سیاه شبیه هیولای بارگست در افسانه‌ یورکشایر را به‌چشم خود دیده‌اند که از لاشه‌ کشتی فرار کرد و از صدونود‌ونُه پله‌ ساحل ماسه‌ای به بالا دوید و وارد حیاط کلیسای سنت‌ماری شد.

استوکر سرش را بالا ‌گرفت و به کلیسا و صومعه‌ ویتبی که در سمت دیگر آن روی صخره‌ها نمایان بود نگاه کرد. در ذهنش سرسرایی تاریک را در بالای برج مرکزی کلیسا تصور کرد.

دفترچه‌اش را باز کرد و سراغ مطالبی رفت که در کتابخانه در آن یادداشت کرده ‌بود: ولادسوم (دراکولا)؛ دراکولا در زبان والاچیایی به‌معنی شیطان است. اهالی والاچیا عادت کرده بودند که این لقب را به کسانی که به‌طریقی خودشان را سر زبان‌ها می‌انداختند نسبت دهند، خواه به‌واسطه‌ شجاعت، اقدامات بی‌رحمانه‌ یا دغل‌بازی.

چهار ماه پیشتر، سر میز شام در یک غرفه‌ فروش استیک در تماشاخانه‌ لایسیوم لندن یکی از دوستان استوکر به‌نام آرمینیوس‌ وامبری از کتابی برایش گفت که باید در جست‌وجویش باشد. به او گفت که باید به کتابخانه‌ای در ویتبی برود. واپسین قطعاتِ یک پازلِ ده‌ها‌ساله، یک قصه، به آهستگی شکل ‌می‌گرفت. در صفحه‌ دیگری از یادداشت‌هایش نام کُنت ومپایر را خط زد و نام کُنت دراکولا را به‌جایش نوشته ‌بود. در آن زمان این اسم در نظر برام استوکر مناسب‌تر می‌نمود.

برای طرفداران رمان «دراکولا» اطلاعات بالا رنگ‌وبویی آشنا دارد. همه‌ ما نامش را می‌دانیم. حیاط کلیسا، صومعه، سگ، کشتی و... البته نام کشتی در کتاب کشتی دیمیتر بود، اما در واقعیت نام این کشتی دیمیتری بوده ‌است، رمان نیز براساس یک «زندگی واقعی» نوشته‌ شده است. برام استوکر جایی مبهم و نامشخص میان واقعیت و خیال یافته است و همین امر بود که لبخند را به لب‌های این نویسنده‌ ایرلندی می‌نشاند.

زمانی که برام ‌استوکر رمان نمادینش را نوشت، پیش‌گفتار اصلی که در نسخه‌ ایسلندی کتاب منتشر شده بود نقل‌قولی از او را دربرداشت: «یقینِ قلبی دارم هر واقعه‌ای که اینجا تشریح شده، واقعا اتفاق افتاده، گرچه شاید در نظرِ نخست ناباوارنه و دور از واقعیت به نظر برسد. باز هم یقین دارم این وقایع همیشه تا حدی ناباورانه باقی می‌مانند.»

درآکولا

استوکر اصرار داشت که بسیاری از شخصیت‌های این رمان واقعی هستند: «همه کسانی که خواسته یا ناخواسته نقشی در این ماجرای معروف داشته‌اند، شهره و مورد احترام همگان‌اند. جاناتان هارکر و همسرش که بانوی متشخصی است و همچنین دکتر سیوُرد سال‌ها است که از دوستانم هستند... من کاملا مطمئنم که آن‌ها فقط حقیقت را به‌ زبان می‌آورند.»
برام‌ استوکر رمان «دراکولا» را یک داستان تخیلی نمی‌دانست، بلکه هدف او از نوشتن این رمان تحذیر از اهریمنی واقعی و کابوسی واقعیت‌یافته از دوران کودکی بود.

ویراستار انتشارات آرشیبالد، اتوکیلمن، از تاثیر انتشار چنین رمانی در قالب داستان واقعی نگران بود؛ بنابراین نسخه‌ دست‌نویس آن را تنها با یک کلمه پس‌ زد: «نه!» او معتقد بود که لندن هنوز درگیرِ جنایاتِ صورت‌‌گرفته در محله‌ وایتچپل است و با درنظرگرفتن اینکه قاتل هنوز پیدا نشده، انتشارِ چنین داستانی در سطح جامعه وحشت ایجاد می‌کند. درنتیجه تغییراتی در داستان باید اعمال شود. عناصر مبتنی بر حقیقت باید حذف شوند و رمان در قالب داستان تخیلی منتشر شود.

درنهایت زمانی ‌که رمان در ماه مِه سال 1897 منتشر شد صدویک صفحه‌ نخست آن حذف ‌شده ‌بود. تغییرات زیادی در متن کتاب صورت‌ گرفته و بخش پایانی آن کوتاه‌تر شد‌ه ‌بود. سرنوشتِ دراکولا و قلعه‌اش را تغییر داده ‌بودند و هزاران کلمه ناپدید‌ شده ‌بودند. پیام مختصر برام استوکر که قبلا واضح و روشن بود در میان سطرهای باقی‌مانده مبهم و نامشخص شد.

در دهه‌ هشتاد میلادی نسخه‌ اصلی و دست‌نویس «دراکولا» در انبار غله‌ای در منطقه‌ای روستایی در شمال غربی پنسیلوانیا پیدا شد. اینکه چگونه از آن‌سوی آتلانتیک به آن‌جا آمده‌ را کسی نمی‌دانست. این نسخه‌ دست‌نویس که اکنون در مالکیتِ یکی از شرکای مایکروسافت، پائول‌ آلن، است از صفحه‌ی صد‌و‌دو آغاز می‌شود. سفر جاناتان ‌هارکر که پیشتر آغاز کتاب در نظر گرفته‌ می‌شد، درواقع اواسط آن است.
پرسشی که اینجا پیش می‌آید این است که در صدویک صفحه‌ آغازین کتاب چه بود؟ چه‌چیز تا آن‌حد ترسناک و واقعی بود که نمی‌شد چاپش کرد؟

برام‌ استوکر خرده‌‌سرنخ‌هایی به‌جا گذاشته ‌است. کافی است بدانیم کجا دنبالشان بگردیم. برخی از این سرنخ‌ها در چاپ اول که اخیرا از نسخه‌ ایسلندی با نام «قدرت تاریکی» ترجمه شده وجود‌ دارند. در این نسخه نه‌تنها پیش‌گفتار اصلی استوکر دست‌ نخورده است، بلکه بخش‌هایی از داستان اصلی هم از دسترس ناشر انگلیسی دور مانده‌. نکاتی که می‌توان از داستان کوتاه مهمان دراکولا دریافت، امروزه بخش‌هایی از رمان اصلی در نظر گرفته‌ می‌شوند. علاوه ‌بر ‌آن یادداشت‌ها، دفترچه‌ استوکر و چاپ‌های اول دیگر کتاب در اقصی‌نقاط دنیا هم هستند. به‌هرحال تا زمانی که ندانیم آن صدویک صفحه کجا است، نمی‌توانیم داستان برام استوکر را به‌صورت یک کُل منسجم بازگو‌ کنیم. شاید شبیه خون‌آشامِ معروفش که هرگز نمی‌میرد، جایی به خواب ‌رفته و منتظر است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...