سفرنامه زائر سرزمین خدا | الف


کتاب «با عزیز جان در عزیزیه» سفرنامه فرخنده آقایی است به سرزمین خانه خدا و با توجه به روایت گزارش گونه‌ای که توسط نویسنده مورد استفاده قرارگرفته است؛ اگرچه گاه به زبان رمان نزدیک می‌شود اما نه رمانی داستانگو، بلکه سفرنامه‌ای رئال است که محور اصلی ماجراهای آن را اجرای مناسک حج تتمع تشکیل می‌دهد. برخلاف روایت‌های داستانگو، به جای آنکه رخداد‌ها و یا تضاد و تقابل‌های داستانی، ماجرای این کتاب را پش ببرد، این ترتیب مناسک حج تمتع است که خط حرکت آن را تعیین می‌کند.

با عزیز جان در عزیزیه فرخنده آقایی

این سفر در هواپیمای خط عربستان سعودی در مهرآباد تهران شروع می‌شود و با یک فلاش بک از پرواز، به مراسم وداع خانواده‌ها با حاجیان بازمی‌گردد. بدین وسیله راوی و «عزیز جان» که در واقع شخصیت‌های اصلی هستند به خواننده معرفی می‌شوند و در ادامه نیز خانمی به نام مدبری به جمع شخصیت‌های اصلی اضافه می‌شود که در ادامه سفر بخشی از بار ماجرا را بردوش می‌کشد. بعد از آن داستان به صورت کاملا خطی و با توجه به تقدم و تاخر مناسک حج به پیش می‌رود. بالاخره این سفر طولانی در جده و در هواپیمای ایران ایر که عازم تهران است خاتمه می‌یابد.

نوشتن سفرنامه حج، توسط نویسندگان ایرانی از سابقه‌ای بسیار طولانی برخوردار است؛ از خسی در میقات جلال آل احمد گرفته تا نمونه‌هایی که توسط نویسندگان کمتر شناخته شده نوشته شده است. اما آنچه سفرنامه ی فرخنده آقائی را متفاوت می‌کند؛ رویکرد او به عنوان داستان نویسی دقیق، در روایت جزئیاتی است که در طول مراسم حج اتفاق می‌افتد، اما از دید بسیاری شاید چندان جدی جلوه نکند. فرخنده آقای همانند اغلب آثاری که در این طیف قرار می‌گیرد نخواسته با تاکید روی جنبه‌های روحانی این سفر کیفیت تبلیغی بدان ببخشد؛ بلکه کوشیده روایتی ملموس از آن را با توجه به دغدغه‌ها و خواست‌های مسافران خدا ارائه کند.

فرخنده آقایی از شخصیت‌هایی واقعی برای این اثر استفاده کرده و در عین روایت اجرای مراسم و مناسک حج توسط آنها، روی روابط میان خودشان نیز تمرکزی ویژه داشته است. از این رو در خلال انجام حج، بخش‌هایی جذاب را به تعامل و تقابل مادربزرگ‌ها و رابطه میان آنها اختصاص داده است. سراسر این سفر شاهد بگو و مگوها پیرزنان کاروان تهرانی‌ها هستیم، جر و بحث‌هایی که از زبان راوی روایت شده اند،جذاب از کار در آمده اند و نه تنها خسته کننده نیستند بلکه لحظات مفرحی برای خواننده رقم می‌زنند: «بیایید اتاق پیرزن‌ها ببینید چه خبر است. وقتی وارد اتاق شدم، پرتقال‌های ناهار و شام که این چند روز جمع شده بودند وسط اتاق از این طرف به آن طرف در حرکت بودند. چهار هم اتاقی هر کدام روی تختشان نشسته بودند و پرتقال‌ها را به طرف هم پرت می‌کردند. خانم مدبری با عصایش پرتقال‌ها را به طرف دیگران می‌فرستاد و آنها با پایشان پس می‌فرستادند.... خانم صراف می‌گفت: شما هم بیایید داریم برای سنگ زدن به شیطان تمرین می‌کنیم.» (صفحه 82- 83)

استفاده از زاویه دید اول شخص و زبان گزارشی برای روایت این سفرنامه و توصیف‌های دقیق و جزئی نگرانه ، به گونه‌ای است که گویی با دوربینی به ثبت و ضبط ماجرا پرداخته است. آدمها، مکان ها، غذاها و حتی ملخی که در صحرای عرفات روی لباس سفید راوی نشسته و شاخکهایش را می‌جنباند چنان زنده تصویر شده اند که گویی خواننده خود در این موقعیت‌ها حضور یافته و از نزدیک شاهد ماجراها بوده است.

فرخنده آقائی به مدد دیالوگهای خوبی که نوشته و نیز با بهره گیری از توصیفهای زنده اش، تصویری ملموس از شخصیت‌ها ارائه کرده است. نویسنده با توفیق در شخصیت پردازی گاهی تنها با یک دیالوگ حس و حال فضا و شخصیت را به خوبی انتقال داده است. از نکات قابل اشاره در این اثر استفاده فرخنده آقائی از دیالوگ‌هایی است که گوینده‌ی آنها ناشناخته و نامعلوم است،اما این دیالوگ‌ها کاملا کارکرد داستانی دارند و نمی‌توان آنها را حذف کرد، چرا که نویسنده برای ساخت فضا و یا پیشبرد داستان به آنها نیازمند بوده و البته به شکل موفقیت آمیزی نیز از آنها استفاده کرده است. بنابراین ندانستن اینکه گوینده این دیالوگ‌ها چه کسی ست، ضربه‌ای به داستان نمی‌زند و در واقع قرار است این حس به خواننده منتقل شود که گوینده آنها هر کسی می‌تواند باشد و نقش و تاثیر دیالوگ حائز اهمیت است و نه صرفا گوینده اش.

باید اعتراف کرد که ایجاد کشش و همراه کردن مخاطب در سفرنامه‌هایی همانند «با عزیز جان در عزیزیه» با توجه به ساختار بدون فراز و نشیبی که دارند کاری است دشوار، اما فرخنده آقایی به عنوان نویسنده‌ای صاحب تجربه که آثاری ستایش شده در کارنامه داستان نویسی خود دارد؛ توانسته با استفاده از تمهیداتی دیگر مخاطب را مجذوب این روایت کرده و با خود همراه کند. مخاطب «با عزیز جان در عزیزیه» این کتاب را نه برای درک سرانجام و سرنوشت شخصیت‌ها که برای درک لذت سفری که شخصیت اصلی در آن حضور داشته دنبال می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...