نویسنده‌ای که زبانش را کُشت | الف


او خدای داستان‌های به اصطلاح پست‌مدرن بود؛ جزو اولینشان و احتمالا بهترینشان. شاید زمانی که در ده سالگی شروع به نوشتن و خلق آن جهان کودکانه و پر از شیطنت و بازی کرد، هیچ وقت فکرش را نمی‌کرد که روزی لقب «پدر داستان پست مدرن» را بگیرد و برای اولین بار رشته نویسندگی خلاق را در دانشگاه هوستون- دانشگاهی که پدرش هم در آن تدریس می‌کرد- بنیان بگذارد.

دونالد بارتلمی [Donald Barthelme]  بعضی از ما به دوستمان کلبی هشدار داده بودیم» [Some of Us Had Been Threatening Our Friend Colby]

عشق او به دنیای ادبیات تحت تاثیر کتاب شعری از شاعران فرانسه شکل گرفت که پدرش به وی داده بود اما در سالهای بعد، چالشهای زیادی با پدرش از نظر دید فکری و یا سلیقه‌ای پیدا کرد چرا که پدرش به هیچ وجه با داستانهای پسامدرن وی موافق نبود و آن را تمسخر می‌کرد! اما به هر حال دونالد توانست نویسنده‌ای شود که بر نویسندگان پس از خود نیز تاثیر گذاشته و حتی از آنها پیشی بگیرد شاید بتوان پل استر را یکی از نویسندگان حالِ حاضر امریکا دانست که به شدت تحت تاثیر بارتلمی و دنیای آثارش قرار دارد و به نوعی دنباله‌روی شیوه بارتلمی در خلق فضاهای تخیلی داستانهایش هست.

دونالد بارتلمی [Donald Barthelme] نویسنده‌ای است که او را با شروع شگفت‌انگیز و گاه هولناک و به همان اندازه شوخِ داستانهایش می‌شناسند. نویسنده‌ای که شاید تا لحظه مرگش در سن 58 سالگی که سرطان امانش نداد، هنوز همان کودک ده ساله بود که برای اولین بار دست به قلم می‌برد و هر بار که این قلم را در دست می‌گیرد طور دیگری به دنیا نگاه می‌کند و دنیایی دیگر را خلق می‌کند اما همگی از دریچه چشم همان کودک ده ساله؛ دنیایی پر از بدیهیات، پر از رنگ، پر از بازی... و این بازی نقطه عطف اکثر داستانهای بارتلمی است.

دونالد بارتلمی در دانشگاه هوستون فلسفه خواند، هرچند نیمه کاره آن را رها کرد. اما فلسفی‌نویسی چیزی بود که در جان و روحش و متقابلا در آثارش نمایان بود. تاثیری که او از فلسفه اگزیستانسیالیسم و پست مدرنیسم گرفت در لابه‌لای آثارش با بازیهای زبانی خاص خودش، با به چالش کشیدن قراردادهای اجتماعی و فکری و به طور کلی بدیهیات، با طنز تلخ و نگاه پر از حیرت کودکانه‌اش به جهان به خوبی قابل رویت است. چارلز مالزورث منتقد آمریکایى در مقدمه کتاب «زندگى شهرى»- شاهکار بارتلمی که از دید مجله تایم به عنوان کتاب برگزیده سال 1971 انتخاب شد- درباره وى مى‌گوید: پوچ گرایى چون ساموئل بکت جهان را اساساً مبهم مى‌داند، سوررئالیست سرخوشى چون ریچاد براتیگان آن را متضاد مى‌بیند اما به نظر بارتلمى جهان هردوى این هاست.

کتاب «بعضی از ما به دوستمان کلبی هشدار داده بودیم» [Some of Us Had Been Threatening Our Friend Colby] مجموعه‌ای کوچک از 9 داستان کوتاه دونالد بارتلمی است شامل: «بعضی از ما به دوستمان کلبی هشدار داده بودیم»، «کوه شیشه‌ای»، «یک شهر کوچک خریدم»، «قصر در ساعت چهار صبح»، «شبلی»، «مدرسه»، «حواشی»، «بازی» و «بالن». که به همت نشر روزگار نو و ترجمه قابل قبول علی منصوری روانه بازار شد. از بارتلمی آثار زیادی به فارسی ترجمه شده است و به نظر می‌آید داستانهای کوتاه وی موفق‌تر از رمانهایش شناخته می‌شوند.

