آدمی تا کجا می‌تواند تغییر کند | الف


کمتر نویسنده‌ای این شانس را پیدا می‌کند که خالق اثری باشد که شخصیت اصلی آن پا از ساحت ادبیات فرانهاده و وارد حافظه جمعی مردم کشورش شود. چنان که به عنوان مصداقی دارای بار معنایی خاص که از یک نوع نگرش و طرز فکر در زندگی حکایت می‌کند، محسوب شود. ایوان گانچاروف نویسنده‌ای که در ایران و جهان با رمان «آبلوموف» معروف است از چنین شانسی برخوردار بوده است.

«داستان همیشگی» [An ordinary story]  ایوان گانچاروف گنچاروف

تا جایی که ایوان تورگنیف می‌گوید: «تا زمانی یک روس در دنیا باقی بماند، آبلوموف هم زنده خواهد ماند.» به این ترتیب آبلومفیسم اسطوره‌ای است که از دل ادبیات برخاسته از فرهنگ روسی به هر کسی که دچار رخوت و بی حالی روحی شود نسبت داده می‌شود.

گانچاروف کارنامه بلند و بالایی ندارد: سه رمان، یک سفرنامه آثار اصلی او را تشکیل می‌دهد که باید به آنها چند داستان کوتاه، نوشته‌های خاطره نگارانه و همچنین نقد ادبی نیز افزود. این کارنامه به ظاهر کوچک اما به واقع پروپیمان سه رمان زیر را شامل می‌شود که هریک به شکلی نمادین به دوره‌ای از حیات مردم روس اشاره دارد: «داستان همیشگی» [An ordinary story]، «آبلوموف» و «پرتگاه» سه شخصیت اصلی این رمانها نیز نماد آدمهایی بر آمده از این دوران هستند؛ آدمهایی که گانچاروف با بهره بردن از ویژگی‌های آنها و همچنین حوادثی که از سر می‌گذرانند به بازتاب دادن، سه دوره از حیات جمعی مردم آن سرزمین پرداخته است.

اگر چه آبلوموف به عنوان شاهکار این نویسنده معروف شده و دیگر آثار این نویسنده را تحت الشعاع خود قرار داده است؛ اما این مسئله نباید باعث غافل شدن از دیگر رمانهای گانچاروف گردد. هر سه این آثار دستاورد ذهنی نویسنده‌ای است که آگاهی عجیبی از روان شناسی اجتماعی دوران خود دارد. این مسئله را در قالب آثاری داستانی به مخاطب عرضه می‌کند. گانچاروف به وسواس در نوشتن شهره بود چنان که تقریبا هر ده سال یکبار رمانی به قلم او منتشر می‌شد. این وسواس از آنجا سرچشمه می‌گرفت که گانچارف ترجیح می‌داد رمانش به لحاظ مضمونی پروپیمان باشد، برخی منتقدان براین باور بودند با محتوای یک اثر او دیگران ده رمان می‌نویسند! البته گانچاروف برای این منظور، نه از روش بیان مستقیم که از روش انتقال معنا در دل اثر بهره می‌برد، و البته همواره نیز از اینکه آثارش آن گونه که باید درک نشوند در هراس بود.

وسواس او هنگام نوشتن سومین و آخرین رمانش پرتگاه به حدی بود که می‌ترسید عمرش برای به پایان رساندن آن کفاف نکند، اما به هر حال این رمان در سال 1869 منتشر شد و خود او نیز تا سالها بعد زنده ماند.

گانچاروف معتقد بود کسانی که می‌خواهند از آثار نوشته شده توسط او بیشترین بهره را ببرند باید با خواندن «داستان همیشگی» شروع کنند و این رمان دری است که برای رسیدن به «آبلوموف» و «پرتگاه» باید از آن گذشت.

این رمان که با ترجمه خوب حشمت الله کامرانی به فارسی درآمده و چاپ تازه‌ی آن در سری کتابهای هرمس جیبی به بازار فرستاده شده است، نه تنها اثری کلیدی در کارنامه گانچاروف که یکی از آثار مهم در تاریخ ادبیات روسیه نیز هست. البته تاکید گانچاروف بر خواندن این اثر پیش از دیگر آثارش، ناظر به اهمیت این رمان در فهم فضای حاکم بر آثارش و سیر تکاملی آنهاست. به بیان دیگر این گونه نیست که رمانهای بعدی او به دلیل برخورداری از ارتباط داستانی با «داستان همیشگی» بدون خواندن این رمان قابل فهم نباشند. گانچاروف با این آثار به شکلی نمادین قصد نشان دادن سه دوره از تاریخ روسیه را داشت که پس از یکدیگر واقع شده بودند و با توجه به وسواس عدم درک آثارش چنین پیشنهادی را مطرح می‌ساخت.

