فاطمه‌سادات عبادی | هنرآنلاین


لیلا صادقی، شاعر، نویسنده، زبان‌شناس، مترجم و پژوهشگر ادبی است. پایان‌نامه دکتری‌ را با تمرکز بر شعرشناسی شناختی در سال ۱۳۹۴ در دانشگاه تهران دفاع کرد و کتاب‌های متعددی در حوزه داستان، شعر و‌ نقد ادبی تالیف و ترجمه کرده است. «ضمیر چهارم‌ شخص مفرد» رمان، «وقتم کن که بگذرم» مجموعه داستان، «اگه اون لیلاست، پس من کی‌ام؟!» مجموعه داستان، گردآوری و ترجمه «وهم بزرگ: من زیر نظرم!» اثر مارک استانلی بوبین، «گریز از مرکز» شعر-داستان، «از غلط‌های نحوی معذورم» شعر-داستان، «پریدن به روایت رنگ» رمان، «داستان‌هایی برعکس»، ابر-رمان، «نشانه‌شناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر: بررسی و نقد آثار ابراهیم گلستان و جلال آل احمد»، «کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه ایرانی معاصر»، «نشانه‌شناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر: بررسی و نقد آثار صادق چوبک و سیمین دانشور» و ترجمه «استعاره و مجاز با رویکردی شناختی» و «درآمدی بر شعرشناسی شناختی» اثر پیتر استاکول از جمله آثار منتشر شده او محسوب می‌شوند. به‌بهانه انتشار مجموعه سه جلدی «نقد ادبی با رویکرد شناختی» از سوی نشر لوگوس با صادقی گفت‌وگویی داشتیم که بازتاب آن را می‌خوانید.

لیلا صادقی، نقد ادبی با رویکرد شناختی

خانم صادقی درباره هدف و رویکردتان از پژوهش و نگارش مجموعه سه جلدی «نقد ادبی با رویکرد شناختی» بگویید؟

این مجموعه حاصل تجربیاتی است که از سال ۱۳۸۷ با شناخت بیشتر در باب شعرشناسی شناختی آغاز شد. این رشته در جهان بسیار تازه است و محققان مختلفی در کشورهای مختلف با انتشار کتاب‌ها و مقالات ادبی-شناختی و تحقیقات گروهی بینارشته‌ای در صدد گسترش آن هستند. نگارش این کتاب سه جلدی را به‌صورت جدی پس از شرکت در دومین همایش «شعرشناسی شناختی» در اوزنوبروک آغاز کردم که حدود ۱۰ سال طول کشید و از آنجایی که بیشتر مباحث را می‌بایست با مطالعات شخصی می‌آموختم و به مرحله فهم درونی می‌رساندم، بسیاری از مقالاتی که در طی این سال‌ها قلم زدم، در این کتاب به صورتی پخته‌تر برای بخش‌های تحلیلی مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

به‌نظرم باید نگارش چنین آثاری به‌صورت گروهی انجام شود و نه به‌شکل فردی، چراکه ماهیت این رشته استفاده از تجربیات رشته‌های متفاوت براساس دستاوردهای شناختی است. اما به آن دلیل که در ایران یافتن کسانی که همزمان بر ادبیات و در عین حال زبان‌شناسی شناختی مسلط باشد، کار چندان ساده‌ای نیست، به‌اجبار تلاش کردم جای خالی چنین اثری را به تنهایی پر کنم و امیدوارم کم و کاستی‌های آن را محققان نسل‌های آینده از میان بردارند. در کشورهای دیگر، به‌صورت معمول چنین کتاب‌هایی به‌صورت مجموعه مقالات منتشر می‌شود و بسط مفاهیم مختلف این رشته به‌قلم محققان مربوط به هر بخش اتفاق می‌افتد، چراکه این رشته همچون اقیانوسی است که هر محققی در یکی از بخش‌های آن صاحب‌نظر است.

