دیوارهای کهنه شکافد تا بر هر پیِ شکسته برآید عمارتی* | الف


روزگاری بود که نشان ادبیات آشپزخانه­­‌ای بر مجموعه داستان­های نویسندگان زن سنجاق می­‌شد. داستان­های شبیه به هم با ساختار مشخصی که دائم مکرر می­‌شدند. اما چندی‌ست نویسنده­‌های جوان با ایده­­های نو این روند را از تکرار رهایی بخشیده و هوایی تازه را وارد فضای داستان نویسی کرده‌اند.

سپيده سياوشی  عمارت نیمه شب

سپيده سياوشی هم یکی از همین نویسندگان به شمار می‌آید. متولد 1365، كارشناس مديريت از دانشگاه شهيد بهشتی، و كارشناس ارشد زبان‌شناسی از دانشگاه علامه‌طباطبايی است. تك داستان‌هايش جزو برندگان دورۀ‌ اول جايزه ادبی ايران، و جزو برگزيدگان سه دوره جايزه ادبی صادق هدايت بوده‌اند. آخرین بار در سال 1390مجموعه داستان اولش «فارسی بخند» توانست جایزۀ مجموعه داستان اول بنیاد هوشنگ گلشیری را از آن خود کند. این نویسندۀ حالا دومین مجموعه داستان خود را بعد از 5 سال به چاپ رسانده است. داستانهایی که به گفته خود او مجموعه طی سال­های مختلف نوشته شده­ اند.

فارغ از اینکه کلیت مجموعه «عمارت نیمه شب»، موفق تر از «فارسی بخند» هست یانه (چون این نکته به پارامترهای مختلفی بستگی دارد)، تازه ترین اثر سپیده سیاوشی در مجموع سیمای نویسنده ای باتجربه تر را به نمایش گذارده است. «عمارت نیمه شب» از 10 داستان کوتاه تشکیل شده که راوی اغلب آنها زنی است از نسل دهۀ شصتی‌ها، نسلی که حالا دیگر در مرز سی سالگی ایستاده است .آنچه داستان­های این مجموعه را جاندار می­‌کند جدا از فرم گزارشگرانه و بی­طرف، محتوای آن است که بر ستون­های محکمی از جنس زن و رابطه و اخلاق ایستاده است. یکی از نشانه تبحر بیشتر سپیده سیاوشی در همین نکته خودنمایی می‌کند، او به خوبی از ظرفیت های روایی در داستان کوتاه و همچنین ظرفت های فرمی برای اینکه فاصله خواننده را با داستان کم و زیاد کند بهره گرفته است.

راویانِ این مجموعه داستان اغلب از پس یک فاجعه می­‌آیند و ما روایات درخشانی داریم از زنی که برادرش خودکشی کرده، مادری که با نوزادش بیگانه­ است، مردمانی در آستانۀ جدایی و نسلی که آثار جنگ را بر روان خود تا دهه 90 می­‌کشند. اغلب راویان این مجموعه داستان از فضاهای ذهنی و روایات ذهنی مرسوم بیرون آمده و وارد گزارشات واقعی و عینی می­‌شوند و نوشتار در این مجموعه دیگر تقابلی بین بیداری و رویا نیست.

«عمارت نيمه‌شب» چراغی‌ست در دالان روابط انسان جامعۀ امروز ما. داستان دوم اين مجموعه روايت بيگانگی رابطۀ مادر و نوزاد است. شخصيت‌پردازی قوی در كنار پيرنگی بی‌واقعه تمام توجه ما را به حس و حال زنِ داستان معطوف می‌كند. شخصيت‌های داستان در کنار یکدیگر اهمیت رابطه‌های انسانی و احساساتی را که می‌توانند نسبت به هم داشته باشند، پر رنگ می‌كند. داستان، روايت مادری است كه نمی‌داند چطور دوست بدارد و چطور از خودش احساسات نشان بدهد. تنهای تنهاست، در خودش فرو رفته ‌و به کسی توان دسترسی ندارد.

آنچه در ديگر داستان‌های اين مجموعه برجسته شده روابط درون خانواده است. خانواده‌ای كه از هم پاشيده يا رو به پايان است. با اشاره به دیالوگ طلايی فيلم «جدايی نادر از سيمين» که یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است، داستان‌های سياوشی پر است از «پايان»هايی كه حتي با اتمام، «تلخ»ی‌شان از سينۀ شخصيت‌هايش جدا نمی‌شود و اين «تلخی بی‌پايان» مُهری‌ست كه با سرشت انسان‌هايش آميخته است.

سیاوشی پیچیدگی­های روابط را روایت می­کند و در این روایت با مخاطبش بازی نمی­کند. خبری از تعلیقهای مصنوعی نیست. این مجموعه تلاشی است بر روایتی سرد و صادقانه­ از برش­هایی از زندگیهایی که اطرافمان اتفاق می­افتند. شخصیت­هایی را می­بینم که نه زیر بار رابطه می­روند و نه تاب تحمل تنهایی را دارند. حال انسان امروز که روابط خارج از عرف هم تسکینش نمی­دهد و استیصالی دارد و به ­آن خو گرفته­ است.

­ آنچه این داستان­ها را خواندنی می­‌کند نگاه انسانی و دور از قضاوت نویسنده به روابط است. روایاتی از جنس ده فرمان سینمای کیشلوفسکی با همان فضای خاکستری و عاری از هر سیاهی و سپیدی مطلق.

سیاوشی می­توانست با تغییراتی در ترکیب داستان های این مجموعه، کتاب یک دست تری را با داستانهای کمتر اما درخشان را پیش روی خواننده بگذارد. اما ترجیح داده عمارت نیمه شب بازتاب دهنده فعالیت های داستان نویسی او در این سالها باشد، ترکیبی از چند داستان بسیار خوب با دو سه داستان متوسط و یکی دو داستان تجربی که نویسنده کوشیده ایده نوشتن داستانهایی با حداقل اتفاقهای دراماتیک را در آنها به اجرا در بیاورد و همانطور که قابل پیش بینی است تجربه هایی از این دست همانگونه که می‌تواند برای برخی دلنشین باشد، برای گروهی دیگر فاقد چنین جذابیت هایی است. هر چه هست سپیده سیاوشی در این کتاب با این ده داستان عمارتی را بنا نهاده که میهمان شدن در آن تجربه ای لذت بخش و به یادماندنی است.

*از شعر دیوارها: احمد شاملو

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...