در این کتاب نیز دونالد بارتلمی مثل سایر آثارش، پای هر داستان امضای خاص خودش را می‌زند و به هیچ وجه از به رخ کشیدن سبک خاص خود در داستان نویسی کوتاه نمی‌آید. جهانی که او در آثارش خلق می‌کند مخصوص خود داستان است، نه نمود و مصداقی بیرونی دارد و نه می‌توان بر اساس منطقی خارج از داستان آن را تحلیل و درک کرد. برای زندگی در داستانهای بارتلمی باید از این جایی که هستیم کنده شویم و به جهان پر رمز و راز داستانهای یک کودک ده ساله سفر کنیم و جهان را همچون او به شکل علامت سوالی بزرگ و انگشت حیرتی بر دهان ببینیم که از ریزترین تا بزرگترین چیز، سوژه‌ی چالش و کنکاش قرار می‌گیرد تا جهان منطقی‌ای که برای اطراف خود در نظر گرفته‌ایم و طبیعتا در زبان خود نیز آن را بازنمایی کرده‌ایم به سخره گرفته شود و همه چیز از بیخ و بن از زیر تیغ طنز تلخ آقای نویسنده عبور کند و جان سالم به در نبرد.

بارتلمی در این کتاب با همه چیز سر شوخی دارد. او داستانهایش را خیلی ساده و به دور از هر گونه آرایه ادبی- آن طور که در آثار رمانتیکها می‌خوانیم- روایت می‌کند؛ روایتی خشک و بدون هر گونه تعارف و تشریفات. اما در پس همین خشکی و هولناکی، کنایه‌ای طنزآلود نهفته هست که در نهایت زهر خود را روی زبان می‌ریزد. زبان در آثار و در ذهن مولف، در تک تک آثار این مجموعه و سایر داستانهای بارتلمی دغدغه‌ای همیشگی است که به چالش کشیده می‌شود، شکسته می‌شود، به بازی گرفته می‌شود، تحقیر می‌شود و در انتها همه چیز در دنیایی که این زبانِ پر از سوء تفاهم نمی‌تواند به تصویر بکشد، شکلی سیال و نابجا به خود می‌گیرد.

چینش شخصیتها، اشیاء و اتفاقات در آثار بارتلمی از جمله همین کتاب حاضر اصلا شبیه ادبیاتی بر پایه منطق ارسطویی و داستانهای بالزاکی نیست. نویسنده در داستانهای این مجموعه خلاف رویه قصه پیش می‌رود و مسائلی غیرواقع و تخیلی و غیرمنطقی را مطرح می‌کند که البته غیر منطقی بر اساس منطق بیرون از متن. مثلا در داستان اول از این مجموعه ما شاهد افرادی هستیم که قصد دارند دوستشان «کلبی» را دار بزنند. چرا؟ هیچ دلیل منطقی‌ای برای این کار در داستان بازگو نمی‌شود. فقط به گفتن این که کلبی پایش را از گلیمش درازتر کرده بسنده می‌شود.

در ادامه شاهد گونه‌ای تشریفات برای مراسم اعدام هستیم که هیچ ربطی به اصل ماجرا که همان اعدام کلبی باشد ندارند مثل نواختن موزیکی خاص توسط ارکستر، اعدام با سیم یا طناب، اعدام بر چوبه‌ای از جنس پوسته درخت و خیلی مسائل دیگر که اهمیتشان از اصل ماجرا بیشتر می‌شود به طوری که حاشیه و جزئیات جای متن اصلی داستان را می‌گیرد. این اتفاق شاید برای خواننده‌ای که عادت به خواندن این قسم داستانهای ساختارشکن ندارد کمی حالت دافعه پیدا کند. با توجه به این که شگردهای زبانی بارتلمی در زبان انگلیسی کار را برای مترجم نیز سخت‌تر می‌کند- این نیازمند بردباری و شناخت بیشتر درمورد آثار دونالد بارتلمی است- اما برای نویسندگان جوان و مخاطبان دغدغه‌مند ادبیات معاصر کارگاهی خلاقانه است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...