در ایران نیز محققانی بودند که می‌توانستم آن‌ها را به همکاری دعوت کنم، گرچه یافتن کسانی که به یک اندازه بر ادبیات و زبان‌شناسی شناختی مسلط باشند، محال بود. از سوی دیگر، محققانی در حوزه شناختی بودند که گاهی به‌صورت مکانیکی به ادبیات سرکی می‌کشیدند، بی‌آنکه آگاهی کافی از ادبیات معاصر ایران را داشته باشند و این خود به تقلید از مقالات غربی می‌انجامید که نمی‌خواستم این چنین بشود. محققانی هم بودند که با مخفی کردن پیشینه تحقیق هر مقاله‌شان وانمود می‌کردند سراغ موضوع بکری رفته‌اند و با عدم ارجاع درست، به نوشته خود تاریخ مصرف می‌دادند، به این معنی که گذشت زمان اثر آن‌ها را از اعتبار می‌انداخت که این نیز از هدفم برای نگارش کتاب به دور بود، به همین دلیل تصمیم گرفتم خود به‌تنهایی به تالیف این کتاب بپردازم، گرچه ورود به زیرقلمروهای متفاوت شناختی زمان زیادی را به خود اختصاص داد.

در نهایت، سعی کردم این مجموعه را براساس اشتراکات شناختی انسان‌ها و نیز اصول دریافتی مشترک میان تمامی نوع بشر تقسیم‌بندی کنم و همان‌گونه که در روان‌شناسی در باب هر اصل مبحث جدیدی باز می‌شود، برای کاربرد هر بخش در ادبیات، فصل جدیدی باز کردم و با مثال‌های بومی تلاش کردم به‌درک مخاطب ایرانی کمک کنم. از سوی دیگر، سعی کردم کتاب نیمه تخصصی باشد و برای مخاطب غیرمتخصص ولی علاقه‌مند نیز قابل استفاده باشد، چراکه هدفم این بود که کارکرد بینش و ابزارهای شناختی در ادبیات را به جامعه معرفی کنم. خوشبختانه امروز نسبت به آن زمان که نگارش کتاب را آغاز کردم، در حیطه دانشگاهی استقبال زیادی از کاربرد علوم شناختی در هنر شده است و تعداد افرادی که در این زمینه فعالیت می‌کنند، رو به گسترش است، به شکلی که غالبا اهالی ادبیات با آشنایی بیشتر با علوم شناختی به این رشته روی می‌آورند و نه زبان‌شناسان شناختی.

در نتیجه، برای کابردی بودن مباحث مطرح شده، می‌بایست به‌صورت جامع ابزارهای شناختی را برای نقد ادبی ارائه می‌دادم تا اهالی ادبیات با زبانی روشن بیشتر با آن آشنا شوند، ابزارهایی که به‌نوعی ریشه در محیط انسان، بدن انسان و چگونگی ارتباط انسان با جهان اطراف دارند و به ساخت زبان و تفکر انسان منتج می‌شوند. این‌ ابزارها در نقد ادبی مورد استفاده قرار می‌گیرند چرا که آثار ادبی و آثار هنری چیزی نیستند جز محصول فکر و فرایندهای ذهنی انسان که در محیط شکل گرفته‌اند. جهان متن به‌عبارتی با تجربه کردن بدن در محیط اطراف شکل می‌گیرد و بازآفرینی آن چیزی است که انسان از پیرامون فهمیده است. به‌خاطر همین در این رویکرد، تاکید بر این است از همان ابزارها برای نقد ادبی استفاده شود که انسان تکامل پیدا کرده و فهمش به شکل امروزی رسیده و قادر به ارتباط برقرار کردن با پدیده‌های اطراف خودش است. این رویکرد با فلسفه، علوم اجتماعی، زبان‌شناسی و عصب‌شناسی در ارتباط است و رویکردی بینارشته‌ای دارد. دنیای امروز هم دنیای بینارشته‌ای است و علوم و رشته‌های متفاوتی با همدیگر معمولا پیوند می‌خورند تا این که بتوانند کاری را ارائه بدهند و تحقیق شکل بگیرد.