«داستان همیشگی» همچون دیگر آثار این نویسنده به سبک رئالیستی نوشته شده و از منظر تاریخی از گانچاروف با این اثر پیشگام در رئالیسم در ادبیات روسیه محسوب می‌شود و نقش پر رنگی در کلید زدن جریانی دارد که به پایان دادن به رمانتیسم در ادبیات روسی انجامید. این رمان از یک منظر شرح تفاوت‌ها و شکافهای فکری میان نسلهای مختلف و همچنین مردم روسیه در آن روزگار است. الکساندر آدویف شخصیت اصلی رمان که از محیط روستایی به کلان شهر آن روزگار وارد می‌شود، نماینده نسل جوانی است که چالش‌های بسیاری با عمویش پیوتر اوانیچ (نماینده نسل قبل از او) دارد. از دیگر سو او نماد روح سنتی روسیه است که در تقابل با عمویش که نماد بخش متاثر از مدرنیته در این سرزمین قراردارد. از این منظر رمان حاضر را می‌توان شرح رویارویی الکساندر آدویف با چندوچون زندگی در دنیای جدید که رو به مدرن شدن دارد ارزیابی کرد.

دستاورد این رویارویی به هم ریختن تصورات پیشین و شکل گرفتن دریافت‌هایی تازه درباره راه و رسم زندگی در جامعه آن روزگار است که چالش‌هایی در زمینه‌های مختلف پیش می‌آورد. تغییرات الکساندر آدویف جوان ساده دلی که وارد شهر بزرگ شده به گونه‌ای است که دیگر او قابل شناسایی نیست، تا آنجا که حتی برای الکساندر آدویف که روزگاری دوری از دختر مورد علاقه اش را ناممکن می‌دانست، با قرارگرفتن در موقعیت‌هایی تازه نه تنها او را فراموش می‌کند که حتی عشقی تازه را جایگزین او می‌سازد.

گانچاروف در این رمان به زیبایی تغییر آدمها را متاثر از قرار گرفتن در موقعیت‌هایی تازه به نمایش گذاشته است. او در پایان رمان این شخصیت‌ها را (و به عبارتی جریانهایی که نمایندگی می‌کنند را) در بن بستی قرار می‌دهد که از دید نویسنده سرنوشت آن دوره روسیه نیز محسوب می‌شود. حسن کار گانچاروف این است که نسبت این شخصیت‌ها و موقعیت‌های دراماتیک اثر موضع روایتگرایانه خود را حفظ کرده و دست به قضاوت و جانبداری نزده است به همین دلیل ذهن مخاطب را برای برداشت‌های شخصی خود آزاد می‌گذارد. این مسئله در آن روزگار که نویسندگان به کرات به قضاوت و نتیجه گیری در دل داستانها می‌پرداختند امری نوآورانه محسوب می‌شد.

گانچاروف در هنگام نوشتن این اثر اگر چه هنوز پختگی سالهایی که آبلوموف را نوشت نداشت، اما در عوض از سرخوشی و میلی بازیگوشانه در روایت رمان بهره برده که جذابیت ویژه‌ای برای «داستان همیشگی» به همراه آورده است. به همین دلیل رمان حاضر نه فقط اثری خواندنی و حتی سرگرم کننده محسوب می‌شود بلکه یکی از آثار مهم در تاریخ ادبیات روسیه به حساب می‌آید، به خصوص به عنوان یکی از سرفصل‌های رئالیسم روسی که در سده بعد با روی کار آمدن حزب کمونیسم یکسره به مسیری دیگر افتاد .

حشمت الله کامرانی علاوه بر ترجمه روان و خوبی که از این اثر ارائه کرده با افزودن دو پیوست به انتهای کتاب شرایطی را مهیا ساخته تا خواننده به درک بهتری از اثر برسد. «زندگی و چگونه زیستن» نوشته‌ای است به قلم ویکتور روزف که تحلیلی خواندنی از «داستان همیشگی» و با اشاره به دیگر آثار گانچاروف را پیش روی خواننده می‌گذارد.

پایان بخش کتاب نیز گزیده‌ای از مطلبی با عنوان «دیر بهتر تا هرگز» به قلم گانچاروف است. در این مقاله که در دهه‌های پایانی عمر او نوشته شده، گانچاروف نگاهی دارد به راه و رسم خود در نوشتن و همچنین درباره سوالاتی که اغلب درباره شیوه کارش و مدت زمان طولانی‌ای که صرف نوشتن می‌کند، به پاسخگویی پرداخته است.

سرانجام اینکه نمی‌توان به کتاب حاضر اشاره کرد و به شکل انتشار آن در قالب مجموعه هرمس جیبی توجهی نداشت. بی‌اغراق مجموعه هرمس جیبی، به لحاظ کتاب‌پردازی یکی از شکیل ترین و البته خوش دست ترین قطع‌های جیبی در دهه‌های گذشته بوده و حکایت از آن دارد که ناشر از جنبه‌های مختلف به شکلی حساب شده آن را طراحی و اجرا کرده است. چنین تمهیدی باعث شده، در روزگاری که برخی گرانی کتاب را بهانه‌ای برای کتاب نخواندن عنوان می‌کنند، اثری ارزنده را در حجمی بیش از پانصد صفحه با قیمتی به بازار ارائه شده که معمولا روی پشت جلد کتابهای هشتاد صفحه‌ای شاهد آن هستیم. با این اوصاف کتاب حاضر از هر منظر می‌تواند گزینه‌ای مناسب برای علاقمندان کتاب و به خصوص شاهکارهای کلاسیک دنیای ادبیات، محسوب شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...