شما در جلد اول مجموعه «نقد ادبی با رویکرد شناختی» با زیرعنوان مبانی نظری، به مقدماتی در باب چیستی شعرشناسی شناختی و چگونگی ارتباط مغز انسان و ادبیات پرداخته‌اید. درباره این مبحث توضیح دهید؟

در این جلد گفته‌ام به چه صورت است که انسان در سرشت خود روایت‌پرداز است و به این تفاوت پرداخته‌ام که فرق انسان با دیگر موجودات در ماهیت قصه‌پرداز اوست. یعنی وقتی انسان تکامل پیدا می‌کند، از زندگی بدوی خودش فاصله می‌گیرد و قادر به‌ تفکر است و اساس تفکر، اندیشیدن به‌واسطه روایت است. خرده‌روایت‌هایی که پشت سرهم می‌آیند، تصویرهای بزرگ‌تری می‌سازند و فکر کردن را برای انسان مهیا می‌کنند، همان قصه‌های ابتدایی هستند که انسان در تجربه‌های اولش به‌صورت دیوار نوشته و غار نوشته ثبت می‌کند تا برسد به داستان امروزی قرن ۲۰ و ۲۱ که قصه براساس نوع نظام اجتماعی و بینش انسان، تعریف ویژه‌ای به خود اختصاص داده است. در این جلد به اختصار نشان دادم که به چه شکل انسان در سرشت خودش روایت‌پرداز است و تفاوت روایت امروزی با آن روایت ابتدایی که انسان اولیه با آن مواجه بوده چیست. برای این که مخاطب کارکرد این رویکرد را بداند، پیش از مطرح کردن ابزارها و اصول شناختی، چند مقاله با منظور نشان دادن چگونگی تحلیل ادبی در رویکرد شناختی در این جلد آمده است.

در جلد دوم با زیرعنوان همگانی‌های شناختی، براساس عوامل متفاوتی که بر محدود کردن مفهوم‌سازی انسان تاثیر می‌گذارند، ابزارهایی برای نقد ادبی ارائه شده و از خلال آن‌ها به بررسی آثار ادبی مختلفی پرداختید. چه شد در جلد دوم سراغ همگانی‌های که در این رشته مطرح می‌شود رفتید؟

در این جلد، سراغ همگانی‌ها یا اشتراکات شناختی رفتم که می‌توانند به‌زعم من در نقد ادبی نیز کارکرد داشته باشند، چرا که ادبیات چیزی جدای از وجود انسان نیست، پس قواعدش نیز باید از وجود انسان بیرون کشیده شود. این اشتراکات عبارتند از محیط مشترک، بدن مشترک، تجربه مشترک و چیزهایی که اساس وجود انسان را شکل می‌دهند. این‌ها باعث می‌شوند ابزارهایی برای ارزیابی ادبیات و هنر شکل بگیرد، چرا که این اشتراکات تعامل انسان را با جهان مهیا می‌کنند. این‌که بدن انسان چه شکلی باشد، یا سر یا چشمش کجای بدنش باشند، بر فهم انسان از جهان تاثیر می‌گذارد و داستان، نمایشنامه، شعر یا فیلم و هر قطعه هنری بدنش را از بدن انسان می‌گیرد.

سر داستان، پایان داستان، کمر یا میانه داستان، اهمیت آغاز داستان به‌عنوان سر داستان و اهمیت پایان داستان به‌عنوان بخشی از وجود انسان که حرکت او را میسر می‌کنند و بسیاری از بحث‌هایی که انسان را به ادبیات گره می‌زنند، از جمله از بحث‌های مطرح شده در این جلد هستند و به همین خاطر در نقد ادبی با رویکرد شناختی پیوندی بین ادبیات و علم برقرار می‎شود و چگونگی کارکرد مغز انسان و تحلیل محیط پیرامون دستاویزی می‌شود برای کارکرد مغز انسان برای چگونگی درک متن. در این جلد به تحلیل اشعاری از احمد شاملو، فروغ فرخزاد، رضا براهنی، یدالله رویایی و داستان‌هایی از احمد حسن‌زاده، سمین دانشور، صادق هدایت و غیره پرداختم و سعی کرده‌ام هم به تحلیل شعر و هم به تحلیل داستان بپردازم که نشان دهم شعرشناسی شناختی به معنای تحلیل شعر نیست، بلکه به معنای بینش شناختی داشتن در متن ادبی است.

جلد سوم مجموعه «نقد ادبی با رویکرد شناختی» با زیرعنوان اصول دریافت نوشته شده است. شما معتقد هستید آنچه «دریافت» می‌کنیم، الزاما همان چیزی نیست که تجربه می‌کنیم و سازوکار «دریافت» که تجربه‌ انسان و شناخت را در او ممکن می‌کند، دارای ریشه‌های عصب‌شناختی است. درباره این اصول بگویید؟

این جلد را جداگانه به مفهوم «دریافت» اختصاص دادم، چون اصول دریافت خود بسیار مفصل بودند و می‌بایست در جلدی به تفصیل به آن‌ها می‌پرداختم. در این کتاب اصول مختلف دریافت را از جمله اصل نقش و زمینه، اصل شباهت و اصل انسداد را که ریشه در روان‌شناسی گشتالتی دارند، معرفی کرده‌ام و آثاری را بر مبنای آن‌ها مورد تحلیل قرار داده‌ام تا نشان ‌دهم چطور از این اصول و ابزار می‌شود استفاده کرد تا به ادبیات و هنر نگاه کرد. داستانی از گلی ترقی را تحلیل کرده‌ام، شعری از نیما یوشیج و نیز بسیاری از شعرهای دیداری از گذشته تا به امروز را مورد مطالعه قرار داده‌ام از جمله شعرهای افشین شاهرودی، مهرداد فلاح، محمد آزرم و بسیاری دیگر را تا نشان دهم براساس کارکرد مغز چگونه تصویر و کلام با یکدیگر ممکن است تلفیق شوند. هدفم از این همه تحلیل‌های نظری این بوده است که هم مخاطب را با نگاه و رویکردی جدید آشنا کنم و هم شیوه کارکرد این رویکرد را در آثار بومی نشان دهم، به این منظور که اگر مخاطبی به‌صورت کاربردی‌تر و تجربی‌تر با کتاب مواجه شد و خواست از آن استفاده کند صرفا نظریه و مسایل نظری را به‌صورت مکانیکی بر سر ادبیات نریزد و بتواند از این فراتر برود و به‌شکل عملی با توجه به هر اثری، بدن و اصول لازم را مورد استفاده برای تحلیل قرار بدهد.

سخن پایانی؟

در آخر امیدوارم که با ورود این کتاب، توانسته باشم قدمی کوچک برای منحرف نشدن شعرشناسی شناختی از راه اصلی‌اش فراهم کرده باشم، چرا که در همین بدو تولد این رویکرد، سوءتفاهم‌ها و سوءاستفاده‌های بسیاری را شاهد بوده‌ام، همان‌طور که در مورد مابقی نظریات و رویکردها به‌چشم می‌خورد و علت اصلی چنین وقایعی را ناکارآمدی قواعد فرهنگی و دانشگاهی حاکم بر جامعه خود می‌دانم که فساد در همه ابعادش رواج دارد، فسادی که ریشه در شاخصه‌های غیرفرهنگی و بعضا غیرحرفه‌ای دارد که قرار است فضای فرهنگی را بسازد، اما به‌نوعی آن را از پایه منهدم می‌کند. اما بر هیچ‌کس پوشیده نیست که کسان بسیاری در طی این سال‌ها سعی کرده‌اند دور از تقسیم‌بندی‌های رایج و پلکانی فقط به کاری بپردازند که به آن ایمان داشته‌اند و نتیجه چنین نگاهی هم چیزی نیست مگر تاثیرات اجتماعی غیرمستقیم که روزی به ثمر می‌رسند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...